الناس
ابویعلی از انس روایت کرده است که گفت: پیغمبر اکرم صفرمود: شیطان خرطومش را بر قلب فرزند آدم نهاده پس هرگاه یاد خدا کند آن شیطان خنس یعنی ساکن میشود و هرگاه از یاد خدا غافل شود قلبش را به دست میگیرد، این شیطان همان وسواس خناس است.
این است آنچه به دستم رسیده از تفاسیر مرفوعی که به رفع آنها تصریح شده است صحیح، حسن، ضعیف، مرسل، و مغعضل آنها را در اینجا آوردم به احادیث جعلی و اباطیل اعتماد نکردم.
و از قسم مرفوع در تفسیر سه حدیث طولانی هم رسیده که آنها را نیاوردم:
یکی: حدیث در مورد قصهی موسی با خضر، و در آن تفسیر آیات کهف و غیر آن آمده، این حدیث در صحیح بخاری و کتابهای دیگری روایت شده است.
دوم: حدیث فتون که جداً طولانی است در نصف دفتر، که متضمن شرح قضایای موسی و تفسیر آیات بسیاری است که متعلق به آن میباشد، این حدیث را نسائی و برخی دیگر [به عنوان حدیث] تخریج کردهاند، ولی حفاظ ـ از جمله مزی و ابن کثیر ـ توجه دادهاند که از گفتههای ابن عباس و موقوف است، و مرفوع در آن اندک است که با صراحت به پیغمبر صنسبت داده، ابن کثیر گوید: انگار که ابن عباس آن را از اسرائیلیات گرفته است.
سوم: حدیث صور که از حدیث الفتون طولانیتر است، متضمن شرح حال قیامت و تفسیر آیات بسیاری از سورههای مختلف میباشد، ابن جریر و بیهقی در کتاب البعث و ابویعلی آن را آوردهاند، و محور آن اسماعیل بن رافع قاضی مدینه است، و به سبب او در آن سخن گفته، و قسمتی از آن به منکر بودن نزدیک است، و گویند که او از جاها و موارد مختلفی آن را جمع کرده و به صورت یک سیاق درآورده است.
و شیخ الإسلام ابن تیمیه و غیر او در آنچه گذشت تصریح کردهاند که پیغمبر صتفسیر تمام قرآن یا غالب آن را برای اصحاب خود بیان فرمود، و مؤید این است آنچه امام احمد و ابن ماجه از عمر فاروق سآوردهاند که گفت: از آخرین آیاتی که نازل شد آیهی ربا بود، هرچند که پیغمبر صپیش از آنکه آن را تفسیر کند وفات یافت. که از این عبارت چنین استفاده میشود که آن حضرت هرچه نازل میشده برای آنان تفسیر میکرده است، و جهت اینکه این آیه را برایشان تفسیر ننموده رسیدن فوت آن جناب در نزدیکی نزول آن است، وگرنه وجهی نداشت که خصوص این آیه را تفسیر نفرماید.
و اما آنچه بزار از ام المؤمنین عایشه لآورده که گفت: «رسول خدا صچیزی از قرآن را تفسیر نمیکرد مگر آیاتی را که از جبرئیل علمشان را گرفت» حدیث منکری است ـ چنان که حافظ ابن کثیر گفته ـ و ابن جریر و دیگران آن را تأویل کردهاند به اینکه: اشارههایی به آیاتی که بر او دشوار شده بودند میباشد که از خداوند علم آنها را خواسته بود، که بر زبان جبرئیل فرود آمد.
***
و خدای تعالی بر من منت نهاد که این کتاب نوین، والامرتبه را به اتمام رسانم، کتابی که خوبی نظمش از رشتههای مروارید زیباتر است، فواید و زیباییهایی در بر گرفته که در عصرهای گذشته در هیچ کتابی گرد نیامده است. قواعد و ضوابطی را در آن ابتکار کردم که بر فهم و درک کتاب الهی یاری میکنند، و نردبانهایی که بر چشمانداز مقاصدش نایل میسازند بیان نمودم، و کمینگاههایی در آن ساختم که از گنجینههایش هر در بسته را از طریق آنها میتوان گشود، عصاره اندیشهها، و برترین منقولات، و سخنان پذیرفته شده و راستین در آن آورده شده، کتابهای علم را آنقدر حرکت دادم تا کره و خالص آنها را برگرفتم، و بر بوستانهای تفاسیر ـ با همه فراوانیشان ـ گذشتم و میوهها و گلهایشان را چیدم، و در اقیانوس فنون قرآن غوطهور شدم و غواصی کردم، و از آن گوهرها و درها را برآوردم، و معادن گنجینهها را شکافتم و شمشهای طلای آنها را استخراج نمودم، و تار و پود کتابم را از آنها ساختم، لذا بدایعی برایم فراهم آمد که گردنها از دیدن آنها وا مانند، و در هر نوع آن آنچه در کتابهای مختلف پراکنده بود گرد آمد، با این حال آن را به شرط سالم بودن از هر عیب نفروشم، و مدعی کمال سلامتی آن نیستم، چگونه این طور ادعا کنم و حال آنکه بشر بیتردید در معرض نقص است، گذشته از این من در زمانی هستم که خداوند دل اهل آن را از حسد پر کرده، و لئامت و ناکسی را بر آنها غالب گردانیده، تا آنجا که همچون خون در رگهای آنان جاری شده است:
وإذا أراد الله نشر فضیلة
طُویت أتاح لها لسان حسود
لولا اشتعال النار فیما جاورت
ج ما کان یعرف طیب عَرف العود
ج
یعنی: و هرگاه خداوند بخواهد فضیلت بسته شده را بگشاید زبان حسود را بر آن باز میکند.
اگر آتش آنچه در کنارش هست نمیسوزاند، بوی خوش عود هیچگاه احساس و دانسته نمیشد.
قومی همزمان منند که جهل بر آنان چیره شده و فرو گرفته، و حب ریاست و جاهطلبی کور و کرشان ساخته، از علم شریعت دور شده و آن را به دست فراموشی سپردهاند، و به علم فلاسفه هجوم برده و به آموزش آن مشغول گشتهاند، هرکدام از آنها میخواهد پیشرفت کند و خداوند جز عقب افتادنش را نمیخواهد، و بدون علم عزت میطلبد ولی دوست و یاوری نمییابد،
أتمشی القوافی تحت غیر لوائنا
ونحن علی أقوالها أمراء!
آیا قافیهها زیر پرچم دیگران ـ غیر ما ـ راه میروند، و حال آنکه ما به گفتههای آنها امیر هستیم [ما رهبران سخنیم، و سخن زیر پرچم دیگران نمیرود].
با این حال جز بینیهای باد کرده از نخوت، و دلهای انکارکنندهی حقیقت، و گفتههای دروغین چیزی در آنها نخواهی یافت، هر چند که به حق راهنماییشان کنی بیشتر مایه کری و کوری آنان شود، انگار که خداوند بر آنها حافظانی نگماشته که گفتهها و کارهایشان را ضبط کنند، دانشمندان در میان این مردم نفرین شده است که جاهلان و کودکان با او بازیگری کنند، و کاملان بین آنها مذمومند و در شمار ناقصان.
و به خدا سوگند که این همان زمانی است که سکوت و لب فرو بستن لازم است، و همچون گلیم کنج خانه مقیم شدن، و علم را به عمل باز گرداندن سزا و به مورد است، جز اینکه در اخبار صحیح آمده: «من علم علماً فکتمه ألجمه الله بلجام من نار = هر کس علمی فرا گرفت پس آن را پنهان ساخت خداوند لجامی از آتش بر او خواهد زد»، و خدایش خیر فراوان دهد آنکه سرود:
ادأَب علی جمع الفضائل جاهداً
وأدِم لها تعب القریحة والجسد
واقصد بها وجه الإله ونَفع من
بلغته ممّن جدّ فیها واجتهد
واترك کلام الحاسدین وبغیهم
هملا فبعد الـموت ینقطع الحسد
یعنی: پیوسته بر جمع و گردآوری فضایل تلاش کن، و همیشه رنج قریحه و بدنت را در راه آن بپذیر.
و مقصود از آن را رضای خداوند و سودمندی جوینده تلاشگر قرار ده.
و سخنان حسودان و کینه و ستم آنها را وابگذار که پس از مرگ حسد قطع میگردد.
و من به درگاه خداوند ـ جلجلاله و عزّ سلطانه ـ تضرع دارم که همچنان که بر من منت نهاد تا کتاب را پایان رساندم نعمتش را با پذیرفتن آن تمام فرماید، و اینکه از پیشگامان پیشکسوت در پیروی از رسولش قرار دهد، و امیدمان را نا امید ننماید که او است کریمی که امیدوارانش را نومید نمیسازد، و هر آنکه از دیگران ـ جز او ـ برید و به درگاه او پناه برد خوار نخواهد گشت.
***
کتاب به حمد و یاری و توفیق خداوند پایان یافت، و درودها و سلامهای او بر شریفترین خلق خدا و تاج فرستادگانش محمد و بر آل او و اصحابش باد، و الحمدلله وحده.
***
۱۰/۱۱/۱۳۶۱
سیدمهدی حائری قزوینی - قم