نامهای بلاد و اماکن
و از نامهای بلاد و بقاع و اماکن و کوهها در قرآن:
بکّه اسمی برای مکه است که گویند: باء بدل میم قرار گرفته است و ریشه آن از تمکّکتُ العظم یعنی: مغز استخوان را مکیدم، و تمکک الفصیل ما فی شرع الناقه، یعنی: بچه شتر آنچه در پستان مادرش بود مکید، گرفته شده، گویی آنچه از غذاها در بلاد هست به سوی خود جذب میکند. و بقولی: چون گناهان را میمکد، یعنی: از بین میبرد، و بقولی: به خاطر کمی آب آن است، و بقولی: چون این شهر در دل دره است آبهای باران از کوههای اطراف به سوی آن سرازیر میشود، و سیلها به طرف آن راه میافتد. و قول دیگر آن است که: باء در اصل بوده و مأخذ آن از بک به معنی شکستن است؛ زیرا که گردنهای جباران را میشکند که به آن سر فرود آورده و خضوع میکنند، و بقولی: از تباک یعنی: ازدحام گرفته شد؛ زیرا که مردم هنگام طواف در آن ازدحام میکنند، و بقولی: مکه حرم را گویند و بکه خصوص مسجد را، و بقولی: شهر را مکه، و خانه کعبه و جایگاه طواف را بکه نامند، و بقولی: خصوص خانه کعبه را بکه میخوانند.
و مدینه؛ در سورهی الأحزاب به نقل از زبان منافقین یثرب نامیده شده، که در جاهلیت نام آن بوده است که گویند: چون اسم زمینی در یکی از نواحی آن یثرب بوده بدین اسم نامیده شده، و بقولی: به نام یثرب ابن وائل از بنی إرم بن سام بن نوح نامگذاری شده، چون او اولین کسی بوده که در آن فرود آمده است، و در خبر صحیح نهی از نامیدن این شهر به این اسم آمده، چون پیغمبراکرم صنام پلید را خوش نمیداشت، و این اسم ثرب یعنی فساد، یا تثریب یعنی توبیخ را میرساند.
و بدر؛ و آن قریهای نزدیک مدینه است، ابن جریر از شعبی آورده که گفت: بدر از آن مردی از قبیله جهینه بود که بدر نامیده میشد، و این قریه به نام او اسمگذاری گردید. واقدی گفته: این سخن را برای عبدالله بن جعفر و محمدبن صالح بازگو کردم، آن را انکار نموده و گفتند: پس چرا «الصفراء» و «رابغ» را نام گذاردهاند!.
اینها اسم موضع است.
و از ضحاک آورده که گفت: بدر ما بین مکه و مدینه است.
و أحد: در قراءت شاذی خوانده شده: ﴿إِذۡ تُصۡعِدُونَ وَلَا تَلۡوُۥنَ عَلَىٰٓ أَحَدٖ﴾[آلعمران: ۱۵۳].
و حنین: قریهای است نزدیک طایف. و جمع: و آن مزدلفه است. و مشعرالحرام: کوهی در همانجاست. و نقع: گویند اسمی است برای ما بین عرفات تا مزدلفه، کرمانی این قول را حکایت کرده.
و مصر.
و بابل: شهری در خطه عراق میباشد.
و الأیکه: و لَیکه، به فتح لام: کشور قوم شعیب است، و دومی: نام شهر آنها و اولی نام ناحیه آن میباشد.
و حجر: منازلی در ناحیه شام کنار وادی القری میباشد.
و احقاف: کوههای شن میان عمان و حضرموت میباشد، و ابن ابی حاتم آورده که ابن عباس گفته: کوهی در شام است.
و طورسیناء: و آن کوهی است که موسی از آن ندا شد.
و جودی: کوهی در جزیره است.
و طوی: نام دره است، چنانکه ابن ابی حاتم از ابن عباس آورده. و از وجه دیگری از او آورده که: بدین جهت طوی نامیده شده که موسی شبانه آن را طی کرد و از حسن آورده که: درهای است در فلسطین، وجه تسمیهاش آن است که دوبار تقدیس گردیده، و از مبشربن عبید آورده که گفت: درهای است در ایله دوبار به برکت طی شده است.
و کهف: و آن اتاقی است که در دل کوه کنده شده باشد.
و رقیم: ابن ابی حاتم از ابن عباس آورده که گفت: کعب پنداشته رقیم نام آن آبادی است که از آن خارج شدند، و از عطیه است که گفت: رقیم درهای است و از سعید بن جبیر مثل همین روایت شده و از طریق عوفی از ابن عباس آورده که گفت: رقیم درهای است بین عقبان و أیله پایین فلسطین، و از قتاده است که گفته: رقیم نام درهای است که در آن کهف هست، و از أنس بن مالک است که: رقیم، سگ اصحاب کهف است.
والعرم: ابن أبی حاتم از عطاء آورده که گفت: عرم نام دره است.
و حرد: سدی گفته: به ما رسیده که نام قریه حرد است، این را ابن ابی حاتم آورده.
و الصریم: ابن جریر از سعیدبن جبیر آورده که: زمینی است در یمن به این اسم نامیده میشود.
و ق: کوهی است که برزمین احاطه دارد.
و الجرز: نام زمینی است، والطاغیه: نام سرزمینی است که قوم ثمود در آن هلاک شدند، این دو را کرمانی حکایت کرده است.