الإتقان فی علوم القرآن - فارسی- جلد دوم

فهرست کتاب

نوع هفتاد و سوم: در بیان افضل و فاضل قرآن

نوع هفتاد و سوم: در بیان افضل و فاضل قرآن

مردم اختلاف کرده‌اند: آیا در قرآن چیزی برتر از چیز دیگر هست؟ امام ابوالحسن اشعری و قاضی ابوبکر باقلانی و ابن حبان به منع گراییده‌‌اند؛ به دلیل اینکه: همه‌اش کلام خداست؛ و تا تفضیل و برتری دادن به بعضی از آیات موهم نقص مفضل علیه نگردد. این قول از امام مالک نیز روایت شده است. یحیی بن یحیی گوید: برتری دادن قسمتی از قرآن بر بعضی دیگر خطاست؛ و از همین روی امام مالک کراهت داشت که سوره‌ای تکرار و باز خوانده شود بی‌آنکه بقیه سوره‌ها را نیز بخواند.

و ابن حبان در حدیثی از أبی بن کعب آورده: خداوند نه در تورات و نه در انجیل همانند ام القرآن نازل نفرموده، خداوند به خواننده تورات و انجیل آنقدر ثواب نمی‌دهد که به خواننده ام القرآن عطا می‌کند؛ زیرا که خداوند أ به فضل و عنایت خویش این امت را بر سایر امتها برتری داد، و فضیلت قراءت سخنش را برای آنها بیشتر از فضیلت آن برای امتهای دیگر عنایت کرد.

ابن حبان گفته: منظور از اینکه ام القرآن (الحمد) عظیمترین سوره است، از نظر اجر و ثواب می‌باشد، نه اینکه قسمتی از قرآن از قسمت دیگر برتر باشد.

و عده‌ای دیگر قائل به تفضیل شده‌اند، به دلیل ظواهر احادیث، از جمله: اسحاق بن راهویه، و ابوبکربن العربی، و غزالی.

و قرطبی گفته: این نظر حق است، و از عده‌ای از علماء و متکلمین آن را نقل کرده است.

و غزالی در جواهر القرآن گفته: شاید بگویی: به برتری بعضی از آیات قرآن بر بعض دیگر اشاره نمودی، و حال آنکه سخن، سخن خداست، چگونه بعضی با بعض دیگر فرق دارد؟ و چطور می‌شود قسمتی از قسمت دیگر أشرف باشد؟ پس بدان که اگر نور بصیرت تو را به فرق میان آیة الکرسی و آیه قرضها و سوره‌ی الاخلاص و سوره‌ی تبت ارشاد نکند، و دل غوطه‌ورت در تقلید از فرق گذاردن بین آنها ترسناک است، پس از صاحب رسالت صتقلید کن، او است که قرآن بر حضرتش نازل گردیده و فرموده: یس قلب قرآن است، و فاتحة الکتاب بهترین سوره‌های قرآن است، و آیة الکرسی سید آیات قرآن می‌باشد، و قل هو الله احد معادل ثلث قرآن است، و اخباری که درباره فضایل قرآن رسیده و بعضی از سوره‌ها و آیات را به فضل و ثواب بسیار در تلاوتشان اختصاص داده‌اند بیشمار است.

و ابن الحصار گفته: تعجب از کسی است که با وجود نصوصی که در این باره هست باز هم از اختلاف حرف می‌زند!

و شیخ عزالدین بن عبدالسلام گفته: کلام خدا درباره الله از کلامش درباره غیرخودش افضل است، پس قل هوالله احد از تبت یدا أبی لهب برتر است.

و الخویی گفته: کلام خدا از سخن مخلوق بلیغتر است.

و آیا جایز است که گفته شود: بعضی از کلام او از بعض دیگر بلیغتر است؟ عده‌ای از روی کوته‌نظری آن را جایز دانسته‌اند.

و شایسته است بدانی اینکه اگر کسی بگوید: این سخن از آن سخن بلیغتر است معنایش آن است که این سخن در جای خود زیبایی و لطف دارد، و آن هم در جای خودش زیبایی و لطف دارد، و این زیبایی در جای خودش از آن دیگری در جای خودش کاملتر است. گفته: پس کسی که گوید: (قل هو الله احد) از (تبت یدا أبی لهب) بلیغتر است ذکر خدا را با یاد أبی لهب مقابله نموده و بین توحید و نفرین بر کافر قیاس کرده، و این درست نیست، بلکه سزاوار است که گفته شود: تبت یدا أبی لهب نفرین و خواستن بدبختی برای او است، و آیا عبارتی در این زمینه بهتر از این هست. و همچنین قل هو الله احد، عبارتی در دلالت بر وحدانیت از آن بلیغتر نیست، پس وقتی دانشمند به تبت یدا أبی لهب در باب درخواست خسران بنگرد و به قل هو الله احد در باب توحید توجه نماید، نمی‌تواند بگوید: یکی از دیگری بلیغتر است.

و دیگری گفته: آنان که برتری دادن را پذیرفته‌اند اختلاف کرده‌اند، بعضی گفته‌‌اند: تفضیل به بزرگی اجر و فزونی ثواب بر می‌گردد، برحسب انفعالات و تأثیرپذیریهای نفسانی و خشیت و تدبر و تفکر او هنگامی که به اوصاف والا می‌رسد.

و بقولی: به خود لفظ مربوط می‌شود، و آنچه را که فرموده خدای تعالی: (وإلهکم اله واحد...) و آیة الکرسی و آخر سوره‌ی الحشر و سوره‌ی الاخلاص از دلایل توحید دربر دارند مثلاً در سوره تبت یدا أبی لهب و نظایر آن موجود نیست، بنابراین تفضیل به وسیله معانی عجیب و بسیاری معنی می‌باشد.

و حلیمی گفته -و این را از بیهقی نقل کرده-: معنی تفضیل به چند امر بر می‌گردد:

یکی: اینکه عمل به آیه‌ای از عمل به آیه دیگر اولی، و پرسودتر باشد، بنابراین گفته می‌شود: آیات امر و نهی و وعده و تهدید از آیات قصه‌ها بهتر است؛ زیرا که منظور از آنها تأکید امر و نهی و انذار و تبشیر می‌باشد، و مردم از اینها بی‌نیاز نیستند، و حال آنکه از قصه‌ها احیاناً بی‌نیاز می‌شوند، پس آنچه برای مردم بازده بیشتر و سودمند داشته باشد، از اموری که به صورت اصول است، از آنچه به تبع و پیوست آنهاست بهتر شمرده شده.

دوم: اینکه گفته شود: آیاتی که مشتمل بر شمردن اسماء خدای تعالی و بیان صفات او و دلالت بر عظمتش می‌باشد افضل است، یعنی آنچه خبر داده‌اند ارزنده‌تر و قدرشان بیشتر است.

سوم: اینکه گفته شود: سوره‌ای از سوره دیگر برتر است، یا آیه‌ای از آیه دیگر بهتر، یعنی به جز ثواب اخروی پاداش دنیوی نیز به خواننده آن داده می‌شود، و با قراءت آنها عبادتی اداء می‌گردد، مانند قراءت آیة الکرسی و الاخلاص و المعوذتین، که خواننده آنها از آنچه می‌ترسد در امان می‌ماند و در پناه خداوند قرار می‌گیرد، و با تلاوت اینها به جهت ذکر خداوند أکه در این آیات هست و او با اعتقاد به آنها این آیات را تلاوت می‌کند، عبادتی برای خدا انجام می‌دهد، و نفسش به فضل ذکر و برکت آن آرام می‌یابد، ولی آیات حکم با خود تلاوتشان حکمی برپا نمی‌گردد، بلکه علم به آنها حاصل می‌شود.

سپس هرگاه فی الجمله گفته شود: قرآن از تورات و انجیل و زبور بهتر است، یعنی تعبد به قراءت و عمل به آن واقع می‌شود برخلاف آنها، و ثواب بر اثر تلاوت قرآن تحقق می‌یابد نه با قراءت آنها، و یا اینکه قرآن از لحاظ اینکه معجزه است دلیل پیغمبر است، ولی آن کتاب‌ها معجزه نبوده، و حجت آن پیغمبران محسوب نمی‌شده، بلکه دعوت و دلایل آنها غیر از کتاب‌هایشان بوده؛ اگر چنین گفته شود نظیر مطالب گذشته خواهد بود.

و چه بسا گفته شود: سوره‌ای از سوره دیگر بهتر است؛ زیرا که خداوند قراءت آن را بسان قراءت چند برابر غیر از آن قرار داده، و به آن ثوابی مقرر فرموده که به قراءت غیر آن مقرر ننموده است، هرچند معنایی که در آن هست و برای ما ظاهر نیست آن را به این پایه رسانده است، چنان که گفته می‌شود: فلان روز از روز دیگر برتر است، و فلان ماه از ماه دیگر بهتر است، یعنی: عبادت در آن بر عبادت در غیر آن برتری دارد، و گناه در آن بزرگ‌تر از غیر آن است، و همچنان که گفته می‌شود: حرم از جاهای دیگر بهتر است؛ چون در آن عبادت‌هایی به جای آورده شود که در غیر آن به جای آورده نمی‌شود، و نماز در آن همانند چند برابر نماز در جاهای دیگر است. پایان سخن حلیمی.

و ابن التین درباره‌ی حدیث صحیح بخاری که «سوره‌ای به تو خواهم آموخت که عظیم‌ترین سوره‌هاست» گفته: معنایش این است که ثواب آن از سوره‌های دیگر بیشتر می‌باشد.

و دیگری گفته: بدین جهت عظیم‌ترین سوره‌ها شده که تمام مقاصد قرآن را جمع نموده‌اند، لذا به (أم‌القرآن) نامیده شده است.

و حسن بصری گفته: خداوند علوم کتاب‌های گذشته را در قرآن جمع نمود، سپس علوم قرآن را در سوره‌ی الفاتحه گرد آورد، پس هر کس تفسیر آن را بداند مانند کسی است که علم تفسیر تمام کتاب‌های نازل شده را دانسته باشد، این را بیهقی آورده.

و بیان مشتمل بودن این سوره را بر علوم قرآن زمخشری تقریر کرده: ثنای پروردگار را آن طور که شایسته آن است در بر گرفته، و تعبد به امر و نهی، و وعده و تهدید را متضمن گشته است، و آیات قرآن از این امور خالی نمی‌باشد.

و امام فخرالدین گفته: مقصود از تمام قرآن تقریر چهار امر است: الهیات، و معاد، و نبوت‌ها، و اثبات قضا و قدر برای خداوند متعال، پس فرموده‌ی خداوند: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢ بر الهیات دلالت می‌کند، ﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤بر معاد دلالت دارد، و فرموده‌ی او ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥...نفی جبر را می‌رساند، و اثبات اینکه همه امور به قضا و قدر خداوند است، و فرموده او: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦ تا آخر سوره بر اثبات قضای الهی، و پیغمبری‌ها دلالت می‌کند، و چون بالاترین مقصد قرآن این امور چهارگانه است، و این سوره بر این امور مشتمل می‌باشد، ام‌القرآن نامیده شده است.

و بیضاوی گفته: این سوره بر حکمت‌های نظری و احکام عملی که سلوک و پیمودن راه راست و آگاهی بر مراتب سعادتمندان و منازل شقاوتمندان است، مشتمل می‌باشد.

و طیبی گفته: این سوره بر چهار نوع از علوم دین که پایه دین است مشتمل می‌باشد:

یکی: علم اصول که مهم‌ترینش شناخت خداوند تعالی و صفات او است: و ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢ اشاره به همین است، و شناخت نبوت که با: ﴿أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡمنظور شده، و شناخت معاد که با: ﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤به آن اشاره گردیده است.

دوم: علم فروع، و پایه آن عبادت‌هاست که مراد از: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُهمان می‌باشد.

سوم: علم آنچه کمال به وسیله آن حاصل می‌گردد یعنی علم اخلاق، و برجسته‌ترین آن رسیدن به حضرت صمدانیت، و پناه بردن به جناب فردانیت و پیمودن راه او، و پایداری در آن است، و فرموده خداوند: ﴿وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥ ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦اشاره به همین است.

چهارم: عمل داستان‌ها و گزارش‌ها از امت‌های گذشته و قرن‌های پیشین، و سرگذشت سعادتمندان و شقاوتمندان، و آنچه از وعده به خوبان آنها و تهدید به بدکارانشان مربوط می‌شود، و همین است مراد از فرموده‌ی او: ﴿أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ.

و غزالی گفته: مقاصد قرآن شش است، سه مقصد مهم، و سه مقصد دیگر متمم آنها، اول: شناسانیدن کسی که دعوت به سوی او می‌شود که در صدر این سوره به آن اشاره شده، و معرفی صراط مستقیم که در آن تصریح شده، و بیان وضع و حال افراد زمانی که به سوی او بازگردانده شوند و آن آخرت است چنان که با: ﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤به آن اشاره گردیده، و آن سه دیگر: بیان احوال اطاعت‌کنندگان، چنان که با ﴿ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡبه آن اشاره شده، و حکایت سخنان منکران که با: ﴿ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ به آنها اشاره گردیده، و معرفی منازل راه، چنان که با: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥به آن اشاره شده است.

و این گفته‌ها با آنچه در حدیث دیگری آمده که آن دو ثلث قرآن است منافات ندارد؛ زیرا که بعضی آن را چنین توجیه کرده‌اند: دلالت‌های قرآن کریم یا مطابقه است یا تضمن و یا التزام، و این سوره بر تمام مقاصد قرآن با تضمن و التزام دلالت دارد نه با مطابقه، و دو از سه دو ثلث (= دو سوم) می‌باشد. این را زرکشی در شرح التنبیه ذکر کرده است، و ناصرالدین بن المَیلق [۴۲]گفته: و نیز حقوق سه تاست: حق خدا بر بندگانش، و حق بندگان بر خداوند، و حق بندگان بر یکدیگر، و این سوره به طور صریح بر دو حق اول و دوم مشتمل است، پس مناسب است که به طور صریح دو ثلث باشد، و حدیث: «نماز را بین خودم و بنده‌ام دو قسمت کردم» بر این امر شاهد است.

می‌گویم: و نیز منافات ندارد که سوره الفاتحه اعظم سور باشد، و بین حدیث دیگری که سوره البقره را عظیم‌ترین سوره‌ها معرفی کرده، چون منظور از آن سوره‌های دیگر غیر از سوره الفاتحه است که در آنها تفصیل احکام و بیان مثال‌ها، و برپایی دلایل آمده؛ چون هیچ سوره‌ای به مقدار آن بر این امور مشتمل نیست، لذا فسطاط القرآن نامیده شده است.

ابن‌العربی در احکام خود گفته: شنیدم یکی از اساتیدم می‌گفت: در آن هزار امر و هزار نهی و هزار حکم و هزار خبر است؛ و به جهت اهمیت درک آن ابن عمر هشت سال بر آموزش آن گذراند. این را مالک در الموطأ آورده است.

و نیز ابن‌العربی گفته: بدین جهت آیة الکرسی مهم‌ترین آیات شده که مقتضای آن اهمیت و عظمت دارد، چون که هر شیء به شرافت خود و مقتضی و متعلقاتش شرافت می‌یابد، و این آیه در بین آیات قرآن همچون سوره‌ی الاخلاص در بین سوره‌های آن است، الا اینکه سوره‌ی الاخلاص به دو وجه بر آیة الکرسی تفضیل دارد:

یک: این یک سوره است و آن آیه؛ و سوره مهم‌تر است چون تحدی با آن واقع گردیده، پس از آیه بهتر است که تحدی با آن انجام نگرفته.

دو: سوره‌ی الإخلاص در پانزده حرف توحید را مقتضی داشته، و آیة‌الکرسی در پنجاه حرف، پس قدرت در اعجاز با ایجاد معنایی که با پنجاه حرف از آن تعبیر شده، به وسیله پانزده حرف ظاهر می‌گردد، و این بیان عظمت قدرت و یگانگی در وحدانیت است.

و ابن المنیّر گفته: آیة‌الکرسی از نام‌های خدای تعالی آنقدر در بر گرفته که هیچ آیه‌ای چنین نیست؛ و آن اینکه در این آیه هفده موضع نام خداوند متعال آمده، در بعضی ظاهر و در بعض دیگر مخفی، و آنها: الله، هو، الحی، القیوم، ضمیر (لا تأخذه) و (له) و (عنده) و (بإذنه) و (یعلم) و (علمه) و (شاء) و (کرسیه) و (یؤده) و ضمیر (حفظهما) که مستتر است و فاعل مصدر، و هو، العلی، و العظیم، و اگر ضمیرهایی که در الحی، القیوم، العلی، العظیم احتمال می‌رود، و ضمیری که پیش از (الحی) بنابر بعضی از اعراب‌ها تقدیر می‌گردد شمرده شود، به بیست و دو می‌رسد.

و غزالی گفته: بدین جهت آیة‌الکرسی سیّد آیات است که فقط بر ذات خدا و صفات و افعال او مشتمل است، و غیر از اینها در آن نیست، و شناختن این امور عالی‌ترین مقصد در علوم است، و غیر اینها تابع و پیرو، و سید نام متبوع مقدم است، پس فرموده‌ی خداوند: (الله) اشاره به ذات، و (لا إله الا الله) اشاره به توحید ذات، و (الحی القیوم) اشاره به صفت و جلال ذات است، که معنی (قیوم) کسی است که قائم به خود باشد و غیر او قائم به وجود او باشند، و آن منتهای جلال و عظمت است ﴿لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞتنزیه و تقدیس او است از صفات پدیده‌ها که بر او محال می‌باشد، و تقدیس از آنچه محال است که از اقسام معرفت است، ﴿لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ اشاره به تمام افعال است و اینکه همه آنها از او و به سوی او است، ﴿مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦاشاره به یکتایی او در ملک و حکم و امر است، و اینکه هر کس منصب شفاعت می‌یابد با شرافت بخشیدن خداوند و اجازه او می‌یابد، و این نفی شرکت از او در حکم و امر می‌باشد، ﴿يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡتا ﴿شَآءَ اشاره به صفت علم، و برتری بعضی از معلومات بر بعض دیگر، و یکتایی در علم است، تا آنجا که هیچ علمی برای غیر او نیست مگر آنچه او عطا کرده و موهبت فرموده است، به مقدار مشیت و اراده‌اش، ﴿وَسِعَ كُرۡسِيُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَاشاره به عظمت ملک و کمال قدرت او است، ﴿وَلَا يَ‍ُٔودُهُۥ حِفۡظُهُمَااشاره به صفت قدرت و کمال آن و منزه بودنش از ضعف و کاستی می‌باشد، ﴿وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡعَظِيمُاشاره به دو اصل عظیم در صفات است.

پس اگر این معانی را تأمل کنی، سپس تمام آیات قرآن را تلاوت نمایی، همه این معانی را در یک آیه نخواهی مجموع یافت، مثلاً ﴿شَهِدَ ٱللَّهُجز توحید در آن نیست، و در سوره‌ی الاخلاص به جز توحید و تقدیس نمی‌باشد، و در ﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِكَ ٱلۡمُلۡكِ غیر از افعال نیامده، و در سوره‌ی الفاتحه هر سه امر هست ولی به طور رمزی نه مشروح، و حال آنکه هر سه مطلب به طور مشروح در آیة‌الکرسی جمع است، و آنچه نزدیک به آن است در جمع اینها آخر سوره‌ی الحشر و اول سوره‌ی الحدید است، ولی آنها چند آیه است نه یک آیه، پس اگر آیة‌الکرسی را با یکی از آن آیات مقایسه کنی خواهی یافت که آیة‌الکرسی نسبت به مقاصد جامع‌تر است، و لذا شایستگی سیادت بر آیات را یافت؛ چگونه این‌طور نباشد و حال آنکه در آن الحی القیوم آمده که چنان که در خبر است اسم اعظم می‌باشد. پایان سخن غزالی.

سپس گفته: به خاطر سرّی پیغمبر اکرم صدرباره سوره‌ی الفاتحه أفضل، و درباره آیة‌الکرسی سیّد فرمود، و آن اینکه جامع بین فنون برتری و انواع بسیار آن را افضل گویند؛ چون که اصل معنی فضل زیادی است، و أفضل همان افزون است و اما سیادت و آقایی رسوخ و ریشه‌داری معنی شرف است که مقتضی پیشرو بودن است و نپذیرفتن تبعیت و پیروی، و سوره‌ی الفاتحه متضمن توجه دادن به معانی بسیار و معارف گوناگون است لذا أفضل شده، و آیة‌الکرسی بر والاترین درجه معرفت مشتمل است که منظور متبوع می‌باشد و سایر معارف در پی آن می‌آید، پس عنوان سید برای آن شایسته‌تر بود.

سپس درباره‌ی حدیث: «قلب قرآن یس است» گفته: این بدان جهت است که صحت ایمان با اعتراف به حشر و نشر انجام می‌پذیرد، و این امر در این سوره به بلیغ‌ترین وجهی تقریر گشته، پس قلب قرآن شده است. این گفته را امام فخر‌الدین نیز پسندیده است.

و نسفی گفته: می‌توان گفت که جز تقریر اصول سه‌گانه: توحید و رسالت و حشر در این سوره نیست و این همان مقدار است که به قلب و دل مربوط می‌شود، و اما آنچه با زبان و اعضای بدن تحقق می‌یابد در غیر این سوره است، پس چون فقط اعمال قلب در آن هست آن را قلب نامیده و از او دستور داده که آن را نزد محتضر بخوانند؛ زیرا که در آن هنگام زبان کم نیرو، و اعضا از کار می‌افتد، ولی دل به سوی خدای تعالی متوجه و رهسپار می‌گردد، و از غیر خدا باز گشته و روی گردانده است، پس چیزی نزد او خوانده شود که دلش را نیرو بخشد، و تصدیقش را نسبت به امور سه‌گانه شدیدتر گرداند.

و اختلاف شده که معنی اینکه سوره‌ی الاخلاص معادل ثلث قرآن است چیست؟ گفته شده: مثل اینکه رسول خدا صشنید که شخصی آن را تکرار می‌کند مانند کسی که ثلث قرآن را خوانده باشد، پس بر این منظور جواب داد، ولی این گفته از ظاهر حدیث دور است، و سایر طرق حدیث آن را رد می‌کند.

و به قولی: چون قرآن مشتمل بر قصه‌ها و شرایع و صفات می‌باشد، و سوره‌ی الاخلاص همه‌اش صفات است، پس به این اعتبار ثلث قرآن شمرده شده است.

و غزالی در جواهر گفته: معارف مهم و عمده‌ی قرآن سه است: شناخت توحید، و راه راست، و آخرت، و این سوره مشتمل بر قسمت اول است، پس ثلث قرآن است.

و نیز به طوری که رازی از او نقل کرده گفته است: قرآن مشتمل بر دلایل قاطع بر وجود خداوند تعالی و وحدانیت و صفات او است، یا صفات حقیقت (ذات) یا صفات فعل، و یا صفات حکم، پس اینها سه امر است، و این سوره مشتمل بر صفات حقیقت است، پس ثلث است.

و الخویی گفته: مطالبی که در قرآن هست عمده‌اش اصول سه گانه است که به آنها اسلام صحیح و ایمان حاصل است، این اصول عبارتند از: معرفت خدا، و اعتراف به صدق پیامبرش، و اعتقاد به برانگیخته شدن در پیشگاه خدای تعالی، و هر کس شناخت که خدا یکی است و پیغمبر راستگو است و روز قیامت واقع و شدنی است، به حق مؤمن می‌شود، و هر کس چیزی از این مورد را انکار نماید قطعاً کافی است، و این سوره اصل اول را می‌رساند، پس از این جهت ثلث قرآن است.

و دیگری گفته: قرآن بر دو قسم است: خبر و انشاء، و خبر دو قسم است: خبر از خالق و خبر از مخلوق، پس اینها سه ثلث می‌شود، و سوره‌ی الاخلاص به طور خالص از خالق خبر می‌دهد، پس به این اعتبار ثلث است. و به قولی: در ثواب معادل ثلث قرآن است، و ظاهر حدیث و احادیثی که درباره‌ی سوره‌ی الزلزله و النصر و الکافرین وارد شده شاهد بر این قول است، ولی ابن عقیل آن را ضعیف شمرده، و گفته است: نمی‌تواند معنی آن چنین باشد که اجر یک سوم قرآن را دارد، چون رسول اکرم صفرموده: «هر کس قرآن بخواند به هر حرف ده حسنه برای او است».

و ابن عبدالبر گفته: سکوت در این مسأله از سخن گفتن بهتر و سالم‌تر است، سپس با سند به اسحاق‌بن منصور نسبت داده که گوید: به احمدبن حنبل گفتم: فرموده‌ی پیغمبر صکه: «قل هو الله احد ثلث قرآن است» وجهش چیست؟ پس در این باره چیزی به من نگفت، و اسحاق بن راهویه به من گفت: معنایش آن است که چون خداوند سخن خود را بر سایر سخنان برتری داد، بعضی را در ثواب برتری و فزونی بخشید، به جهت تشویق بر آموختن آن، نه اینکه هر کس (قل هو الله احد) را سه بار بخواند مثل آن باشد که تمام قرآن را خوانده باشد، که این راست نمی‌آید هرچند که دویست بار آن را بخواند، ابن عبدالبر گفته: اینان دو پیشوا در سنت هستند که در این مسأله برنخاسته و ننشسته‌اند.

و ابن المیلق درباره حدیث: «زلزله نصف قرآن است» گفته: زیرا که احکام قرآن به دو قسم احکام دنیا و احکام آخرت تقسیم می‌شوند، و این صورت بر تمام احکام قرآن به طور اجمال مشتمل است، و اضافه بر سوره‌ی القارعه برون افکندن سنگینی‌ها و بازگویی اخبار آخرت را بیان نموده است، و اما اینکه در حدیث دیگری ربع قرآن نامیده شده برای آن است که ایمان به قیامت ربع ایمان کامل است، چنانکه در حدیثی که ترمذی روایت کرده آمده است: «هیچ بنده‌ای ایمان نخواهد داشت تا اینکه به چهار امر ایمان آورد. به لا اله إلا الله گواهی دهد، و اینکه من فرستاده‌ی خدا هستم مرا به حق مبعوث کرده، و به مرگ ایمان بیاورد و به برانگیخته شدن پس از مرگ نیز ایمان داشته باشد، و به قدر مؤمن باشد» پس این حدیث چنین می‌رساند که ایمان به برانگیخته شدن که این سوره آن را تقریر نموده ربع ایمان کاملی است که قرآن به آن دعوت کرده است.

و نیز در بیان سرّ اینکه سوره ألهاکم معادل هزار آیه است گفته: قرآن شش هزار و دویست و چند آیه است، پس هرگاه چند آیه را کنار بگذاریم هزار آیه می‌شود یک ششم قرآن، و این سوره بر یک ششم مقاصد قرآن مشتمل است، چون مقاصد قرآن به طوری که غزالی ذکر کرده شش است: سه مقصد مهم و سه مقصد متمم ـ که این مطلب گذشت ـ و یکی از این شش مقصد شناخت آخرت است که این سوره بر آن مشتمل می‌باشد، و از این معنی به هزار آیه تعبیر کردن بزرگ‌تر و مهم‌تر از تعبیر به سدس (= یک ششم) است.

و نیز در سر اینکه سوره‌ی الکافرین ربع و سوره‌ی الاخلاص ثلث می‌باشند با اینکه هر دو به عنوان اخلاص نامیده می‌شوند گفته: سوره‌ی الاخلاص بر صفات خداوند مشتمل است به قدری که سوره‌ی الکافرون بر آن مشتمل نیست، و نیز توحید اثبات الهیت معبود و تقدیس او و نفی خدایی غیر او است، و سوره‌ی الاخلاص اثبات الوهیت و تقدیس خداوند را تصریح کرده، و به نفی عبادت ماسوای او تلویح و اشاره نموده است، و کافرون به نفی تصریح، و اثبات و تقدیس را تلویحاً بیان داشته؛ پس نسبت بین دو تصریح و دو تلویح همچون نسبت بین ثلث و ربع می‌باشد.

[۴۲] محمد بن عبدالدائم معروف به ابن بنت المیلق، و اختصارا ابن المیلق خوانده می‌شود. او قاضی و فقیه مصری و بر مذهب شافعی بوده، به فرقه‌ی شاذلی (از فرقه‌های صوفیه) گرایش داشته و در سال: ۷۹۷ ﻫ وفات نموده است. نگا: الدرر الكامنه ۳/ ۴۹۴. [مصحح]