الإتقان فی علوم القرآن - فارسی- جلد دوم

فهرست کتاب

فصلی در أنواع حذف

فصلی در أنواع حذف

حذف بر چند گونه است:

گونه اول: اقتطاع نامیده می‌شود، و آن حذف کردن بعضی از حروف کلمه است. و ابن الاثیر آمدن این گونه حذف را در قرآن انکار کرده است، ولی در رد او گفته‌اند: که بعضی فواتح سور را از این قبیل شمرده‌اند، بنابر اینکه هر حرف از آنها یکی از اسماء خداوند باشد ـ چنانکه گذشت. و بعضی مدعی شده‌اند که باء در:

﴿وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِكُمۡ[المائدة: ۶].

اول کلمه بعض است که بقیه‌اش حذف شده. و از همین گونه است قراءت بعضی:

﴿وَنَادَوۡاْ يَٰمَٰلِكُ[الزخرف: ۷۷].

به ترخیم، و یکی از پیشینیان که این قراءت را شنیده گفته أهل آتش از ترخیم بی‌نیازند! و بعضی جواب داده‌اند که: این به خاطر عذاب شدیدی است که در آن هستند و نمی‌توانند کلمه را تمام کنند. و از همین گونه است حذف همزه «أنا» در فرموده خداوند:

﴿لَّٰكِنَّا۠ هُوَ ٱللَّهُ[الکهف: ۳۸].

که اصل آن «لکن أنا» بوده که همزه «أنا» به جهت تخفیف حذف شده، ونون در نون دیگر ادغام گشته است و مثل این است آنچه قراءت شده:

﴿وَيُمۡسِكُ ٱلسَّمَآءَ أَن تَقَعَ علّرضِ[الحج: ۶۵].

﴿بِمَآ أُنزلّیك[البقرة: ۴].

﴿فَمَن تَعَجَّلَ فِي يَوۡمَيۡنِ فَلَآ فلَثمَ عَلَيۡهِ[البقرة: ۲۰۳].

﴿إِنَّهَا لحدَی ٱلۡكُبَرِ[المدثر: ۳۵].

گونه دوم: اکتفاء نامیده می‌شود، و آن عبارت است از اینکه در موردی دو شیء باشد که بین آنها تلازم و ارتباط باشد، پس به یکی از آنها اکتفا گردد، و به خاطر نکته‌ای، دیگری را حذف کنند. و این غالباً به ارتباط عطفی اختصاص دارد، مانند فرموده خداوند:

﴿سَرَٰبِيلَ تَقِيكُمُ ٱلۡحَرَّ[النحل: ۸۱].

یعنی: والبرد، بدین جهت حر= گرما را فقط ذکر فرمود که خطاب به عربها اختصاص دارد، و بلاد آنها گرم است و محفوظ ماندن از آن نزد آنان مهمتر است؛ زیرا که گرما در کشور آنها شدیدتر است، و بقولی: چون در آیات دیگری به طور صریح منت نهادن به خاطر پوشش از سرما یاد شده است، در فرموده خداوند:

﴿وَمِنۡ أَصۡوَافِهَا وَأَوۡبَارِهَا وَأَشۡعَارِهَآ[النحل: ۸۰].

و در فرموده خداوند:

﴿وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ ٱلۡجِبَالِ أَكۡنَٰنٗا[النحل: ۸۱].

و در فرموده خداوند:

﴿وَٱلۡأَنۡعَٰمَ خَلَقَهَاۖ لَكُمۡ فِيهَا دِفۡءٞ[النحل: ۵].

و از مثالهای این نوع است:

﴿بِيَدِكَ ٱلۡخَيۡرُ[آل‌عمران: ۲۶].

یعنی: والشر، و بدین جهت خیر را فقط ذکر کرد که مطلوب و مرغوب بندگان است؛ یا به جهت اینکه خیر در جهان بیشتر است، یا اینکه اضافه شر به خداوند از أدب دور است، همچنانکه رسول خدا صبه درگاه خدا گفته: «والشر لیس إلیک= شربه تو منسوب نیست».

و از همین گونه است:

﴿وَلَهُۥ مَا سَكَنَ فِي ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ[الأنعام: ۱۳].

یعنی: وما تحرّک، و بدین جهت سکون را فقط ذکر کرد که در مخلوق از حیوان و جماد بیشتر از حال حرکت است، و چون هر متحرکی به حال سکون منتهی می‌شود.

و از همین قبیل است:

﴿ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَيۡبِ[البقرة: ۳].

یعنی: والشهادة؛ زیرا که اعتقاد به غیب و شهود هر دو واجب است، وچون ایمان به غیب مدحش بیشتر است و نیز چون مستلزم ایمان به شهود هم هست، ولی عکس آن چنین نیست.

و از همین نوع است:

﴿وَرَبُّ ٱلۡمَشَٰرِقِ[الصافات: ۵].

یعنی: والمغارب.

و نیز:

﴿هُدٗى لِّلۡمُتَّقِينَ[البقرة: ۲].

یعنی: وللکافرین. این را ابن الانباری گفته، ومؤیدش:

﴿هُدٗى لِّلنَّاسِ[البقرة: ۱۸۵].

می‌باشد.

و از جمله:

﴿إِنِ ٱمۡرُؤٌاْ هَلَكَ لَيۡسَ لَهُۥ وَلَدٞ[النساء: ۱۷۶].

یعنی: وَلَا وَالِدٌ، به دلیل اینکه برای خواهر نصف را واجب کرده، و این درصورتی است که پدر نباشد، چون با بودن پدر نوبت به خواهر نمی‌رسد.

گونه سوم: احتباک نامیده می‌شود؛ و این از لطیفترین و بدیعترین أنواع حذف است، و کمتر کسی از أهل فن بلاغت آن را متوجه بوده یا توجه داده است، و در شرح بدیعیه اعمی [۱۴]اثر دوست او اندلسی آنرا دیدم، و زرکشی در البرهان آن را یاد کرده، ولی نه به این اسم، بلکه آن را حذف مقابلی نامیده است، و از معاصرین علامه برهان الدین بقاعی به تصنیف جداگانه‌ای در این باره پرداخته است، اندلسی در شرح البدیعیه گوید: از انواع بدیع: احتباک است، و آن نوع ارزنده‌ای است، و آن عبارت است از اینکه از جمله اولی حذف گردد آنچه نظیرش در جمله دومی آمده، و از دومی حذف شود آنچه نظیرش در اولی ثبت گردیده است، مانند فرموده خداوند تعالی:

﴿وَمَثَلُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ كَمَثَلِ ٱلَّذِي يَنۡعِقُ...[البقرة: ۱۷۱].

تقدیرش چنین است وَمَثَلُ الْأَنْبِيَاءِ وَالْكُفَّارِ كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ وَالَّذِي يَنْعَقُ بِهِ، که از اولی: الانبیاء حذف شده، به جهت دلالت «الذی ینعق» برآن، و از دومی «الذی ینعق‌به» حذف گردیده، به جهت دلالت «الذین کفروا» بر آن.

و فرموده خداوند:

﴿وَأَدۡخِلۡ يَدَكَ فِي جَيۡبِكَ تَخۡرُجۡ بَيۡضَآءَ[النمل: ۱۲].

تقدیرش: تَدُخُلُ غَيْرَ بَيْضَاءَ وَأَخْرِجْهَا تَخْرُجُ بَيْضَاءَمی‌باشد، که از جمله نخست «غیربیضاء» حذف شده، و از دومی «وأخرجها». و زرکشی گفته: این نوع چنین است که در سخن دو متقابل جمع گردد پس از هرکدام مقابلش حذف شود، چون دیگری بر آن دلالت می‌کند، مانند فرموده خداوند:

﴿أَمۡ يَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۖ قُلۡ إِنِ ٱفۡتَرَيۡتُهُۥ فَعَلَيَّ إِجۡرَامِي وَأَنَا۠ بَرِيٓءٞ مِّمَّا تُجۡرِمُونَ[هود: ۳۵].

تقدیرش این است: «إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرَامِي وَأَنْتُمْ بُرَآءُ مِنْهُ وَعَلَيْكُمْ إِجْرَامُكُمْ وَأَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ».

و فرموده خداوند:

﴿وَيُعَذِّبَ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ إِن شَآءَ أَوۡ يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡ[الأحزاب: ۲۴].

تقدیرش چنین است: «وَيُعَذِّبُ الْمُنَافِقِينَ إِنْ شَاءَ فَلَا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ أَوْ يَتُوبُ عَلَيْهِمْ فَلَا يُعَذِّبُهُمِ».

و فرموده خداوند:

﴿وَلَا تَقۡرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ يَطۡهُرۡنَۖ فَإِذَا تَطَهَّرۡنَ فَأۡتُوهُنَّ[البقرة: ۲۲۲].

یعنی: «حَتَّى يَطْهُرْنَ مِنَ الدَّمِ وَيَتَطَهَّرْنَ بِالْمَاءِ فَإِذَا طَهُرْنَ وَتَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ».

و فرموده خداوند:

﴿خَلَطُواْ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَءَاخَرَ سَيِّئًا[التوبة: ۱۰۲].

یعنی: «عَمَلًا صَالِحًا بِسَيِّئٍ وَآخَرَ سيئا بصالح».

می‌گویم: و از موارد جالب آن، فرموده خدای تعالی است:

﴿فِئَةٞ تُقَٰتِلُ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَأُخۡرَىٰ كَافِرَةٞ[آل‌عمران: ۱۳].

«جماعتی در راه خدا (فی سبیل‌الله) جنگ می‌کنند و عده‌ای دیگر کافرند (و در راه طاغوت می‌جنگند)».

یعنی: فِئَةٌ مُؤْمِنَةٌ تُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَأُخْرَى كَافِرَةٌ تَقَاتُلُ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ.

و در غرایب کرمانی آمده: تقدیر در آیه اول چنین است: «مَثَلُ الذين كَفَرُوا مَعَكَ يَا مُحَمَّدُ كَمَثَلِ النَّاعِقِ مَعَ الْغَنَمِ» که از هر طرف آنچه طرف دیگر بر آن دلالت دارد حذف شده است، و در قرآن نظایری هم دارد، و این بلیغترین نوع کلام است.

و این نامگذاری از حبک گرفته شده که معنی آن بستن و محکم کاری و مهارت در ساختن لباس است، حبک الثوب بستن سوراخهای میان نخهای لباس، و محکم نمودن تار و پود آن می‌باشد، بطوری که هیچگونه نقصی در آن دیده نشود، و بر زیبایی و نقش لباس بیفزاید. و بیان گرفته شدن این اصطلاح از ریشه یاد شده اینکه: موارد حذف در سخن به گشادیهای بین نخها تشبیه شده، وچون ناقد بصیر با مهارتی که در ساختن سخن دارد آنرا به دست می‌گیرد، و آن را تدارک می‌کند محذوف را در جاهای مناسب قرار می‌دهد، آن را رفو کرده و از خلل و منقصت آن جلوگیری می‌نماید، و با تقدیر گرفتن بر زیبایی و رونق آن می‌افزاید.

گونه چهارم: اختزال نامیده می‌شود؛ آنکه به گونه‌های سابق نباشد، و آن چند قسم است؛ زیرا که محذوف یا یک کلمه است: اسم یا فعل یا حرف، و یا بیشتر است.

مثال‌های حذف اسم:

۱- حذف مضاف، و آن در قرآن بسیار زیاد است، تا آنجا که ابن جنی گفته: نزدیک به هزار مورد در قرآن از این قبیل هست. و شیخ عزالدین در کتاب المجاز خود آنها را به ترتیب سوره‌ها و آیات شمارش کرده، و از این قبیل است:

﴿ٱلۡحَجُّ أَشۡهُرٞ[البقرة: ۱۹۷].

یعنی: حج أشهر، یا اشهرالحج،

﴿وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ[البقرة: ۱۷۷].

یعنی: ذاالبر، یا برّ من،

﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمۡ أُمَّهَٰتُكُمۡ[النساء: ۲۳].

یعنی: نکاح امهاتکم،

﴿لَّأَذَقۡنَٰكَ ضِعۡفَ ٱلۡحَيَوٰةِ وَضِعۡفَ ٱلۡمَمَاتِ[الإسراء: ۷۵].

یعنی: ضعف عذاب،

﴿وَفِي ٱلرِّقَابِ[البقرة: ۱۷۷].

یعنی: وفی تحریر الرقاب.

۲- حذف مضاف‌الیه در یاء متکلم بسیار می‌شود، مانند:

﴿رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِي[الأعراف: ۱۵۱].

و در غایات (= قبل و بعد) مانند:

﴿لِلَّهِ ٱلۡأَمۡرُ مِن قَبۡلُ وَمِنۢ بَعۡدُ[الروم: ۴].

یعنی: من قبل الغلب ومن بعده.

و در کل و أی وبعض، و غیر اینها نیز بسا می‌آید مانند قرائت:

﴿فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ[البقرة: ۳۸].

به ضم بدون تنوین، یعنی: فلاخوف شیئ علیهم.

۳- حذف مبتدا، در جواب استفهام بسیار اتفاق می‌افتد، مانند:

﴿وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا هِيَهۡ ١٠ نَارٌ حَامِيَةُۢ ١١[القارعة: ۱۰-۱۱].

یعنی: هی نار. و بعد از فاء جواب؛

﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلِنَفۡسِهِۦ[الجاثیة : ۱۵].

یعنی: فعمله لنفسه،

﴿وَمَنۡ أَسَآءَ فَعَلَيۡهَا[الجاثیة : ۱۵].

یعنی: فإسائته علیها. و بعد از واژه قول، مانند:

﴿وَقَالُوٓاْ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ[الفرقان: ۵].

﴿قَالُوٓاْ أَضۡغَٰثُ أَحۡلَٰمٖ[یوسف: ۴۴].

و بعد از جایی که خبر در معنی صفت آن است، مانند:

﴿ٱلتَّٰٓئِبُونَ ٱلۡعَٰبِدُونَ[التوبة: ۱۱۲].

و مانند:

﴿صُمُّۢ بُكۡمٌ عُمۡيٞ[البقرة: ۱۸].

و در موارد دیگری نیز واقع شده مانند:

﴿لَا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فِي ٱلۡبِلَٰدِ ١٩٦ مَتَٰعٞ قَلِيلٞ[آل‌عمران: ۱۹۶-۱۹۷].

﴿لَمۡ يَلۡبَثُوٓاْ إِلَّا سَاعَةٗ مِّن نَّهَارِۢ ۚ بَلَٰغٞ[الأحقاف: ۳۵].

یعنی: هذا بلاغ،

﴿سُورَةٌ أَنزَلۡنَٰهَا[النور: ۱].

یعنی: هذه سورة.

و در نعتی که به رفع قطع شده باشد حذف خبر واجب است، مانند:

﴿أُكُلُهَا دَآئِمٞ وَظِلُّهَا[الرعد: ۳۵].

یعنی: دائم.

و هردو را محتمل است (حذف مبتدا و خبر):

﴿فَصَبۡرٞ جَمِيلٞ[یوسف: ۱۸].

یعنی: أَجْمَلُ أَوْ فَأَمْرِي صَبْرٌ،

﴿فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ[النساء: ۹۲].

یعنی: علیه، یا فالواجب.

۴- حذف موصول:

﴿وَعِندَهُمۡ قَٰصِرَٰتُ ٱلطَّرۡفِ[الصافات: ۴۸].

یعنی: حُورٌ قَاصِرَاتٌ.

﴿أَنِ ٱعۡمَلۡ سَٰبِغَٰتٖ[سبأ: ۱۱].

یعنی: دُرُوعًا سَابِغَاتٍ.

﴿أَيُّهَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ[النور: ۳۱].

یعنی: القَوْمُ الِـمُؤمِنُونَ.

۵- حذف صفت: مانند:

﴿يَأۡخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ[الکهف: ۷۹].

یعنی: صالحة، به دلیل اینکه چنین خوانده شده، و نیز عیبناک نمودنش آن را از کشتی بودن خارج نمی‌سازد.

﴿ٱلۡـَٰٔنَ جِئۡتَ بِٱلۡحَقِّ[البقرة: ۷۱].

یعنی: الحق الواضح، وگرنه به مفهوم آن کافر شده‌اند.

﴿فَلَا نُقِيمُ لَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَزۡنٗا[الکهف: ۱۰۵].

یعنی: وزنا نافعاً.

۶- حذف معطوف‌علیه:

﴿أَنِ ٱضۡرِب بِّعَصَاكَ ٱلۡبَحۡرَۖ فَٱنفَلَقَ[الشعراء: ۶۳].

یعنی: فَضَرَبَ فَانْفَلَقَ. و هر جا که واو عطف بر لام تعلیل درآید به دو گونه توجیه می‌شود:

اول: اینکه تعلیلی باشد که آنچه برایش علت آورده شده محذوف باشد، مانند فرموده خداوند:

﴿وَلِيُبۡلِيَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡهُ بَلَآءً حَسَنًا[الأنفال: ۱۷].

یعنی: وَلِلْإِحْسَانِ إِلَى الْمُؤْمِنِينَ فَعَلَ ذَلِكَ.

دوم: اینکه بر علت دیگری که در تقدیر است معطوف باشد، تا صحت عطف ظاهر گردد، توجیه آیه فوق چنین شود، فَعَلَ ذَلِكَ لِيُذِيقَ الْكَافِرِينَ بَأْسَهُ وَلِيُبْلِيَ.

۷- حذف معطوف با عاطف:

﴿لَا يَسۡتَوِي مِنكُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَ[الحدید: ۱۰].

یعنی: ومن أنفق بعده.

﴿بِيَدِكَ ٱلۡخَيۡرُ[آل‌عمران: ۲۶].

یعنی: الخیر والشر.

۸- حذف مبدل‌منه، از این قبیل آورده‌اند:

﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلۡسِنَتُكُمُ ٱلۡكَذِبَ[النحل: ۱۱۶].

یعنی: لماتصفه و (الکذب) بدل از هاء حذف شده می‌باشد.

۹- حذف فاعل: جز در فاعل مصدر جایز نیست، مانند:

﴿لَّا يَسۡ‍َٔمُ ٱلۡإِنسَٰنُ مِن دُعَآءِ ٱلۡخَيۡرِ[فصلت: ۴۹].

یعنی دعائه الخیر. ولی کسائی در صورت وجود دلیل حذف فاعل را مطلقاً جایز شمرده، و برای آن مثال آورده:

﴿إِذَا بَلَغَتِ ٱلتَّرَاقِيَ[القیامة: ۲۶].

یعنی الروح،

﴿حَتَّىٰ تَوَارَتۡ بِٱلۡحِجَابِ[ص: ۳۲].

یعنی الشمس.

۱۰- حذف مفعول: پیشتر گذشت که در مفعول مشیت و اراده بسیار واقع می‌شود و در موارد دیگر نیز می‌آید، مانند:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ ٱلۡعِجۡلَ[الأعراف: ۱۵۲].

یعنی: إلها.

﴿كَلَّا سَوۡفَ تَعۡلَمُونَ ٣[التکاثر: ۳].

یعنی: عاقبة أمرکم.

۱۱- حذف حال: در صورتی که قول باشد بسیار واقع می‌شود، مانند:

﴿وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَدۡخُلُونَ عَلَيۡهِم مِّن كُلِّ بَابٖ ٢٣ سَلَٰمٌ[الرعد: ۲۳-۲۴]

یعنی: قائلین.

۱۲- حذف منادی،

﴿أَلَّاۤ يَسۡجُدُواْۤ[النمل: ۲۵].

یعنی هؤلاء.

﴿يَٰلَيۡتَ[القصص: ۷۹].

یعنی: یاقوم.

۱۳- حذف عاید که در چهار باب واقع می‌شود:

اول: صله، مانند:

﴿أَهَٰذَا ٱلَّذِي بَعَثَ ٱللَّهُ رَسُولًا[الفرقان: ۴۱].

یعنی: بعثه.

دوم: صفت، مانند:

﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا لَّا تَجۡزِي نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ[البقرة: ۴۸].

یعنی: فیه.

سوم: خبر، مانند:

﴿وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰ[النساء: ۹۵].

یعنی: وعده.

چهارم: حال.

۱۴- حذف مخصوص به مدح نعم، مانند:

﴿إِنَّا وَجَدۡنَٰهُ صَابِرٗاۚ نِّعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ[ص: ۴۴].

یعنی: أیوب.

﴿فَقَدَرۡنَا فَنِعۡمَ ٱلۡقَٰدِرُونَ ٢٣[المرسلات: ۲۳].

یعنی: نحن.

﴿وَلَنِعۡمَ دَارُ ٱلۡمُتَّقِينَ[النحل: ۳۰].

یعنی: الجنه.

۱۵- حذف موصول، مانند:

﴿ءَامَنَّا بِٱلَّذِيٓ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَأُنزِلَ[العنکبوت: ۴۶].

یعنی: وَالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ؛ زیرا که آنچه برای ما نازل شده همان نیست که بر پیشینیان نازل شده بود، لذا (ما) اعاده گردیده است در:

﴿ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ[البقرة: ۱۳۶].

مثالهای حذف فعل:

در صورتی که تفسیر شده باشد همه جا می‌آید، مانند:

﴿وَإِنۡ أَحَدٞ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٱسۡتَجَارَكَ[التوبة: ۶].

﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ ١[الانشقاق: ۱].

﴿قُل لَّوۡ أَنتُمۡ تَمۡلِكُونَ[الإسراء: ۱۰۰].

و در جواب استفهام بسیار می‌آید، مانند:

﴿وَقِيلَ لِلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ مَاذَآ أَنزَلَ رَبُّكُمۡۚ قَالُواْ خَيۡرٗا[النحل: ۳۰].

یعنی: أنزل.

و بیش از آن حذف قول است، مثل:

﴿وَإِذۡ يَرۡفَعُ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ ٱلۡقَوَاعِدَ مِنَ ٱلۡبَيۡتِ وَإِسۡمَٰعِيلُ رَبَّنَا[البقرة: ۱۲۷].

یعنی: یقولان: ربنا.

و در غیر اینها نیز می‌آید، مانند:

﴿ٱنتَهُواْ خَيۡرٗا لَّكُمۡ[النساء: ۱۷۱].

یعنی: وأتوا،

﴿وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ[الحشر: ۹].

یعنی: وَأَلِفُوا الْإِیمَانَ أَوِ اعْتَقَدُوا،

﴿ٱسۡكُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُكَ ٱلۡجَنَّةَ[البقرة: ۳۵].

یعنی: ولیسکن زوجک،

﴿وَٱمۡرَأَتُهُۥ حَمَّالَةَ ٱلۡحَطَبِ ٤[تبیت: ۴].

یعنی: أذمُّ،

﴿وَٱلۡمُقِيمِينَ ٱلصَّلَوٰةَ[النساء: ۱۶۲].

یعنی: أمدح،

﴿وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ[الأحزاب: ۴۰].

یعنی: کان،

﴿وَإِنَّ كُلّٗا لَّمَّا[هود: ۱۱].

یعنی: یوفوا أعمالهم.

مثال‌های حذف حرف:

ابن جنی در المحتسب گفته: أبوعلی به ما خبر داد که ابوبکر گفته: حذف حرف قیاسی نیست؛ زیرا که حروف به منظور نوعی اختصار در کلام وارد شده، پس اگر در پی حذف آن برآیی آن را نیز مختصر کرده‌ای، و اختصار مختصر اجحاف به آن است.

۱- حذف همزه استفهام: ابن محیصن چنین خوانده:

﴿سَوَآءٌ عَلَيۡهِمۡ ءَأَنذَرۡتَهُمۡ[البقرة: ۶].

و هر سه مورد:

﴿هَٰذَا رَبِّي[الأنعام: ۷۶].

را از این قبیل دانسته. و نیز:

﴿وَتِلۡكَ نِعۡمَةٞ تَمُنُّهَا[الشعراء: ۲۲].

یعنی: أو تلك.

۲- حذف موصول حرفی: ابن مالک گفته: جز در (أن) جایز نیست، مانند:

﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦ يُرِيكُمُ ٱلۡبَرۡقَ[الروم: ۲۴].

۳- حذف حرف جر: با أن و أنَّ به طور کلی واقع می‌شود، مانند:

﴿يَمُنُّونَ عَلَيۡكَ أَنۡ أَسۡلَمُواْۖ قُل لَّا تَمُنُّواْ عَلَيَّ إِسۡلَٰمَكُمۖ بَلِ ٱللَّهُ يَمُنُّ عَلَيۡكُمۡ أَنۡ هَدَىٰكُمۡ[الحجرات: ۱۷].

﴿أَطۡمَعُ أَن يَغۡفِرَ لِي[الشعراء: ۸۲].

﴿أَيَعِدُكُمۡ أَنَّكُمۡ[المؤمنون: ۳۵].

یعنی: بأنکم. و با غیر اینها نیز می‌آید، مانند:

﴿قَدَّرۡنَٰهُ مَنَازِلَ[یس: ۳۹].

یعنی: قدرنا له،

﴿وَيَبۡغُونَهَا عِوَجٗا[الأعراف: ۴۵].

یعنی: لها،

﴿يُخَوِّفُ أَوۡلِيَآءَهُۥ[آل‌عمران: ۱۷۵].

یعنی: یخوّفکم بأولیائه.

﴿وَٱخۡتَارَ مُوسَىٰ قَوۡمَهُۥ[الأعراف: ۱۵۵].

یعنی: مِن قومه.

﴿وَلَا تَعۡزِمُواْ عُقۡدَةَ ٱلنِّكَاحِ[البقرة: ۲۳۵].

یعنی: علی عقدة النکاح.

۴- حذف حرف عطف: فارسی از این قبیل آورده:

﴿وَلَا عَلَى ٱلَّذِينَ إِذَا مَآ أَتَوۡكَ لِتَحۡمِلَهُمۡ قُلۡتَ لَآ أَجِدُ مَآ أَحۡمِلُكُمۡ عَلَيۡهِ تَوَلَّواْ[التوبة: ۹۲].

یعنی: وقلت،

﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاعِمَةٞ ٨[الغاشیة: ۸].

یعنی: ووجوه، عطف بر؛

﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٍ خَٰشِعَةٌ ٢[الغاشیة: ۲].

۵- حذف فاء جواب: أخفش از این قبیل برشمرده:

﴿إِن تَرَكَ خَيۡرًا ٱلۡوَصِيَّةُ لِلۡوَٰلِدَيۡنِ[البقرة: ۱۸۰].

۶- حذف حرف ندا: بسیار پیش می‌آید:

﴿هَٰٓأَنتُمۡ أُوْلَآءِ[آل‌عمران: ۱۱۹].

﴿يُوسُفُ أَعۡرِضۡ[یوسف: ۲۹].

﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ ٱلۡعَظۡمُ مِنِّي[مریم: ۴].

﴿فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ[الأنعام: ۱۴].

و در عجایب کرمانی آمده: حذف (یا) در قرآن از اسم (رب) به منظور تعظیم و تنزیه بسیار حذف شده، چون ندا گوشه‌ای از امر است.

۷- حذف (قد) در فعل ماضی هر گاه واقع شود، مانند:

﴿أَوۡ جَآءُوكُمۡ حَصِرَتۡ صُدُورُهُمۡ[النساء: ۹۰].

﴿أَنُؤۡمِنُ لَكَ وَٱتَّبَعَكَ ٱلۡأَرۡذَلُونَ[الشعراء: ۱۱۱].

۸- حذف (لا)ی نافیه، در جواب قسم، در جایی که منفی مضارع باشد به طورکلی می‌آید، مانند:

﴿تَٱللَّهِ تَفۡتَؤُاْ[یوسف: ۸۵].

در غیر آن نیز آمده، مثل:

﴿وَعَلَى ٱلَّذِينَ يُطِيقُونَهُۥ فِدۡيَةٞ[البقرة: ۱۸۴].

یعنی لایطیقونه.

﴿وَأَلۡقَىٰ فِي ٱلۡأَرۡضِ رَوَٰسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمۡ[النحل: ۱۵].

یعنی: لئلا تمید.

۹- حذف لام توطئه:

﴿وَإِن لَّمۡ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ[المائدة: ۷۳].

﴿وَإِنۡ أَطَعۡتُمُوهُمۡ إِنَّكُمۡ لَمُشۡرِكُونَ[الأنعام: ۱۲۱].

۱۰- حذف لام أمر، از این قبیل شمرده‌اند:

﴿قُل لِّعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُقِيمُواْ[ابراهیم: ۳۱].

یعنی: لیقیموا.

۱۱- حذف لام (لقد) در جایی که سخن طول بکشد نیکو است، مانند:

﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَكَّىٰهَا ٩[الشمس: ۹].

۱۲- حذف نون تأکید: قرائت (ألم نشرح) به نصب از این قبیل شمرده شده.

۱۳- حذف تنوین: بر این نوع قرائت:

﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ ٢[الاخلاص: ۱-۲].

﴿وَلَا ٱلَّيۡلُ سَابِقُ ٱلنَّهَارِ[یس: ۴۰].

را مثال آورده‌‌اند.

۱۴- حذف نون جمع، قرائت: (وما هم بضارّی به من أحد) را از این گونه برشمرده‌اند.

۱۵- حذف حرکت اعراب و بناء، از این قبیل شمرده‌اند قرائت:

﴿فَتُوبُوٓاْ إِلَىٰ بَارِئِكُمۡ[البقرة: ۵۴].

﴿يَأۡمُرُكُمۡ[البقرة: ۶۷].

﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ[البقرة: ۲۲۸].

به سکون هر سه، و نیز:

﴿أَوۡ يَعۡفُوَاْ ٱلَّذِي بِيَدِهِۦ عُقۡدَةُ ٱلنِّكَاحِ[البقرة: ۲۳۷].

﴿فَأُوَٰرِيَ سَوۡءَةَ أَخِي[المائدة: ۳۱].

﴿مَا بَقِيَ مِنَ ٱلرِّبَوٰٓاْ[البقرة: ۲۷۸].

مثالهای حذف بیش از یک کلمه:

۱- حذف دو مضاف:

﴿فَإِنَّهَا مِن تَقۡوَى ٱلۡقُلُوبِ[الحج: ۳۲].

تعظیم آنها از کارهای تقوی‌دلان است.

﴿فَقَبَضۡتُ قَبۡضَةٗ مِّنۡ أَثَرِ ٱلرَّسُولِ[طه: ۹۶].

یعنی: از أثر سم اسب فرستاده.

﴿تَدُورُ أَعۡيُنُهُمۡ كَٱلَّذِي يُغۡشَىٰ عَلَيۡهِ مِنَ ٱلۡمَوۡتِ[الأحزاب: ۱۹].

چشمان آنان می‌گردد همچون گردش چشم کسی که بر اثر نزدیکی مرگ بیهوش می‌شود.

﴿وَتَجۡعَلُونَ رِزۡقَكُمۡ[الواقعة: ۸۲].

یعنی: به جای شکر روزیتان.

۲- حذف سه اضافه شده به یکدیگر:

﴿فَكَانَ قَابَ قَوۡسَيۡنِ[النجم: ۹].

یعنی: فکان مقدار مسافة قربه مثل قاب، که سه کلمه از اسم کان و یکی از خبر آن حذف شده است.

۳- حذف دو مفعول باب ظن:

﴿أَيۡنَ شُرَكَآءِيَ ٱلَّذِينَ كُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ[القصص: ۶۲].

یعنی: تزعمونهم شرکائی.

۴- حذف جار و مجرور:

﴿خَلَطُواْ عَمَلٗا صَٰلِحٗا[التوبة: ۱۰۲].

یعنی: بسیّء،

﴿وَءَاخَرَ سَيِّئًا[التوبة: ۱۰۲].

یعنی: بصالح.

۵- حذف عاطف و معطوف: مثالش قبلا گذشت.

۶- حذف حرف و فعل شرط که همیشه بعد از طلب واقع می‌شود مانند:

﴿فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ[آل‌عمران: ۳۱].

یعنی: إن اتبعتمونی،

﴿قُل لِّعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ[ابراهیم: ۳۱].

یعنی: إن قلت لهم یقیموا. و زمخشری از این گونه شمرده:

﴿فَلَن يُخۡلِفَ ٱللَّهُ عَهۡدَهُۥٓ[البقرة: ۸۰].

یعنی: إن اتخذتم عندالله عهدا فلن یخلف الله. و ابوحیان از این گونه شمرده:

﴿فَلِمَ تَقۡتُلُونَ أَنۢبِيَآءَ ٱللَّهِ مِن قَبۡلُ[البقرة: ۹۱].

یعنی: إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِمَا أُنْزِلُ إِلَيْكُمْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ!

۷- حذف جواب شرط:

﴿فَإِنِ ٱسۡتَطَعۡتَ أَن تَبۡتَغِيَ نَفَقٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ أَوۡ سُلَّمٗا فِي ٱلسَّمَآءِ[الأنعام: ۳۵].

یعنی: فافعل،

﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱتَّقُواْ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيكُمۡ وَمَا خَلۡفَكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ ٤٥[یس: ۴۵].

یعنی: أعرضوا، به دلیل مابعد آن،

﴿أَئِن ذُكِّرۡتُم[یس: ۱۹].

یعنی: لتطیّرتم،

﴿وَلَوۡ جِئۡنَا بِمِثۡلِهِۦ مَدَدٗا[الکهف: ۱۰۹].

یعنی: لنفد،

﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلۡمُجۡرِمُونَ نَاكِسُواْ رُءُوسِهِمۡ[السجدة: ۱۲].

یعنی: لرأیت أمراً فظیعاً،

﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ وَأَنَّ ٱللَّهَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ٢٠[النور: ۲۰].

یعنی: لعذبکم،

﴿لَوۡلَآ أَن رَّبَطۡنَا عَلَىٰ قَلۡبِهَا[القصص: ۱۰].

یهمی: لابدت به،

﴿وَلَوۡلَا رِجَالٞ مُّؤۡمِنُونَ وَنِسَآءٞ مُّؤۡمِنَٰتٞ لَّمۡ تَعۡلَمُوهُمۡ أَن تَطَ‍ُٔوهُمۡ[الفتح: ۲۵].

یعنی: لَسَلَّطَكُمْ عَلَى أَهْلِ مَكَّةَ.

۸- حذف جمله قسم:

﴿لَأُعَذِّبَنَّهُۥ عَذَابٗا شَدِيدًا[النمل: ۲۱].

یعنی: والله.

۹- حذف جواب قسم:

﴿وَٱلنَّٰزِعَٰتِ غَرۡقٗا ١...[النازعات: ۱].

یعنی: لتبعثن،

﴿صٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ذِي ٱلذِّكۡرِ ١[ص: ۱].

یعنی: إنه لمعجز،

﴿قٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡمَجِيدِ ١[ق: ۱].

یعنی: مَا الْأَمْرُ كَمَا زَعَمُوا.

۱۰- حذف جمله‌ای که مسبب از یاد شده باشد، مانند:

﴿لِيُحِقَّ ٱلۡحَقَّ وَيُبۡطِلَ ٱلۡبَٰطِلَ[الأنفال: ۸].

یعنی: فَعَلَ مَا فَعَلَ.

۱۱- حذف چند جمله، مانند:

﴿فَأَرۡسِلُونِ ٤٥ يُوسُفُ أَيُّهَا ٱلصِّدِّيقُ[یوسف: ۴۵-۴۶].

یعنی: فَأَرْسَلُونِي إِلَى يُوسُفَ لِأَسْتَعْبِرَهُ الرُّؤْيَا فَفَعَلُوا فَأَتَاهُ فَقَالَ لَهُ يَا يُوسُفُ.

[۱۴] اعمی: محمد بن احمد بن جابر مالكی اندلسی، شاعر و از دانشمندان علوم عربی، متوفای سال: ۷۸۰ هجری. نگا: نفح الطیب ۲/ ۶۶۸. [مصحح]