نوع چهل و هشتم: در مشکل قرآن و موهم اختلاف و تناقض در آن
قطرب کتاب علیحدهای در این باره دارد، و منظور از آن مواردی است که موهم تعارض بین آیات میباشد، و حال آنکه خدای تعالی منزه از آن است، چنانکه فرموده:
﴿وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا﴾[النساء: ۸۲].
«اگر این قرآن از جانب غیر خدا بود هرآئینه (از نظر لفظ و معنی) در آن اختلاف بسیار مییافتند».
ولی ممکن است برای مبتدی ایهام و پندار اختلاف واقع شود و حال آنکه در حقیقت چنین نیست، پس برای برطرف کردن ایهام به این فن نیاز شد، همچنانکه درباره اختلاف حدیث و بیان جمع بین احادیث متعارض تصنیف شده است و ابن عباس در این باره سخن گفته و توقف در بعضی از آنها از وی حکایت گردیده است.
عبدالرزاق در تفسیر خود گفته: «معمر، از مردی از منهال بن عمرو، از سعید بن جبیر خبر آورد که گفت: مردی به نزدابن عباس آمد و گفت: قسمتهایی از قرآن را میبینم که در نظرم مختلف است، ابن عباس گفت: آن چیست؟ آیا شک میکنی؟ جواب داد: شک نیست ولی اختلاف است، گفت: آنچه به نظرت اختلاف میآید بگوی، جواب داد: میشنوم که خداوند میفرماید:
﴿ثُمَّ لَمۡ تَكُن فِتۡنَتُهُمۡ إِلَّآ أَن قَالُواْ وَٱللَّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشۡرِكِينَ ٢٣﴾[الأنعام: ۲۳].
«سپس آخر فریفتگی و افتتان آنها به بتان جز این نیست که گویند به خدا سوگند ما مشرک نبودیم».
و فرموده:
﴿وَلَا يَكۡتُمُونَ ٱللَّهَ حَدِيثٗا﴾[النساء: ۴۲].
«از خداوند سخنی را پنهان نکنند».
و حال آنکه پنهان کردهاند ـ بنابر آیه فوق ـ و میشنوم که میفرماید:
﴿فَلَآ أَنسَابَ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَئِذٖ وَلَا يَتَسَآءَلُونَ﴾[المؤمنون: ۱۰۱].
«پس دیگر خویشاوندی و نسبت بین آنان نماند و کسی از کس دیگر حال نپرسد».
و در جای دیگر فرموده:
﴿وَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ يَتَسَآءَلُونَ ٢٥﴾[الطور: ۲۵].
و فرموده:
﴿۞قُلۡ أَئِنَّكُمۡ لَتَكۡفُرُونَ بِٱلَّذِي خَلَقَ ٱلۡأَرۡضَ فِي يَوۡمَيۡنِ وَتَجۡعَلُونَ لَهُۥٓ أَندَادٗاۚ ذَٰلِكَ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٩ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَٰسِيَ مِن فَوۡقِهَا وَبَٰرَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَآ أَقۡوَٰتَهَا فِيٓ أَرۡبَعَةِ أَيَّامٖ سَوَآءٗ لِّلسَّآئِلِينَ ١٠ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ وَهِيَ دُخَانٞ فَقَالَ لَهَا وَلِلۡأَرۡضِ ٱئۡتِيَا طَوۡعًا أَوۡ كَرۡهٗا قَالَتَآ أَتَيۡنَا طَآئِعِينَ ١١﴾[فصلت: ۹-۱۱].
و در آیه دیگری فرموده:
﴿أَمِ ٱلسَّمَآءُۚ بَنَىٰهَا﴾[النازعات: ۲۷].
سپس فرموده:
﴿وَٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ دَحَىٰهَآ ٣٠﴾[النازعات: ۳۰].
در آیه قبل خلقت زمین را پیش از آسمان، و در این دو آیه بعکس بیان کرده است و میشنوم که میفرماید: (کان الله) درجایی که حقش آن است که بگوید: (وکان الله)!
ابن عباس گفت: اما اینکه فرموده:
﴿ثُمَّ لَمۡ تَكُن فِتۡنَتُهُمۡ إِلَّآ أَن قَالُواْ وَٱللَّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشۡرِكِينَ ٢٣﴾[الأنعام: ۲۳].
چون آنها روز قیامت را دیدند، و مشاهده کردند که خداوند اهل اسلام را میآمرزد و گناهان را میبخشد، ولی شرک را نمیآمرزد، و گناهی را بزرگ نشمارد که آن را نیامرزد، مشرکین به امید اینکه آنان نیز آمرزیده شوند شرک خود را انکار نمایند، پس گویند: به خداوند پروردگارمان سوگند که ما مشرک نبودیم، پس خداوند بر دهانشان مهر میزند و دستها و پاهایشان سخن میگویند و آنچه را که انجام میدادند گواهی دهند، پس در آن هنگام است که کسانی که کفر ورزیدند و فرستاده خدا را نافرمانی کردند دوست دارند با خاک زمین یکسان باشند، و بر خداوند چیزی پنهان نتوانند کرد.
و اما فرموده خداوند:
﴿فَلَآ أَنسَابَ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَئِذٖ وَلَا يَتَسَآءَلُونَ﴾[المؤمنون: ۱۰۱].
پس هنگامی که در صور دمیده شود آنکه در آسمانها و آنکه در زمین است بیهوش شده و میمیرد، مگر آن کسی که خدا بخواهد، پس خویشی و نسبی بین آنان نیست، و کسی از کس دیگری حال نپرسد، سپس بار دیگر در صور دمیده میشود بناگاه بپاخاسته نگاه میکنند، و بر یکدیگر روی آورند و از هم پرسش کنند.
و اما فرموده خداوند:
﴿خَلَقَ ٱلۡأَرۡضَ فِي يَوۡمَيۡنِ﴾[فصلت: ۹].
پس زمین پیش ازآسمان خلق شده، و آسمان دود بوده پس آن را به صورت هفت آسمان درآورد پس از آفرینش زمین به دو روز.
و اینکه در جای دیگر فرموده:
﴿وَٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ دَحَىٰهَآ ٣٠﴾[النازعات: ۳۰].
منظور آن است که در زمین کوه و نهر و درخت و دریاها را قرار داد.
و اما فرموده خداوند: (کان الله) پس خداوند پیوسته بوده و همیشه خواهد بود، و نیز او همچنان عزیز، حکیم، علیم و قدیر است و همیشه چنین خواهد بود.
پس آنچه به نظر تو اختلاف آمد، شبیه همین امور است که برایت گفتم، و خداوند چیزی نازل نکرده مگر اینکه آنچه مرادش بوده درست آورده ولی بیشتر مردم نمیدانند.
تمام این خبر را حاکم در مستدرک آورده و صحیح دانسته است و اصل آن در صحیح هست. ابن حجر در شرح آن گفته: حاصل آنچه در این خبر هست سؤال از چهار موضع قرآن است:
اول: نفی و اثبات سؤال روز قیامت.
دوم: کتمان نمودن مشرکین حال خود را و افشای آن.
سوم: خلقت زمین و آسمان کدامیک پیشتر بوده است.
چهارم: آوردن حرف «کان» که برگذشته دلالت میکند درحالیکه صفت لازم و همیشگی است.
و خلاصه جواب ابن عباس از سؤال اول اینکه: نفی سؤال از یکدیگر پیش از دمیدن دومین بار در صور است و اثبات آن پس از آن میباشد.
و جواب از سؤال دوم اینکه: مشرکین با زبانشان شرک خود را مخفی میکنند پس دست و پایشان سخن میگوید.
و جواب از سؤال سوم اینکه: خداوند خلقت زمین را در دو روز به اتمام رسانید بدون اینکه آن را بگستراند، سپس آسمانها را آفرید و در دو روز آنها را ساخت، سپس زمین را گسترانید و در آن کوهها و غیر اینها را در دو روز قرار داد، و بالآخره در چهار روز زمین را ساخت.
و جواب از سؤال چهارم اینکه: «کان» هر چند که برای ماضی است، ولی مستلزم قطع شدن مدت و منقضی شدن صفت آن نمیباشد، بلکه منظور آن است که پیوسته چنین بوده است.
و اما در مورد سؤال اول تفسیر دیگری نیز آمده اینکه: نفی پرسش از یکدیگر هنگام مرگ و محاسبه و گذشتن از صراط میباشد، و اثبات آن در مواقع دیگر است، و این تفسیر از سدی منقول است که ابن جریر از طریق علی بن أبی طلحه از ابن عباس آورده که: نفی سؤال کردن از یکدیگر هنگام دمیدن اول و اثبات آن پس از دمیدن دوم در صور است.
و ابن مسعود نفی سؤال از یکدیگر را به معنی دیگری تأویل کرده، و آن درخواست عفو و گذشت از یکدیگر است، چنانکه ابن جریر از طریق زاذان آورده که گفت: به نزد ابن مسعود رفتم وی گفت: دست بنده را روز قیامت میگیرند پس ندا میشود: توجه کنید این فلان پسر فلان است، پس هر کس برعهده او حقی دارد بیاید، در آن هنگام زن مایل است که حقی برای او بر پدر یا پسر یا برادر یا شوهرش ثابت گردد، پس خویشی و نسب در آن روز بین آنها نیست و از یکدیگر سؤال نمیکنند.
و از طریق دیگری است که گفت: أحدی در آن روز با نسب چیزی سؤال نمیشود، و با آن از یکدیگر گفت و شنود ننمایند، و بر اساس رحم پیوندی واقع نمیشود.
و اما در مورد سؤال دوم: روایت گستردهتری آمده چنانکه ابن جریر از ضحاک بن مزاحم آورده که نافع بن الازرق به نزد ابن عباس آمد و گفت: فرموده خداوند:
﴿وَلَا يَكۡتُمُونَ ٱللَّهَ حَدِيثٗا﴾[النساء: ۴۲].
«از خداوند سخنی را پنهان نکنند».
و فرموده او:
﴿وَٱللَّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشۡرِكِينَ﴾[الأنعام: ۲۳].
«(مشرکان گویند:) به پروردگارمان سوگند که ما مشرک نبودیم». چگونه سازگار است!.
ابن عباس گفت: گمان میکنم که از کنار یارانت برخاستی و به آنان گفتی: به نزد ابن عباس خواهم رفت و سؤالی از متشابه قرآن از او خواهم پرسید، به آنان خبرده که: چون خداوند روز قیامت مردم را جمع کند مشرکان به هم گویند: خداوند جز از کسی که موحد بوده نخواهد پذیرفت، پس چون از آنها سؤال کند پاسخ دهند: ﴿وَٱللَّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشۡرِكِينَ﴾ابن عباس ادامه داد: پس بر دهانشان مهر زده میشود، و اعضای آنها به نطق آید.
و مؤید این است آنچه امام مسلم در حدیثی از ابوهریره آورده که در آن آمده است: «سپس شخص سومی را ملاقات کند پس آن شخص میگوید: پروردگارا به تو ایمان آوردم و کتاب و پیغمبرت را باور داشتم، و تا میتواند خدا را ثنا میگوید، آنگاه خداوند فرماید: هم اکنون بر تو شاهدی برانگیزم، در دل خواهد گفت: کیست که علیه من شهادت میدهد! پس بر دهانش مهر میخورد و اعضای بدنش به سخن آیند».
و اما سومی: جوابهای دیگری دارد، از جمله اینکه: «ثم» به معنی واو است و ایرادی ندارد، و بقولی: منظور ترتیب خبر است نه مخبر به، مانند فرموده خداوند:
﴿ثُمَّ كَانَ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾[البلد: ۱۷].
و بقولی: در همان باب خودش به کار رفته، و آن برای تفاوت بین دو آفرینش است نه فاصله زمانی. و بقولی: «خلق» به معنی «قدر» است.
و أما چهارمی: و جواب ابن عباس از آن ممکن است منظورش این باشد که: خداوند خود را غفور رحیم نامید، و این نامیدن گذشت، چونکه تعلق منقضی گشته، ولی دو صفت همچنان هستند و قطع نمیشوند، چون هر گاه خدای تعالی آمرزش یا رحمت را در حال یا استقبال بخواهد مرادش واقع میشود. این را شمس الدین کرمانی گفته است.
وی همچنین گفته: و احتمال دارد که ابن عباس دو جواب داده است، یکی اینکه: نامیدن همان بوده که پایان گرفته و صفت نامتناهی است، و دیگر اینکه: معنی «کان» دوام و همیشگی است پس خداوند همچنان آن صفات را داراست.
و میتوان سؤال را بر دو ترتیب حمل کرد و جواب را بر دفع آنها آورد، که گفته شود: این لفظ میرساند که خداوند در زمان گذشته غفور رحیم بوده، با اینکه آن هنگام کسی نبوده که او را بیامرزد و رحم کند، و اینکه در حال چنین نیست چون لفظ «کان: چنین اشعار میدارد.
و جواب از أولی اینکه: در گذشته به این اسم نامیده شده، و جواب از دومی اینکه: «کان» معنی دوام را میرساند، و علمای نحو گفتهاند: «کان» برای ثبوت خبرش میباشد در ماضی به طور دائم یا منقطع.
و ابن أبیحاتم از جهت دیگری از ابن عباس آورده که: یکی از یهودیان به او گفت: شما میپندارید خداوند عزیز حکیم بوده است پس امروز چگونه است؟ جواب داد: او در نفس خود عزیز حکیم بوده است.
جای دیگری که ابن عباس در آن توقف کرده: ابوعبیده گفته است: برای ما حدیث آورد اسماعیل بن ابراهیم، از أیوب، از ابن أبی ملیکه که گفت: «مردی از ابن عباس درباره فرموده خداوند:
﴿فِي يَوۡمٖ كَانَ مِقۡدَارُهُۥٓ أَلۡفَ سَنَةٖ﴾[السجدة: ۵].
«روزی که مقدارش هزار سال بود».
﴿فِي يَوۡمٖ كَانَ مِقۡدَارُهُۥ خَمۡسِينَ أَلۡفَ سَنَةٖ﴾[المعارج: ۴].
«در روزی که مقدارش پنجاه هزار سال بود».
پرسید: ابن عباس گفت: اینها دو روزی هستند که خداوند در کتابش یاد کرده، خدا میداند که چه هستند».
و ابن أبی حاتم از همین وجه آن را آورده و افزوده: «نمیدانم چه هستند، و خوش ندارم که درباره آنها چیزی که نمیدانم بگویم»، ابن أبی ملیکه گوید: روزها گذشت تا اینکه بر سعید بن المسیب داخل شدم، در این باره از او سؤال شد، و او ندانست چه جواب دهد، به او گفتم: آیا خبرت ندهم آنچه از ابن عباس دیدم؟ پس برایش گفتم که ابن عباس چگونه جواب داده بود، ابن المسیب به سؤال کننده گفت: این ابن عباس احتیاط کرده که درباره آنها چیزی بگوید، با اینکه از من أعلم بوده است!.
و نیز از ابن عباس روایت شده که: روز همچون هزار سال مقدار مسافت أمر و بالا رفتن به سوی او است، وروز هزاری که در سورهی الحج است یکی از روزهای ششگانهای است که خداوند در آنها آسمانها را ساخته، و روز پنجاههزار سال روز قیامت است.
ابن أبی حاتم از طریق سماک از عکرمه، از ابن عباس آورده که: مردی به او گفت: برایم بگو که این آیات چه میباشند:
﴿فِي يَوۡمٖ كَانَ مِقۡدَارُهُۥ خَمۡسِينَ أَلۡفَ سَنَةٖ﴾[المعارج: ۴].
«در روزی که مقدار آن پنجاه هزار سال است».
﴿يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ثُمَّ يَعۡرُجُ إِلَيۡهِ فِي يَوۡمٖ كَانَ مِقۡدَارُهُۥٓ أَلۡفَ سَنَةٖ﴾[السجدة: ۵].
«امر عالم را از آسمان به زمین تدبیر مینماید سپس روزی که به حساب شما مقدار هزارسال است به سوی او بالا میرود».
﴿وَإِنَّ يَوۡمًا عِندَ رَبِّكَ كَأَلۡفِ سَنَةٖ﴾[الحج: ۴۷].
«و براستی که روزی نزد پروردگارت همچون هزارسال است».
ابن عباس گفت: روز قیامت حساب پنجاه هزار سال است، و آسمانها در شش روز که هر روز آن هزار سال بوده آفریده شدهاند، و: ﴿يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ثُمَّ يَعۡرُجُ إِلَيۡهِ فِي يَوۡمٖ كَانَ مِقۡدَارُهُۥٓ أَلۡفَ سَنَةٖ﴾ همان مقدار مسافت است.
و برخی بر آن شدهاند که منظور آنها روز قیامت است که به اعتبار حال مؤمن و کافر تفاوت دارد، به دلیل فرموده خداوند:
﴿يَوۡمٌ عَسِيرٌ ٩ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ غَيۡرُ يَسِيرٖ ١٠﴾[المدثر: ۹-۱۰].
«روزی است دشوارکه بر کافران آسان نیست».