نوع چهل و هفتم: در ناسخ و منسوخ قرآن
تعداد بیشماری کتابهای جداگانهای در اینباره تصنیف کردهاند، از جمله: ابوعبید قاسم بن سلام، و ابوداود سجستانی، و ابوجعفر نحاس، و ابن الانباری، و مکی، و ابن العربی و دیگران میباشند.
پیشوایان گفتهاند: برای هیچکس جایز نیست کتاب خدا را تفسیر کند مگر بعد از آنکه ناسخ و منسوخ آن را بشناسد.
و علی سبه قصهپردازی فرمود: آیا ناسخ را از منسوخ میشناسی؟
گفت: نه، فرمود: هلاک شدی و هلاک کردی.
و در این نوع مسائلی بحث میشود:
مسألهی اول: نسخ به معنی ازاله و زدودن میآید، و از آن است فرموده خدای تعالی:
﴿فَيَنسَخُ ٱللَّهُ مَا يُلۡقِي ٱلشَّيۡطَٰنُ ثُمَّ يُحۡكِمُ ٱللَّهُ ءَايَٰتِهِۦ﴾[الحج: ۵۲].
و به معنی تبدیل نیز میآید، و به این معنی است:
﴿وَإِذَا بَدَّلۡنَآ ءَايَةٗ مَّكَانَ ءَايَةٖ﴾[النحل: ۱۰۱].
و به معنی تحویل و جابجایی، مانند تناسخ میراثها، یعنی منتقل نمودن ارث از کسی به دیگری.
و به معنی نقل کردن از جایی به جایی، و از این گونه است: نسخت الکتاب، هر گاه آنچه در آن نوشته شده به همان خط و عبارت حکایت نمایی.
مکی گفته: این وجه در قرآن درست نیست، و بر نحاس اشکال گرفته که این را جایز دانسته، به این دلیل که ناسخ آن را نمیشود به منسوخ تعبیر نمود، بلکه لفظ دیگری باید به کار برد.
و سعیدی گفته: شاهد نظریه نحاس فرموده خدای تعالی است:
﴿إِنَّا كُنَّا نَسۡتَنسِخُ مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾[الجاثیة: ۲۹].
و نیز:
﴿وَإِنَّهُۥ فِيٓ أُمِّ ٱلۡكِتَٰبِ لَدَيۡنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ ٤﴾[الزخرف: ۴].
و پرواضح است که تمام آنچه از وحی بتدریج نازل شد همهاش در ام الکتاب یعنی لوح محفوظ میباشد، همچنانکه خدای تعالی فرموده:
﴿فِي كِتَٰبٖ مَّكۡنُونٖ ٧٨ لَّا يَمَسُّهُۥٓ إِلَّا ٱلۡمُطَهَّرُونَ ٧٩﴾[الواقعة: ۷۸-۷۹].
مسألهی دوم: نسخ از اموری است که خداوند به خاطر حکمتهایی آن را به این امت اختصاص داده است، از جمله حکمتهای نسخ: آسانی است. و مسلمانان بر جواز نسخ اجماع کردهاند، ولی یهودیان آن را منکر شدهاند بگمان اینکه بداء است، مثل کسی که نظر و رأیی داشته باشد سپس از آن صرفنظر کند، ولی این پندار باطل است؛ زیرا که نسخ بیان این است که مدت حکم تا آن موقع بوده، مانند زنده کردن و میراندن و برعکس، و بیماری پس از سلامتی و برعکس، و فقر پس از بینیازی و بالعکس میباشد، و اینها بداء نیست همچنین أمر و نهی بداء نیستند.
و علما اختلاف کردهاند، بعضی گفتهاند: قرآن جز با قرآن نسخ نمیشود، به دلیل فرموده خدای تعالی:
﴿مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَايَةٍ أَوۡ نُنسِهَا نَأۡتِ بِخَيۡرٖ مِّنۡهَآ أَوۡ مِثۡلِهَآ﴾[البقرة: ۱۰۶].
گفتهاند: مثل قرآن یا بهتر از قرآن جز خود قرآن نیست.
و بقولی: قرآن با سنت نسخ میشود؛ زیرا که آن نیز از نزد خداوند است، خدای تعالی فرموده:
﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣﴾[النجم: ۳].
آیه وصیت ـ که خواهد آمد ـ از این گونه دانسته شده.
قول سوم این است که: اگر سنت به أمر الهی از طریق وحی باشد قرآن را نسخ مینماید، ولی اگر از روی اجتهاد باشد نه. این قول را ابن حبیب نیشابوری در تفسیر خود حکایت کرده است.
و شافعی گفته: هر جا که نسخ قرآن با سنت واقع شده، با آن سنت قرآن نیز کمک میکند، و هر کجا که سنت با قرآن منسوخ گردیده، از سنت معاضد دارد، تا معلوم شود که قرآن با سنت توافق دارند، فروع این مسأله رادر کتاب شرح منظومة جمع الجوامع در علم اصول به تفصیل گستردهام.
مسألهی سوم: نسخ جز در أمر و نهی واقع نمیشود هر چند که به لفظ خبر باشد، و اما خبری که معنی طلب در آن نیست، نسخ در آن راه ندارد، و از بخش خبر وعده و وعید است، اکنون که این را دانستی متوجه بطلان گفته آن کس میشوی که بسیاری از آیات أخبار و وعده و وعید را در کتابهای نسخ داخل نموده است.
مسألهی چهارم: نسخ بر چند گونه است:
اول: نسخ مأمور به پیش از امتثال آن، و نسخ حقیقی همین است، مانند: آیه نجوی.
دوم: آنچه نسخ شده از اموری که برای امتهای پیش از ما مشروعیت داشته، مانند: آیه قصاص و دیات، یا اینکه به طور اجمال أمر به آن بوده است، مانند نسخ رو کردن به بیتالمقدس با تشریع کعبه به عنوان قبله، و نسخ روزه عاشورا به ماه رمضان، البته این قسم را مجازاً نسخ میگویند.
سوم: آنکه به خاطر سببی به آن أمر شده باشد سپس آن سبب زایل گردد، مانند: دستور به صبر و گذشت هنگام ناتوانی و کمی افراد مسلمان، سپس با واجب شدن جنگ نسخ گردید، و این در حقیقت نسخ نیست بلکه نوعی از مُنسأ میباشد، چنانکه خدای تعالی فرموده: ﴿أَوۡ نُنسِهَا﴾پس منسأ عبارت است از أمر به جنگ تا آنجا که مسلمانان نیرومند باشند، و در حال ضعف و ناتوانی حکم، وجوب صبر بر آزارها و ناراحتیهاست، و با این بیان ضعف نظریه بسیاری معلوم میشود که گفتهاند: آیه مربوط به صبر با آیه شمشیر و جهاد نسخ شده، چنین نیست، بلکه از قسم منسأ است، یعنی هر أمری که میرسد باید مدتی عمل شود، به خاطر علتی که در آن هست، سپس وجوب به عمل دیگری منتقل میگردد که علت به آن منتقل شده، و این نسخ نیست، چونکه نسخ یعنی از بین بردن حکم تا امتثال آن جایز نباشد.
و مکی گفته: عدهای ذکر کردهاند که آنچه خطاب آمده که وقت و انتهایی دارد، محکم است و نسخ نشده؛ زیرا که مدت و حدی دارد، و آنچه وقت معینی داشته باشد نسخی در آن نیست.
مسألهی پنجم: بعضی گفتهاند: سورههای قرآن از لحاظ ناسخ و منسوخ أقسامی دارد:
یک قسم نه ناسخ دارد و نه منسوخ، و آن چهل و سه سوره است: سورهی الفاتحه، یوسف، یس، الحجرات، الرحمن، الحدید، الصف، الجمعه، التحریم، الملک، الحاقه، نوح، الجن، مرسلات، عم، النازعات، الانفطار، و سه سوره بعد از آن، و الفجر و سورههای پس از آن تا آخر قرآن، مگر التین، و العصر، و الکافرون.
و قسم دیگر ناسخ و منسوخ هر دو در آنها هست که بیست و پنج سوره است:
البقره، و سه سوره پس از آن، الحج، النور، و سوره پس از آن، الاحزاب، سبأ، المؤمن، الشوری، الذاریات، الطور، الواقعه، المجادله، المزمل، المدثر، التکویر، و العصر.
و قسم سوم فقط ناسخ در آنها هست، و آن شش سوره است: الفتح، الحشر، المنافقون، التغابن، الطلاق، و الاعلی.
و قسمی دیگر تنها منسوخ در آنها هست، و آن چهل سوره باقیمانده است. چنین گفته: ولی در گفته او نظر است که از مطالب آینده معلوم خواهد شد.
مسأله ششم: مکی گفته: ناسخ بر چند گونه است:
۱- واجبی واجب دیگر را نسخ کند، که عمل به اولی جایز نیست، مانند نسخ زندان کردن زنان زناکار به حدّ.
۲- واجبی واجب دیگر را نسخ نماید، عمل به اولی نیز جایز باشد، مانند آیه مصابره.
۳- واجبی مستحبی را نسخ کند، مانند مقاتله با دشمنان اسلام که مستحب بود و بعد واجب شد.
۴- مستحبی واجبی را نسخ نماید، مانند نماز شب که به قرائت قرآن نسخ گردید، خداوند فرموده:
﴿فَٱقۡرَءُواْ مَا تَيَسَّرَ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِ﴾[المزمل: ۲۰].
مسألهی هفتم: نسخ در قرآن بر سه نوع است:
یکی: نسخ تلاوت و حکم هر دو، ام المؤمنین عایشه گفته: از آنچه نازل شد: «عشر رضعات معلومات = ده نوبت شیر دادن معلوم» بود، سپس به: «خمس رضعات معلومات = پنج نوبت شیر دادن معلوم» نسخ شد، و پیغمبر وفات یافت در حالی که اینها جزئی از قرآن خوانده میشدند.
﴿ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ ٣﴾[الأنفال: ۳].
این را شیخین روایت کردهاند، ودرباره گفتهی او که: «در حالی که اینها خوانده میشدند» سخن گفتهاند، چون ظاهرش آن است که تلاوت آنها باقی بوده و حال آنکه اینطور نیست.
و در جواب گفتهاند: منظور تا نزدیکی وفات است، یا اینکه تلاوت نیز نسخ شده بود ولی به همه مردم نرسیده بود مگر بعد از وفات رسول خدا صکه آن حضرت وفات یافت در حالی که هنوز برخی از مردم آنها را میخواندند.
و ابوموسی اشعری گفته: نازل شد سپس برداشته شد.
و مکی گفته: در این مثال نه منسوخ تلاوت میشود و نه ناسخ، و نظیرش را نمیشناسم.
نوع دوم: آنچه حکمش نسخ شده ولی تلاوتش برجای مانده است، و این نوع است که کتابها درباره آن تألیف کردهاند، و آن جداً کم است، هر چند که نویسندگان تعداد بسیاری از آیات را از همین گونه شمردهاند، ولی محققان از قبیل قاضی ابوبکربن العربی این را بیان نموده و به خوبی توضیح دادهاند.
و آنچه من میگویم این است که: آنچه بسیارکنندگان آوردهاند چند گونه است، یک گونه اصلاً نه نسخ است و نه تخصیص، و هیچ ارتباطی از هیچ جهتی بین آنها نیست، و آن مانند فرموده خدای تعالی:
﴿أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰكُم﴾[البقرة: ۲۵۴].
و امثال آنها میباشد، گفتهاند: اینها با آیه زکات نسخ شدهاند، در حالی که چنین نیست بلکه باقی است، آیه اول خبر است در معرض ثنای مؤمنین، و این صلاحیت دارد که به زکات و انفاق بر خانواده در امور مستحب مانند دستگیری و مهمانی باشد، و در آیه مزبور هیچ دلالتی بر این نیست که انفاق واجبی غیر از زکات بوده است، وآیه دوم را میتوان بر زکات حمل کرد که به آن نیز تفسیر شده است.
و همچنین فرموده خداوند:
﴿أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِأَحۡكَمِ ٱلۡحَٰكِمِينَ ٨﴾[التین: ۸].
گفتهاند: این آیه با آیه شمشیر نسخ گردیده، و حال آنکه چنین نیست؛ زیرا که خدای تعالی تا أبد أحکم الحاکمین است، و این سخن نسخبردار نیست، هر چند که در معنی آیه أمر به واگذاری کار به خداوند و ترک انتقام هست.
و فرموده خداوند:
﴿وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسۡنٗا﴾[البقرة: ۸۳].
بعضی آن را نسخ شده به آیه شمشیر شمردهاند، ولی ابن الحصار این گفته را غلط دانسته به اینکه آیه مزبور حکایت از پیمانی است که بر بنیاسرائیل گرفته شده، پس این خبر است و نسخ در آن راه ندارد. بقیه را هم بر اینها قیاس کن.
و قسمی دیگر هست که از مخصوص است نه از منسوخ، که ابن العربی به تحریر آن اهتمام ورزیده و به خوبی این کار را انجام داده است، مانند فرموده خدای تعالی:
﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَفِي خُسۡرٍ ٢ إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾[العصر: ۲-۳].
﴿وَٱلشُّعَرَآءُ يَتَّبِعُهُمُ ٱلۡغَاوُۥنَ ٢٢٤﴾[الشعراء: ۲۲۴].
﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾[الشعراء: ۲۲۷].
﴿فَٱعۡفُواْ وَٱصۡفَحُواْ حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦٓ﴾[البقرة: ۱۰۹].
و آیات دیگری که با استثنا با غایت تخصیص خورده است، و کسانی به غلط آنها را در بخش منسوخ داخل کردهاند.
و از این گونه است فرموده خدای تعالی:
﴿وَلَا تَنكِحُواْ ٱلۡمُشۡرِكَٰتِ حَتَّىٰ يُؤۡمِنَّ﴾[البقرة: ۲۲۱].
گویند که به این آیه نسخ گردیده:
﴿وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ﴾[المائدة: ۵].
و حال آنکه تخصیص خورده است.
و قسمتی دیگر آنچه در جاهلیت یا شرایع پیش از ما بوده، یا در اول اسلام قرار داشته ولی قرآن بر آن نازل نشده را بر میدارد، مانند: تحریم ازدواج با زن پدر، و تشریع قصاص و دیه، و منحصر نمودن طلاق در سه بار، و این گونه را در قسم ناسخ قرار دادن نزدیک به واقع است، ولی داخل نکردن آن به واقع نزدیکتر است، و این نظری است که مکی و دیگران ترجیح داده و وجه آن را چنین ذکر کردهاند که: اگر این را در عداد ناسخ بشماریم باید همه قرآن را ناسخ بدانیم؛ زیرا که همه یا بیشتر آیات آن آنچه کفار و اهل کتاب بر آن بودهاند را برداشته است. گفتهاند: و حق ناسخ و منسوخ آن است که آیهای آیه دیگر را نسخ نماید.
بله نوع أخیر آن یعنی برداشتن حکم آنچه در اول اسلام بوده ـ از دو نوع پیشین آن موجهتر است.
چون این را دانستی معلوم شد که قسمت بسیار زیادی از آیاتی که زیاد کنندگان آوردهاند خارج است به علاوه آیات گذشت و عفو، اگر بگوییم که آیه شمشیر آنها را نسخ نکرده، و آنچه برای این أمر صلاحیت دارد قسمت بسیار کمی باقی میماند، که با دلایل در تألیف لطیفی آنها را گرد آوردهام، و در اینجا بدون زواید تحریر میکنم:
از سورهی البقره:
۱- فرموده خدای تعالی:
﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ...﴾[البقرة: ۱۸۰].
این آیه منسوخ است، گفته شده: به آیه ارث، و بقولی: به حدیث: «ألا لا وصیة لوارث = آگاه باشید که برای وارث وصیتی نیست» و بقولی: به اجماع، این را ابن العربی حکایت کرده است.
۲- فرموده خدای تعالی:
﴿وَعَلَى ٱلَّذِينَ يُطِيقُونَهُۥ فِدۡيَةٞ﴾[البقرة: ۱۸۴].
گویند که: منسوخ است به فرموده خداوند:
﴿فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡيَصُمۡهُ﴾[البقرة: ۱۸۵].
و بقولی: محکم است و لا» تقدیر گرفته میشود.
۳- فرموده خداوند:
﴿أُحِلَّ لَكُمۡ لَيۡلَةَ ٱلصِّيَامِ ٱلرَّفَثُ﴾[البقرة: ۱۸۷].
ناسخ فرموده خداوند:
﴿كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ﴾[البقرة: ۱۸۳].
میباشد؛ زیرا که مقتضای این آیه آن است روزه مسلمانان نیز همچون روزه امم گذشته باشد از جهت حرمت خوردن و جماع پس از خواب، این را ابن العربی ذکر کرده، و قول دیگری هم حکایت کرده که این آیه نسخ حکمی است که در سنت بوده.
۴- فرموده خدای تعالی:
﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ﴾[البقرة: ۲۱۷].
منسوخ است به فرموده خداوند:
﴿وَقَٰتِلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ كَآفَّةٗ...﴾[التوبة: ۳۶].
ابن جریر این را از عطاء بن میسره آورده است.
۵- فرموده خدای تعالی:
﴿وَٱلَّذِينَ يُتَوَفَّوۡنَ مِنكُمۡ...﴾[البقرة: ۲۳۴].
تا:
﴿مَّتَٰعًا إِلَى ٱلۡحَوۡلِ﴾[البقرة: ۲۴۰].
به آیه:
﴿أَرۡبَعَةَ أَشۡهُرٖ وَعَشۡرٗا﴾[البقرة: ۲۳۴].
نسخ گردید، و وصیت به آیه ارث، و مسکن نزد بعضی ثابت و نزد بعضی دیگر منسوخ است به حدیث: «ولاسکنی».
۶- فرموده خدای تعالی:
﴿وَإِن تُبۡدُواْ مَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ أَوۡ تُخۡفُوهُ يُحَاسِبۡكُم بِهِ ٱللَّهُ﴾[البقرة: ۲۸۴].
نسخ شده به آیه بعد:
﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا﴾[البقرة: ۲۸۶].
و از سوره آل عمران:
فرموده خداوند تعالی:
﴿ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ﴾[آلعمران: ۱۰۲].
گویند که: منسوخ است به آیه:
﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ﴾[التغابن: ۱۶].
و به قولی: نسخ نشده بلکه محکم است. و آیهای جز این نیست که ادعای نسخ در آن صحیح باشد.
و از سورهی نساء:
فرموده خدای تعالی:
﴿وَٱلَّذِينَ عَقَدَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ فََٔاتُوهُمۡ نَصِيبَهُمۡ﴾[النساء: ۳۳].
منسوخ است به فرموده خداوند:
﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ﴾[الأنفال: ۷۵].
و فرموده خداوند:
﴿وَإِذَا حَضَرَ ٱلۡقِسۡمَةَ...﴾[النساء: ۸].
بقولی: منسوخ شده، و بقولی: نه ولی مردم در عمل به آن سستی نمودهاند.
فرموده خداوند تعالی:
﴿وَٱلَّٰتِي يَأۡتِينَ ٱلۡفَٰحِشَةَ﴾[النساء: ۱۵].
به آیه نور نسخ شده است.
و از سوره المائدة:
فرموده خدای تعالی:
﴿وَلَا ٱلشَّهۡرَ ٱلۡحَرَامَ﴾[المائدة: ۲].
با اباحه قتال در ماه حرام منسوخ است.
فرموده خدای تعالی:
﴿فَإِن جَآءُوكَ فَٱحۡكُم بَيۡنَهُمۡ أَوۡ أَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ﴾[المائدة: ۴۲].
به قول خداوند:
﴿وَأَنِ ٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ﴾[المائدة: ۴۹].
منسوخ است.
و فرموده خدای تعالی:
﴿أَوۡ ءَاخَرَانِ مِنۡ غَيۡرِكُمۡ﴾[المائدة: ۱۰۶].
منسوخ است به فرموده خداوند:
﴿ وَأَشۡهِدُواْ ذَوَيۡ عَدۡلٖ مِّنكُمۡ﴾[الطلاق: ۲].
و از سورهی انفال:
فرموده خداوند:
﴿إِن يَكُن مِّنكُمۡ عِشۡرُونَ صَٰبِرُونَ...﴾[الأنفال: ۶۵].
به آیه بعد از آن نسخ شده است.
و از سوره براءه:
فرموده خدای تعالی:
﴿ٱنفِرُواْ خِفَافٗا وَثِقَالٗا﴾[التوبة: ۴۱].
به آیات عذر نسخ شده که عبارتند از فرموده خداوند:
﴿لَّيۡسَ عَلَى ٱلۡأَعۡمَىٰ حَرَجٞ﴾[النور: ۶۱].
و فرموده خدای تعالی:
﴿لَّيۡسَ عَلَى ٱلضُّعَفَآءِ﴾[التوبة: ۹۱].
تا دو آیه، و به فرموده خداوند:
﴿وَمَا كَانَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةٗ﴾[التوبة: ۱۲۲].
و از سورهی نور:
فرموده خدای تعالی:
﴿ٱلزَّانِي لَا يَنكِحُ إِلَّا زَانِيَةً﴾[النور: ۳].
منسوخ است به آیه:
﴿ وَأَنكِحُواْ ٱلۡأَيَٰمَىٰ مِنكُمۡ﴾[النور: ۳۲].
و فرموده خدای تعالی:
﴿ لِيَسۡتَٔۡذِنكُمُ ٱلَّذِينَ مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ...﴾[النور: ۵۸].
گفته میشود: نسخ شده، و بقولی: نه بلکه مردم در عمل به آن سستی کردند.
و از سورهی احزاب:
فرموده خدای تعالی
﴿لَّا يَحِلُّ لَكَ ٱلنِّسَآءُ﴾[الأحزاب: ۵۲].
منسوخ است به فرموده خداوند:
﴿إِنَّآ أَحۡلَلۡنَا لَكَ أَزۡوَٰجَكَ...﴾[الأحزاب: ۵۰].
و از سورهی مجادله:
فرموده خدای تعالی
﴿إِذَا نَٰجَيۡتُمُ ٱلرَّسُولَ فَقَدِّمُواْ﴾[المجادلة: ۱۲].
به آیه بعدیش نسخ شده است.
و از سورهی الممتحنه:
فرموده خدای تعالی:
﴿فََٔاتُواْ ٱلَّذِينَ ذَهَبَتۡ أَزۡوَٰجُهُم مِّثۡلَ مَآ أَنفَقُواْ﴾[الممتحنة: ۱۱].
بقولی: به آیه شمشیر نسخ شده، و بقولی، به آیه غنیمت و بقولی: محکم است.
و از سورهی المزمل:
فرموده خداوند:
﴿قُمِ ٱلَّيۡلَ إِلَّا قَلِيلٗا ٢﴾[المزمل: ۲].
گویند. به آخر سوره نسخ شده، سپس آخر هم به نمازهای پنجگانه نسخ گردیده است.
اینها بیست و یک آیه نسخ شده است با اختلافی که در بعضی از آنها هست و صحیح نیست درباره غیر اینها ادعای نسخ گردد، و صحیحترین أقوال در مورد آیه استیذان و قسمت محکم بودن آن است، پس نوزده آیه میشود.
فرموده خدای تعالی:
﴿فَأَيۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِ﴾[البقرة: ۱۱۵].
بنا به رأی ابن عباس به فرموده خداوند:
﴿فَوَلِّ وَجۡهَكَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ﴾[البقرة: ۱۴۹].
منسوخ است، پس رویهمرفته بیست آیه میشود.
و آنها را در ضمن چند بیت به نظم آوردهام:
قد أکثر الناس في الـمنسوخ من عدد
وأدخلوا فیه آیاً لیس تنحصر
وهاك تحریر آی لامزید لها
عشرین حررها الحذاق والکبر
آی التوجه حیث الـمرء کان وأن
یوصی لاهلیه عندالـموت محتضر
وحرمة الاکل بعد النوم من رفث
وفدیة لـمطیق الصوم مشتهر
وحق تقواه فیما صح من أثر
وفي الحرام قتال للاولی کفروا
والاعتداد بحول مع وصیتها
وأن یدان حدیث النفس والفکر
والحلف والحبس للزانی وحبس أولی
کفروا شهادتهم والصبر والنفر
ومنع عقد لزان أو لزانیة
وما علی الـمصطفی في العقد محتظر
ودفع مهر لـمن جاءت وآیة نجواه
کذاك قیام الیل مستطر
وزید آیة الاستئذان من ملکت
وآیة القسمه الفضلی لـمن حضروا
ترجمهی آیات:
۱- مردم در تعداد آیههای منسوخ بسیار سخن گفتهاند، و آیههای بیشماری را در آن داخل شمردهاند.
۲- و بیاموز تحریر آیاتی که بیش از اینها نیست، بیست آیه است که ماهران و بزرگان آنها را تحریر نمودهاند.
۳- آیات: رو کردن به سوی قبله هر کجا که باشد، و وصیت برای خانواده هنگام احتضار.
۴- و نسخ حرمت خوردن و جماع پس از خواب (در شب ماه رمضان) و فدیه دادن کسی که توان روزه را نداشته باشد.
۵- و حق تقوی را ادا کردن، چنانکه در خبر صحیح رسیده، و در ماه حرام با کافران جنگیدن.
۶- و یک عده گرفتن زنان با وصیت برای آنان، و فاش کردن راز دل و آنچه در اندیشه میگذرد.
۷- و سوگند و زندان بر زناکار، و بیاعتنایی به گواهی کافران، و آیه صبر، و آیه بسیج به جنگ.
۸- و منع ازدواج برای مرد و زن زناکار، و نبودن محذور برای محمد صدر عقد زندان برای خویش.
۹- و دادن مهریه زنانی که هجرت نمودند، و آیه نجوی و خلوت با پیغمبر صو همچنین زندهداری شب.
۱۰- به اضافه آیه استیذان (اجازه گرفتن) بردگان، و آیه تقسیم اضافه ارث برای حاضران.
اگر اشکال کنی: چه حکمتی در این هست که حکم برداشته شده و تلاوت باقی بماند؟
جواب آن به دو وجه است:
یکی: اینکه همانطور که قرآن برای شناختن حکم از آن و عمل به آن تلاوت میشود، همچنان به منظور اینکه کلام خداوند است خوانده میشود و به ثواب میرسد، پس تلاوت آن برای این حکمت قرار داده شد.
دوم: غالباً برای تخفیف و آسان گرفتن نسخ انجام میگیرد، پس تلاوت آیات منسوخه باقی ماند تا یادآور نعمت و رفع مشقت باشد.
و اما آنچه در قرآن ناسخ أحکام جاهلیت یا أحکامی که در شرایع پیشین، یا در اول اسلام بوده، آمده است نیز أندک میباشد، مانند نسخ قبله از بیتالمقدس به آیه قبله، و روزه عاشورا به روزه رمضان، و أمور دیگری که در کتاب مشارالیه تحریر کردهام.