الإتقان فی علوم القرآن - فارسی- جلد دوم

فهرست کتاب

قاعده‌ای در حذف مفعول اختصاراً و اقتصاراً

قاعده‌ای در حذف مفعول اختصاراً و اقتصاراً

ابن هشام گفته: عادت نحویین بر این جاری شده که به حذف مفعول برای اختصار و اقتصار رأی دهند، و منظورشان از اختصار، حذف به جهت دلیل است، و از اقتصار حذف بدون دلیل، و برای آن به مثل:

﴿كُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ[الطور: ۱۹].

مثال می‌آورند، یعنی این دو فعل را ایجاد کنید، و تحقیق مطلب آن است که گفته شود یعنی همانطور که اهل بیان گفته‌اند: گاهی غرض فقط خبر دادن و اعلام وقوع فعل است بدون اینکه تعیین گردد چه کسی آن را واقع کرده، و بر چه کسی واقع شده است، پس مصدر آن فعل با اسناد به فعل عام [۱۳]آورده می‌شود، مانند: حصل حریق أو نهب. و گاهی تنها منظور اعلام به واقع شدن فعل برای فاعل است، پس بر آن دو (فعل و فاعل) اقتصار می‌شود، و مفعول را نه ذکر می‌کنند و نه در نیت می‌آورند؛ زیرا که نیت شده بسان ثبت گردیده است، و به آن محذوف نمی‌گویند چون فعل در این مقصود به منزله آن است که بدون مفعول باشد، و از این قبیل است:

﴿رَبِّيَ ٱلَّذِي يُحۡيِۦ وَيُمِيتُ[البقرة: ۲۵۸].

﴿قُلۡ هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلَّذِينَ يَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ[الزمر: ۹].

﴿وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ وَلَا تُسۡرِفُوٓاْ[الأعراف: ۳۱].

﴿وَإِذَا رَأَيۡتَ ثَمَّ[الإنسان: ۲۰].

زیرا که معنی چنین است: پروردگار من است که فعل زنده کردن و میراندن را انجام می‌دهد، آیا کسی که متصف به علم است با کسی که علم از او نفی می‌گردد مساوی هستند؟ خوردن و آشامیدن را ایجاد کنید، و اسراف را کنار بگذارید، و اگر دیداری برایت حاصل شد.

و از همین قبیل است:

﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَآءَ مَدۡيَنَ[القصص: ۲۳].

نمی‌بینی که موسی ÷بر دختران شعیب رحم کرد که در حال راندن بودند وقومشان در حال آبیاری گله‌ها، نه اینکه آنچه دختران می‌راندند گوسفند بوده و آنچه قومشان داشته‌اند شتر، و نیز مقصود از «لا نسقی» همان آب دادن است نه آب داده شده. که شخصی بدون تأمل و دقت چنین تقدیر کرده: «یسقون إبلهم = شترانشان را آب می‌دهند» و «تذودان غنمهما=گوسفندان خود را (آن دو دختر) باز می‌داشتند» و «لانسقی غنما = گوسفندی را آب ندهیم».

و گاهی اسناد فعل به فاعلش و متعلق نمودن آن به مفعولش درنظر است که در این صورت هر دو ذکر می‌شوند، مانند:

﴿لَا تَأۡكُلُواْ ٱلرِّبَوٰٓاْ[آل‌عمران: ۱۳۰].

﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلزِّنَىٰٓ[الإسراء: ۳۲].

و این نوع است که اگر مخدوش ذکر نشود گویند: حذف شده.

و گاهی در لفظ مقتضی وجود مفعول هست، پس به وجود تقدیر آن جزم حاصل می‌گردد، مانند:

﴿أَهَٰذَا ٱلَّذِي بَعَثَ ٱللَّهُ رَسُولًا[الفرقان: ۴۱].

﴿وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰ[النساء: ۹۵].

و گاهی امر مشتبه می‌شود که آیا حذف شده یا نه، مانند:

﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱللَّهَ أَوِ ٱدۡعُواْ ٱلرَّحۡمَٰنَ[الإسراء: ۱۱۰].

که تصور می‌شود معنی آن (نادوا) باشد، پس حذفی در کار نیست، و محتمل است (سموا) باشد که حذف واقع است.

[۱۳] افعال عموم نزد ارباب عقول + کون است و وجود است و ثبوت است و حصول.