تنزیه (پاک و بیآلایش دانستن) خدا از شریک و انباز، زن و فرزند و پدر و مادر
﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥۖ بَل لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ كُلّٞ لَّهُۥ قَٰنِتُونَ١١٦﴾[البقرة: ۱۱۶]
﴿لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَۚ قُلۡ فَمَن يَمۡلِكُ مِنَ ٱللَّهِ شَيًۡٔا إِنۡ أَرَادَ أَن يُهۡلِكَ ٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَأُمَّهُۥ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗاۗ وَلِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَاۚ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ١٧﴾[المائدة: ۱۷]
﴿لَقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَۖ وَقَالَ ٱلۡمَسِيحُ يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡۖ إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ٧٢ لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ ثَالِثُ ثَلَٰثَةٖۘ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّآ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۚ وَإِن لَّمۡ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ٧٣﴾[المائدة: ۷۲-۷۳]
﴿بَدِيعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُۥ وَلَدٞ وَلَمۡ تَكُن لَّهُۥ صَٰحِبَةٞۖ وَخَلَقَ كُلَّ شَيۡءٖۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ١٠١﴾[الأنعام: ۱۰۱]
﴿قَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥۖ هُوَ ٱلۡغَنِيُّۖ لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ إِنۡ عِندَكُم مِّن سُلۡطَٰنِۢ بِهَٰذَآۚ أَتَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٦٨﴾[يونس: ۶۸]
﴿وَيَجۡعَلُونَ لِلَّهِ ٱلۡبَنَٰتِ سُبۡحَٰنَهُۥ وَلَهُم مَّا يَشۡتَهُونَ٥٧﴾[النحل: ۵۷]
﴿أَفَأَصۡفَىٰكُمۡ رَبُّكُم بِٱلۡبَنِينَ وَٱتَّخَذَ مِنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ إِنَٰثًاۚ إِنَّكُمۡ لَتَقُولُونَ قَوۡلًا عَظِيمٗا٤٠﴾[الإسراء: ۴۰]
﴿قُل لَّوۡ كَانَ مَعَهُۥٓ ءَالِهَةٞ كَمَا يَقُولُونَ إِذٗا لَّٱبۡتَغَوۡاْ إِلَىٰ ذِي ٱلۡعَرۡشِ سَبِيلٗا٤٢ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوّٗا كَبِيرٗا٤٣﴾[الإسراء: ۴۲-۴۳]
﴿وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي لَمۡ يَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ شَرِيكٞ فِي ٱلۡمُلۡكِ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ وَلِيّٞ مِّنَ ٱلذُّلِّۖ وَكَبِّرۡهُ تَكۡبِيرَۢا١١١﴾[الإسراء: ۱۱۱]
﴿وَيُنذِرَ ٱلَّذِينَ قَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗا٤﴾[الكهف: ۴]
﴿مَا كَانَ لِلَّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٖۖ سُبۡحَٰنَهُۥٓۚ إِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ٣٥﴾[مريم: ۳۵]
﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَلَدٗا٨٨ لَّقَدۡ جِئۡتُمۡ شَيًۡٔا إِدّٗا٨٩ تَكَادُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ يَتَفَطَّرۡنَ مِنۡهُ وَتَنشَقُّ ٱلۡأَرۡضُ وَتَخِرُّ ٱلۡجِبَالُ هَدًّا٩٠ أَن دَعَوۡاْ لِلرَّحۡمَٰنِ وَلَدٗا٩١ وَمَا يَنۢبَغِي لِلرَّحۡمَٰنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا٩٢﴾[مريم: ۸۸-۹۲]
﴿لَوۡ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَاۚ فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ عَمَّا يَصِفُونَ٢٢﴾[الأنبياء: ۲۲]
﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥۚ بَلۡ عِبَادٞ مُّكۡرَمُونَ٢٦﴾[الأنبياء: ۲۶]
﴿مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا كَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ إِذٗا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ٩١﴾[المؤمنون: ۹۱]
﴿ٱلَّذِي لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَمۡ يَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ شَرِيكٞ فِي ٱلۡمُلۡكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيۡءٖ فَقَدَّرَهُۥ تَقۡدِيرٗا٢﴾[الفرقان: ۲]
﴿أَلَآ إِنَّهُم مِّنۡ إِفۡكِهِمۡ لَيَقُولُونَ١٥١ وَلَدَ ٱللَّهُ وَإِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ١٥٢ أَصۡطَفَى ٱلۡبَنَاتِ عَلَى ٱلۡبَنِينَ١٥٣ مَا لَكُمۡ كَيۡفَ تَحۡكُمُونَ١٥٤﴾[الصافات: ۱۵۱-۱۵۴]
﴿لَّوۡ أَرَادَ ٱللَّهُ أَن يَتَّخِذَ وَلَدٗا لَّٱصۡطَفَىٰ مِمَّا يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ سُبۡحَٰنَهُۥۖ هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ٤﴾[الزمر: ۴]
﴿وَجَعَلُواْ لَهُۥ مِنۡ عِبَادِهِۦ جُزۡءًاۚ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَكَفُورٞ مُّبِينٌ١٥﴾[الزخرف: ۱۵]
﴿قُلۡ إِن كَانَ لِلرَّحۡمَٰنِ وَلَدٞ فَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡعَٰبِدِينَ٨١﴾[الزخرف: ۸۱]
﴿وَأَنَّهُۥ تَعَٰلَىٰ جَدُّ رَبِّنَا مَا ٱتَّخَذَ صَٰحِبَةٗ وَلَا وَلَدٗا٣﴾[الجن: ۳]
﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ٢ لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ٣ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ٤﴾[الإخلاص: ۱-۴]
***
توضیح موضوع: در کتابهای کلامی، در فصل مربوط به صفات باری تعالی، علماء و اندیشمندان کلامی گفتهاند: «باری تعالی، عَرَض نیست، جوهر نیست، دارای شکل و صورت نیست، محدود به حدود و نهایتها نیست، مرکّب نیست، قابل تجزیه نیست، با هیچ چیزی هم جنس و هم نوع نیست، دارای هیچ کمیّت و کیفیّتی نیست که به یکی از حواس پنجگانه درک شود، در هیچ مکانی نیست، زمان در او تغییری به وجود نمیآورد، هیچ چیزی به او شبیه نیست، از علم و قدرت او هیچ چیزی خارج نیست و ...»
خداوندﻷ در ایجاد عالم و تدبیر نظام هستی، خدای دیگری با او مشارکت نکرده است و فرزند و همسر، پدر و مادر، و شریک و انبازی هم ندارد که کمک حال او باشد؛ برخلاف «ثنويّه» که اعتقاد به دو خدا دارند: یکی خدای خیر (یزدان) و دیگری خدای شر (اَهرمن) یعنی ابلیس. و گفته شده که خدای اوّل «نور» است، و خدای دوّم «ظلمت» است.
و برخلاف بعضی از مسیحیان که میگویند: به وجود آورندهی عالَم، یکی از سه اُقنوم (اصل و ذات) است که عبارتند از: ذات و علم و حیات. و برخی هم میگویند: عبارتند از: اَب (خدا)، اِبن (عیسی) و اُم (مریم).
و برخلاف طبیعیّون که معتقدند به وجود آورندهی عالم، زُحل، مشتری، مریخ، خورشید، زُهره، عطارد و ماه هستند و برخلاف جمعی از مشرکان عرب که به خاطر انحطاط فکری و نداشتن هیچگونه علم و دانش، خدا را با خود قیاس میکردند و برای او فرزند و گاهی همسر قائل بودند.
از جمله قبائل «جهینه» و «سلیم» و «خزاعه» و «بنی ملیح» که معتقدند بودند: فرشتگان، دختران خدا هستند و بسیاری از مشرکان عرب «جنّ» را نیز فرزندان او میپنداشتند، و یا بعضاً همسری از جن برای پروردگار قائل بودند.
این پندارهای بیاساس و خرافی، آنها را به کلّی از راه حق منحرف ساخته بود، به گونهای که آثار توحید و یگانگی خدا از بین آنها برچیده شده بود.
مطالعهی تاریخِ ادیان و مذاهب نیز نشان میدهد که منحرفان از خطّ توحید و یگانگی راستین، همواره برای این جهان «ربّ النوعهایی» قائل بودند که سرچشمهی این تفکر غلط، این بود که گمان میکردند هر یک از انواع موجودات نیاز به «ربّالنوع» مستقلی دارد که آن نوع را تربیت و رهبری کند؛ گویا خدا را کافی برای تربیت این انواع نمیدانستند. حتی برای اموری همانَند: عشق، عقل، تجارت، جنگ و شکار، ربّالنّوعی قائل بودند؛ از جمله یونانیان که دوازده خدای بزرگ (ربّ النوع» را پرستش میکردند که به پندار آنها بر فراز قلّهی «المپ» بزم خدایی دائر ساخته و هر یک مظهر یکی از صفات آدمی بودند.
در «کلده» (پایتخت کشور «آشور»)، ربّالنوع آب، ربّ النوع ماه، ربّ النوع خورشید، و ربّالنوع زهره قائل بودند و هر کدام را به نامی مینامیدند، و مافوق همهی اینها «ماردوک» را «ربّالارباب» میشمردند.
در «روم» نیز خدایان متعدد رواج داشت و بازار شرک و تعدد خدایان و ارباب انواع شاید از همه جا داغتر بود. آنها مجموع خدایان را به دو دسته تقسیم میکردند: خدایان خانوادگی، و خدایان حکومت که مردم زیاد به آنها علاقه نشان نمیدادند چرا که دلخوشی از حکومتشان نداشتند.
عدهی این خدایان فوقالعاده زیاد بود، زیرا هر یک از این خدایان، یک پُست مخصوص داشت و در امور محدودی مداخله میکرد، تا آنجا که درب خانه دارای خدایی مخصوص بود، بلکه پاشنه و آستانهی خانه نیز هر یک ربّالنوعی داشتند.
به گفتهی یکی از مورخان، جای تعجب نیست که رومیها ۳۰ هزار خدا داشته باشند، آنچنانکه یکی از بزرگان آنها به شوخی گفته بود: «تعداد خدایان کشور ما به حدّی است که در معابر و محافل فراوانتر از افراد ملّت میباشند.»
از این خدایان میتوان «ربّ النوع کشاورزی»، «ربّ النوع آشپزخانه»، «ربّ النوع انبار غذا»، «ربّ النوع خانه»، «ربّ النوع شعلهی گاز»، «رب النوع آتش»، «رب النوع میوهها»، «رب النوع درخت تاک»، «رب النوع جنگل»، «رب النوع حریق»، «رب النوع دروازهی بزرگ روم» و «رب النوع آتشکدهی ملّی» را نام برد.
در عصر نزول قرآن نیز بتهای متعدد مورد پرستش و ستایش قرار داشته است؛ کوتاه سخن اینکه بشر در گذشته با انواع خرافات دست به گریبان بوده است همانطور که الان هم خرافات بسیاری از آن عصر به یادگار مانده است.
در عصر ما نیز اطاعت بیقید و شرط انسانی، مساوی است با پرستش، و شکلی است از بتپرستی و عبودیّت، از این رو هیچ مسلمانی حق ندارد اطاعت بیقید و شرط انسانی را بپذیرد، زیرا این کار مساوی است با پرستش او. همهی اطاعتها باید در چهارچوب اطاعت خدا درآید و پیروی از دستور انسانی تا آنجا مجاز است که با قوانین و اوامر و فرامین خدا مخالفت نداشته باشد.
متأسفانه مسلمانان با فاصله گرفتن از این دستور مهم اسلامی و برپا ساختن بتهای انسانی، گرفتار تفرقهها و پراکندگیها و استعمار واستثمار شدهاند و اصولاً اینگونه بتپرستی از بتپرستیهای زمان جاهلیت که در برابر سنگ و چوب سجده میکردند، خطرناکتر است؛ زیرا آن بتهای بیروح، پرستشکنندگان خویش را هیچگاه استعمار نمیکردند، امّا انسانهایی که به شکل بت در میآیند، بر اثر خودکامگی، پیروان خود را به زنجیر اسارت میکشند و گرفتار همهگونه انحطاط و بدبختی میگردانند.
پس بر هر مسلمان لازم و ضروری است تا خداوندﻷ را از هر گونه شریک و انباز، زن و فرزند، همتا و همبَر، و شبیه و مانند، پاک و منزّه بداند و از تمام مظاهر شرک و چندگانهپرستی فاصله بگیرد. و مسلمان خوب میداند که اگر برای این جهان چند خدا فرض کند، این چندگانگی بر مخلوقاتِ جهان و نظام حاکم بر آنها اثر میگذارد و نتیجهی آن، از هم پاشیدن نظام هستی است، در حالی که ما میبینیم که نظام واحدی بر پهنهی هستی حکومت میکند، قوانین حاکم بر این جهان در زمین و آسمان، همه یکسان و برابر است، و نوامیسی که بر یک ذرّهی فوقالعادهی کوچکِ «اتم» حکمفرما است، بر منظومهی شمسی و منظومههای عظیم و بزرگ دیگر نیز حاکم است، و به گفتهی دانشمندان: اگر یک اتم را بزرگ کنیم، شکل منظومهی شمسی را به خود میگیرد، و اگر به عکس، منظومهی شمسی را کوچک کنیم، به صورت یک اتم در میآید؛ و اگر ما برای این جهان خدایان متعددی را فرض کنیم، نتیجهی آن عدم وحدتِ نظام آفرینش و از هم پاشیدن نظام هستی خواهد بود و هر یک از این خدایان، مخلوقات خاصّ خود را در پنجهی قدرت و تدبیر و ارادهی خویش قرار میداد، و این با وحدت نظامی که بر آن حاکم میبینیم، سازگار نیست!
علاوه از اینها، انسان به دلایل مختلفی نیاز به وجود فرزند دارد. از یکسو عمرش محدود و کوتاه است و برای ادامهی نسل، تولد فرزند لازم است، و از سوی دیگر قدرت او محدود است، و مخصوصاً به هنگام پیری و ناتوانی نیاز به معاونی دارد که به او در کارهایش کمک کند.
و از سوی سوّم جنبههای عاطفی و روحیهی انسطلبی، ایجاب میکند که انسان مونسی در محیط زندگی خود داشته باشد که آن هم به وسیلهی فرزندان تأمین میگردد؛ بدیهی است هیچ یک از این امور در مورد خداوندی که آفرینندهی عالَم هستی و قادر بر همه چیز و ازلی و ابدی است، مفهوم ندارد. به علاوه داشتن فرزند و همسر، لازمهاش جسم بودن است که خدا از آن نیز منزّه میباشد.
و این سخن که خداوند متعال زن و فرزندی دارد، بدون شک زاییدهی افکار ناتوان انسانهایی است که خدا را در همه چیز با وجود محدود خودشان مقایسه میکنند!