فهرست موضوعی آیات قرآن

فهرست کتاب

۳- صفات ذات و صفات افعال

۳- صفات ذات و صفات افعال

در حقیقت صفاتِ ثبوتیّه خداوند به دو بخش تقسیم می‌شوند: یکی صفات ذاتی و دیگری صفات افعال:

صفات ذاتی: صفاتی هستند که خداوند به آن‌ها متّصف می‌شود ولی به ضدّشان متصف نمی‌شود. مانند: قدرت، اراده، علم، حیات، کلام، سمع و بصر، که ضدّشان، عَجز، اِجبار، جهل، مردن، لالی، کری و کوری است.

و صفات افعال: صفاتی هستند که خداوند هم به آن‌ها و هم به ضدّشان متصف می‌شود، مانند: «اغناء» و «افقار» یعنی: غنی و فقیر گرداندن. و «احیاء» و «اماتة» یعنی: زنده کردن و میراندن، و «اعزاز» و «اذلال» یعنی: عزّت دادن و خوار کردن و ...

خاطر نشان می‌شود: از آنجا که علم و دانش ما (بلکه تمام هستی ما) محدود ناچیز است، هرگز نمی‌توانیم به کُنه و حقیقت ذات خداوند که نامحدود و بزرگ است برسیم، چرا که آگاهی از کُنه چیزی به معنای احاطه بر او است، و چگونه موجودِ محدود می‌تواند احاطه بر ذات نامحدودی پیدا کند!. همچنین شناخت کُنه «صفات خدا» که عین ذات او است، نیز برای موجود محدودی همچون ما امکان پذیر نیست، بنابراین آنچه ما از ذات و صفات خدا می‌دانیم یک علم اجمالی است، و بیشتر بر محور آثار و مخلوقاتش دور می‌زند.

استاد حسن البنّاء تحت عنوان «مقایسه‌ی صفات خدا با صفات آفریده‌ها» می‌گوید:

«چیزی که مؤمن باید بداند این است که معنی و مفهومی که واژه‌های صفات خداوند بزرگوار دارند، کاملاً جدا از معنی و مفهومی است که خود این واژگان بیانگر آن از صفات آفریدگارند. مثلاً خواهی گفت: خدا عالم است و علم صفت خداوند متعال است، و خواهی گفت: فلانی عالم است و علم صفت فلان کس از مردمان است. آیا مراد از واژه‌ی علم در هر دو بخش یکسان است؟ هرگز هرگز! چنین نیست، چرا که علم یزدان علمی است که کمال آن نامتناهی و بی‌پایان است، و علم آفریدگان در مقابل آن چیزی به شمار نمی‌آید. همچنین «حیات»، «شنوایی»، «دیدن»، «گفتن»، «قدرت» و «اراده‌ی آفریدگار»، جدای از همین صفات در آفریدگان است، و معانی این صفات نسبت به خدا و معانی آن‌ها نسبت به بندگان، از لحاظ کمال و کیفیّت، بسیار متفاوت و کاملاً مختلف است، چرا که یزدان به کسی از بندگانش نمی‌ماند... از ابن‌عباسب روایت شده است: جماعتی درباره‌ی خدا به اندیشه پرداختند، پیامبر ج به ایشان فرمود: «تَفَكَّرُوا فِي خَلْقِ اللهِ ولا تَفَكَّرُوا في اللهِ، فَاِنَّكُم لَنْ تَقْدِرُوا قَدْرَهُ»؛ یعنی درباره‌ی آفریده‌های خداوند بیاندیشید و درباره‌ی چگونگی ذات او نیاندیشید، چرا که شما توان شناخت چگونگی ذات او را ندارید.» [کتاب «الله» صص ۲۲۱-۲۲۲]

و در حقیقت الفاظ و واژه‌ها نیز نمی‌تواند صفات خداوند را به طور واقعی به تصویر بکشد، چرا که الفاظ ما برای رفع نیازمندیهای زندگیِ روزمره‌ی ما وضع شده‌اند، و هرگز نمی‌توانند بیانگر ذات و صفات نامحدود حق تعالی باشند، لذا الفاظ علم و قدرت و حیات و اراده و سایر الفاظی که بیانگر صفات ثبوتیّه و سلبیّه، و ذاتی و افعالی او است، رنگ دیگری به خود می‌گیرند و اینجاست که گاه به تعبیراتی برخورد می‌کنیم که در یک نظر سطحی، متناقض و متضاد است، اما با دقت روشن می‌شود که همه بیانگر یک واقعیت‌اند.

مثلاً می‌گوئیم: خداوند هم «اوّل» است و هم «آخر»، هم «ظاهر» است و هم «باطن»، «با همه چیز است، اما همراه آن‌ها نیست»، و «جدا از همه چیز است، اما بیگانه از آن‌ها نیست.»

البته اگر با معیار مفاهیم این الفاظ در موجودات محدود و ممکن سخن بگوئیم، چیزی که «اول» است، نمی‌تواند «آخر» باشد، و چیزی که «ظاهر» است، نمی‌تواند «باطن» باشد، ولی هنگامی که این الفاظ را در افق ذات بی‌نهایت خداوند می‌اندیشیم، می‌بینیم که همه با هم جمع است، چرا که موجود نامتناهی در عین اوّل بودن، آخر و در عین ظاهر بودن، باطن است. و صفات او تعالی است که از افق فکر ما به دور است، و ما به حکم محدود بودن در زندان زمان و مکان و مادّه و معده، و نارسایی افکار، و بلند بودن افق آن معانی والا، هرگز قادر به درک عمق آن‌ها نیستیم، و فقط می‌توان همین را بگوئیم که مهم در شناخت اوصاف جمال و جلال، و اوصاف ذاتی و فعلی، و اوصاف سلبی و ثبوتیِ خداوند متعال این است که به این حقیقت توجه داشته باشیم که «هیچ چیز مثل او نیست، و او نیز شبیه به هیچ چیز نیست.‌»