اجبار و اکراهی در قبول دین نیست
﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِۖ قَد تَّبَيَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَيِّۚ فَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَيُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ لَا ٱنفِصَامَ لَهَاۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ٢٥٦﴾[البقرة: ۲۵۶]
﴿وَلَوۡ شَآءَ رَبُّكَ لَأٓمَنَ مَن فِي ٱلۡأَرۡضِ كُلُّهُمۡ جَمِيعًاۚ أَفَأَنتَ تُكۡرِهُ ٱلنَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُواْ مُؤۡمِنِينَ٩٩ وَمَا كَانَ لِنَفۡسٍ أَن تُؤۡمِنَ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَيَجۡعَلُ ٱلرِّجۡسَ عَلَى ٱلَّذِينَ لَا يَعۡقِلُونَ١٠٠﴾[يونس: ۹۹-۱۰۰]
﴿فَذَكِّرۡ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَكِّرٞ٢١ لَّسۡتَ عَلَيۡهِم بِمُصَيۡطِرٍ٢٢﴾[الغاشية: ۲۱-۲۲]
***
توضیح موضوع: دین و مذهب با روح و فکر مردم سروکار دارد و اساس و شالودهاش بر ایمان و یقین استوار است، و خواه ناخواه راهی جز منطق و استدلال نمیتواند داشته باشد؛ و تأثیر زور و اجبار فقط در اعمال و حرکات است نه در افکار و عقاید، و ایمان قلبی با اجبار حاصل نمیشود، بلکه با برهان، دلیل، منطق، اخلاق، استدلال، حجّت و موعظه میتوان در دلها نفوذ کرد.
و دین اسلام که دین برهان و منطق است، نیازی به اکراه و اجبار ندارد، و منطق نیرومند اسلام و محتوای غنی و پربار آن ایجاب میکند که سرانجام، ادیان شرکآلود را جاروب کند و ادیان آسمانی تحریف یافته را در برابر خود به خضوع وادارد و با جاذبهی عمیق خود دلها را به سوی این آیین خالص جذب و جلب کند.
و دین اسلام که به کفار میگوید:
﴿هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١١١﴾[البقرة: ۱۱۱]
«اگر راست میگویید دلیل و برهان خویش را بیاورید»،
چگونه ممکن است مردم را در پذیرش اسلام، اجبار نماید.
ولی این مسئله به آن معنی نیست که هر کس در عمل بتواند هر منکری را انجام دهد و بگوید: من آزادم و کسی حق ندارد مرا از راهی که انتخاب کردهام باز دارد. قوانین جزائی اسلام همچون تعزیرات، حدود، دیات و قصاص، و واجباتی همچون نهی از منکر و جهاد، نشانهی آن است که حتی اگر کسی قلباً اعتقادی ندارد، ولی حق ندارد برای جامعه، یک فرد موذی باشد.
و این مسئله (اجبار و اکراهی در قبول دین نیست) آشکارترین و مؤثرترین دلیل است بر بطلان پندار کسانی که میپندارند، اسلام به زور شمشیر قد برافراشته است، و اصولاً اسلام در چند مورد به قدرت نظامی توسل میجسته است:
۱. محو آثار شرک و بتپرستی.
۲. طرد و دفع تجاوز دشمن، و امنیّت جان، مال و عقیدهی مردمان را تضمین و تأمین نمودن، و دفع آزار و اذیت و فتنهای که از سوی قطبهای معادیِ درگیر با مسلمانان ایجاد میشود.
۳. نهادینه ساختن آزادی تدیّن، و ایجاد زمینه و فضای باز انتخاب برای هر کس که بخواهد به این دیانت گردن نهد، و برای کسب آزادی در تبلیغ، زیرا هر آیینی حق دارد به طور آزاد به صورت منطقی خود را معرفی کند، و اگر کسانی مانع از این کار شوند، میتوانند با توسل به زور این حق را به دست آورد.
۴. در برابر کسانی که نقشهی نابودی و حمله به مسلمانان را میکشند، دستور جهاد دفاعی و توسل به قدرت نظامی داده شده است و بیشتر جنگهای اسلامی در زمان پیامبر ج از همین قبیل بود، مثل جنگ احد، احزاب، حنین، موته و تبوک.
۵. بازداشتن و مهار نمودن نظامهای سلطهگر و ستمگر حاکم.
و از بررسی جنگهای اسلامی، به خوبی آشکار میشود که قسمتی از جنگهای اسلامی، جنبهی دفاعی داشته، و قسمت دیگری که جنبهی ابتدایی داشته است برای کشورگشایی و اجبار افراد به آیین اسلام نبوده، بلکه برای واژگون کردن نظامهای غلط و ظالمانه و اجازه یافتن مردم برای مطالعه آزاد دربارهی مذهب و شیوههای زندگی اجتماعی بوده است.
و قبول عهدها و پیمانها و پذیرش عقد صلح، و مخیّر گذاشتن دشمن میان جنگ و پرداخت جزیه نیز دلیل بر این حقیقت است که اسلام، دین اجبار و فشار نیست، و خواستهی مسلمانان جنگ و خونریزی و کشورگشایی نمیباشد، و اگر مالیات مختصری به نام «جزیه» از آنان دریافت میشد، به خاطر تأمین امنیّت و هزینهی نیروهای حافظ امنیّت بود، زیرا که جان و مال و ناموس آنها در پناه اسلام محفوظ بود و حتّی مراسم عبادی خویش را آزادانه انجام میدادند، و این مسئلهای است که خاورشناسان و مورخان اروپایی و غیرمسلمانان نیز بدانمعترفند.
و براستی که مذهب نمیتواند تحمیلی باشد، چرا که تأثیر زور و اجبار فقط در اعمال و حرکات است نه در افکار و عقاید. و دینی که برهان و منطق دارد، نیازی به اکراه و اجبار ندارد، و ایمان قلبی انسانها با اجبار و اکراه و فشار و تحمیل، حاصل نمیشود، بلکه با برهان، منطق، دلیل، اخلاق و موعظهی نیکو، میتوان در دلها نفوذ کرد (همچون اسلام عزیز).