«اصحاب الجنّة» (صاحبان باغهای سرسبز)
﴿إِنَّا بَلَوۡنَٰهُمۡ كَمَا بَلَوۡنَآ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ إِذۡ أَقۡسَمُواْ لَيَصۡرِمُنَّهَا مُصۡبِحِينَ١٧ وَلَا يَسۡتَثۡنُونَ١٨ فَطَافَ عَلَيۡهَا طَآئِفٞ مِّن رَّبِّكَ وَهُمۡ نَآئِمُونَ١٩ فَأَصۡبَحَتۡ كَٱلصَّرِيمِ٢٠ فَتَنَادَوۡاْ مُصۡبِحِينَ٢١ أَنِ ٱغۡدُواْ عَلَىٰ حَرۡثِكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰرِمِينَ٢٢ فَٱنطَلَقُواْ وَهُمۡ يَتَخَٰفَتُونَ٢٣ أَن لَّا يَدۡخُلَنَّهَا ٱلۡيَوۡمَ عَلَيۡكُم مِّسۡكِينٞ٢٤ وَغَدَوۡاْ عَلَىٰ حَرۡدٖ قَٰدِرِينَ٢٥ فَلَمَّا رَأَوۡهَا قَالُوٓاْ إِنَّا لَضَآلُّونَ٢٦ بَلۡ نَحۡنُ مَحۡرُومُونَ٢٧ قَالَ أَوۡسَطُهُمۡ أَلَمۡ أَقُل لَّكُمۡ لَوۡلَا تُسَبِّحُونَ٢٨ قَالُواْ سُبۡحَٰنَ رَبِّنَآ إِنَّا كُنَّا ظَٰلِمِينَ٢٩ فَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ يَتَلَٰوَمُونَ٣٠ قَالُواْ يَٰوَيۡلَنَآ إِنَّا كُنَّا طَٰغِينَ٣١ عَسَىٰ رَبُّنَآ أَن يُبۡدِلَنَا خَيۡرٗا مِّنۡهَآ إِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا رَٰغِبُونَ٣٢﴾[القلم: ۱۷-۳۲]
***
توضیح موضوع: مفسران گفتهاند: در سرزمین «یمن» در دو فرسنگی «صنعاء»، باغی بود از آنِ مردی که حق خداوند را از آن باغ میپرداخت و هر سال از میوههای باغش به فقراء و مستمندان و نیازمندان و تهیدستان انفاق میکرد. این مرد باغدار از دنیا رفت و چهره در نقاب خاک کشید و باغ به فرزندان و وارثانش رسید. وارثان تصمیم گرفتند تا فقرا را محروم نمایند، تنها یکی از وارثان مخالف بود ولی اکثر آنان بخل ورزیدند و برای محروم کردن فقرا تصمیم گرفتند که سحرگاهان به باغ روند و میوهها را بچینند تا فقرا آگاه نشوند. به باغ رفتند، آن را یک تخته خاکستر دیدند. گفتند: ما راه را گم کردهایم، این باغ ما نیست. اما دیگری گفت: ما از راه درست پدر، منحرف شدیم و تصمیم گرفتیم تا فقرا را از این باغ محروم کنیم، لذا خودمان محروم شدیم و دود آن به چشم خودمان رفت.
آن فرزندی که از روز اول با بخل و تنگ چشمی و حرص و آز و طمع مخالف بود، گفت: آیا به شما نگفتم این فکر غلط است؟
به هر حال، آنان قهر الهی را دیدند و متنبّه شدند و یکدیگر را ملامت کردند و دانستند که حرص و بخل، سبب زیادت سرمایه و کامیابی نمیشود، و ثروتی که محرومان و فقرا از آن بهرهمند نشوند، نبودنش بهتر است و طرحهایی که به محروم کردن فقرا و مستمندان بینجامد، ناکام و محکوم به شکست و ذلت و خواری و زبونی است.