فهرست موضوعی آیات قرآن

فهرست کتاب

ازدواج با بیشتر از چهار زن حرام است

ازدواج با بیشتر از چهار زن حرام است

﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تُقۡسِطُواْ فِي ٱلۡيَتَٰمَىٰ فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ مَثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَۖ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تَعۡدِلُواْ فَوَٰحِدَةً ...[النساء: ۳]

***

توضیح موضوع: اسلام دینی است که با فطرت انسان سازگار و همگام است و به نحوی با واقعیّت برخورد می‌نماید که از افراط و تفریط به دور باشد، و این موضوع را به خوبی در تعدّد زوجات هم می‌بینیم. اسلام به خاطر رعایت خصوصیّات مهم فردی و اجتماعی انسان، به مسلمانان اجازه‌ی داشتن بیش از یک زن را داده است. البته اکثر اقوام و ملت‌های قبل از اسلام، ازدواج با تعداد بسیار زیادی از زنان را جایز می‌دانستند طوری که فردی همزمان ده‌ها زن را در نکاح داشت که گاهی به صد و صدها هم می‌رسید و هیچ شرط و قید و بندی برای محدود ساختن آن در بین نبود، اما اسلام که آمد برای تعدد زوجات قید و شرطی وضع نمود.

قیدش این است که نباید از چهار زن تجاوز نمود. اما ازدواج پیامبر ج با نه زن از خواصّ آن حضرت ج بوده، چون در زمان حیات مبارک گسترش دعوت او نیاز به توسعه رابطه‌ی خویشاوندی از طریق مصاهره داشت و بعد از وفات پیامبر ج ، مسلمانان به منظور تکمیل دستورات دینی و رفع اشکالات، نیاز به «امّهات المؤمنین» داشتند.

و شرطی که اسلام برای تعدّد زوجات در نظر گرفته است، «عدالت» است، یعنی مرد مسلمان به خود این اطمینان و اعتماد را داشته باشد که در صورتی که بیش از یک زن در زمان واحدی بگیرد، می‌تواند در خوراک، پوشاک، مسکن، خوابیدن نزد ایشان و نفقه در بین آنان، عدالت را رعایت کند، اما کسی که در خود چنین اطمینانی را احساس نمی‌کند و به خودش اعتماد ندارد که بتواند حقوق مزبور را به طور یکسان در بین زنان خود تقسیم نماید، بر او حرام است که بیشتر از یک زن را نکاح نماید.

اسلام آخرین پیام خداوند برای بشریّت است که به وسیله‌ی آن، رسالت پیامبران خاتمه یافته است، به همین خاطر قوانین و راه و رسمی فراگیر و ماندگار و سازگار با همه‌ی سرزمین‌ها و ملت‌ها و زمان‌ها را فرا راه بشریّت قرار داده است.

اسلام قوانینش را تنها برای شهرنشینان نفرستاده و روستایی و بادیه‌نشین را بدست فراموشی نسپرده است و مناطق سردوگرم و همه‌ی عصر و زمان‌ها و مردمان از نظر قوانین و شریعت اسلام یکسان هستند و اساس را بر خیر و ضرورتهای فردی و اجتماعی قرار داده است.

برخی از مردان بسیار علاقمند به داشتن فرزند می‌باشند، اما همسرشان به خاطر بیماری یا نازایی نمی‌تواند فرزندی را به دنیا بیاورد. آیا برای آن زن و شوهر بهتر و محترمانه‌تر نیست که همراه با رعایت حقوق و اکرام و احترام و ماندن زن اوّل، مرد با زن دیگری ازدواج کند، تا با آوردن فرزندانی آرامش و محبتی بیشتر فضای خانواده را عطرآگین نماید؟

برخی از مردان هم توانایی و تمایل بیش از حد معمولی به میل زناشویی دارند، اما بر عکس همسر ایشان سرد مزاج و کم عشق و علاقه است، یا از بیماری خاصّی رنج می‌برد، و یا دوران عادت ماهیانه‌اش زمان زیادی ادامه می‌یابد، و از طرف دیگر مرد تاب و توان تحمل خودداری بیش از حد را ندارد، آیا بهتر آن نیست که به جای طلاق دادن زن اول، با زنی دیگر ازدواج نماید و دچار ذلّت و گناه و معصیّت روابط پنهانی به ناموس و حیثیّت دیگران نشود؟

گاهی هم تعداد زنان بیش از تعداد مردان می‌شود به ویژه زمانی که بسیاری از مردان و جوانان در آتش جنگ‌ها قربانی شوند. در این شرایط خیر و مصلحت جامعه در آن است که زنان به شیوع زناکاری و هتک حرمت مردان و زنان دیگر راضی نشوند و با ازدواج مردان خود به شرط توانایی مادی و جسمی موافقت نمایند. بدین صورت داشتن «هوو» برای آنان بسیار بهتر است از محروم بودن از کانون روابط پر از صفا و صمیمیّت خانوادگی و نعمت مادری و...

علاوه از این، فرا روی زنانی که بیش از تعداد مردان هستند و ا مکان و شرایط و رغبت به ازدواج را دارند، تنها سه راه وجود دارد:

۱. اینکه همه‌ی عمر خود را در حسرت محرومیّت از نعمت زندگی خانوادگی و مادی بسازند و بسوزند.

۲. یا اینکه نقاب حرمت و کرامت و حیثیّت خود و خانواده و اقوام را از چهره بردارند و آلت دست مردان پست و پوچ و ناپاک قرار گیرند، و ذلّت دنیا و عذاب آخرت را به جان بخرند، و فرزندانی نامشروع و بچه‌های سر راهی زیادی را تحویل اجتماع بدهند و بدین صورت فساد و تباهی را در میان جامعه گسترش ببخشند.

۳. یا اینکه ازدواج با مردی که دارای همسر دیگری است برای آنان مباح و روا باشد، مردی که از شخصیّت و کرامت او با عدالت و برابری پاسداری نماید و مخارج زندگی‌اش را فراهم کند.

تردیدی نیست که این راه حل سوم، راه حلّی حکیمانه، عادلانه و سازگار با فطرت انسانی است و تنها داروی شفابخش ناهنجاری و وضعیت خاصّی است که ممکن است اجتماعی به آن دچار گردیده باشد.

این است تعدد زوجاتی که غرب آن را بر اسلام ایراد می‌گیرد و به عنوان یک عمل شنیع به حساب می‌آورد، در حالی که این غرب است که به مردانش اجازه می‌دهد که هر اندازه از زنان که دلشان می‌خواهد معشوقه و دوست داشته باشند و هیچ حق قانونی و اخلاقی برای آن‌ها در نظر ندارند و مسئولیتی در برابر بچه‌های نامشروعی که در اثر این هوس بازی‌های به دور از دین و اخلاق پدید می‌آید احساس نمی‌کنند؛ کدام یک از این دو راه صحیح‌تر و دارای دلیل محکم‌تریاست؟