فرائض (میراث)
﴿لِّلرِّجَالِ نَصِيبٞ مِّمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٞ مِّمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنۡهُ أَوۡ كَثُرَۚ نَصِيبٗا مَّفۡرُوضٗا٧ وَإِذَا حَضَرَ ٱلۡقِسۡمَةَ أُوْلُواْ ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينُ فَٱرۡزُقُوهُم مِّنۡهُ وَقُولُواْ لَهُمۡ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا٨﴾[النساء: ۷-۸]
﴿يُوصِيكُمُ ٱللَّهُ فِيٓ أَوۡلَٰدِكُمۡۖ لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِۚ فَإِن كُنَّ نِسَآءٗ فَوۡقَ ٱثۡنَتَيۡنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَۖ وَإِن كَانَتۡ وَٰحِدَةٗ فَلَهَا ٱلنِّصۡفُۚ وَلِأَبَوَيۡهِ لِكُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِن كَانَ لَهُۥ وَلَدٞۚ فَإِن لَّمۡ يَكُن لَّهُۥ وَلَدٞ وَوَرِثَهُۥٓ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ ٱلثُّلُثُۚ فَإِن كَانَ لَهُۥٓ إِخۡوَةٞ فَلِأُمِّهِ ٱلسُّدُسُۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ يُوصِي بِهَآ أَوۡ دَيۡنٍۗ ءَابَآؤُكُمۡ وَأَبۡنَآؤُكُمۡ لَا تَدۡرُونَ أَيُّهُمۡ أَقۡرَبُ لَكُمۡ نَفۡعٗاۚ فَرِيضَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا١١ وَلَكُمۡ نِصۡفُ مَا تَرَكَ أَزۡوَٰجُكُمۡ إِن لَّمۡ يَكُن لَّهُنَّ وَلَدٞۚ فَإِن كَانَ لَهُنَّ وَلَدٞ فَلَكُمُ ٱلرُّبُعُ مِمَّا تَرَكۡنَۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ يُوصِينَ بِهَآ أَوۡ دَيۡنٖۚ وَلَهُنَّ ٱلرُّبُعُ مِمَّا تَرَكۡتُمۡ إِن لَّمۡ يَكُن لَّكُمۡ وَلَدٞۚ فَإِن كَانَ لَكُمۡ وَلَدٞ فَلَهُنَّ ٱلثُّمُنُ مِمَّا تَرَكۡتُمۚ مِّنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ تُوصُونَ بِهَآ أَوۡ دَيۡنٖۗ وَإِن كَانَ رَجُلٞ يُورَثُ كَلَٰلَةً أَوِ ٱمۡرَأَةٞ وَلَهُۥٓ أَخٌ أَوۡ أُخۡتٞ فَلِكُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُۚ فَإِن كَانُوٓاْ أَكۡثَرَ مِن ذَٰلِكَ فَهُمۡ شُرَكَآءُ فِي ٱلثُّلُثِۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ يُوصَىٰ بِهَآ أَوۡ دَيۡنٍ غَيۡرَ مُضَآرّٖۚ وَصِيَّةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٞ١٢﴾[النساء: ۱۱-۱۲]
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَحِلُّ لَكُمۡ أَن تَرِثُواْ ٱلنِّسَآءَ كَرۡهٗاۖ... ﴾[النساء: ۱۹]
﴿يَسۡتَفۡتُونَكَ قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ فِي ٱلۡكَلَٰلَةِۚ إِنِ ٱمۡرُؤٌاْ هَلَكَ لَيۡسَ لَهُۥ وَلَدٞ وَلَهُۥٓ أُخۡتٞ فَلَهَا نِصۡفُ مَا تَرَكَۚ وَهُوَ يَرِثُهَآ إِن لَّمۡ يَكُن لَّهَا وَلَدٞۚ فَإِن كَانَتَا ٱثۡنَتَيۡنِ فَلَهُمَا ٱلثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَۚ وَإِن كَانُوٓاْ إِخۡوَةٗ رِّجَالٗا وَنِسَآءٗ فَلِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِۗ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ أَن تَضِلُّواْۗ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمُۢ١٧٦﴾[النساء: ۱۷۶]
***
توضیح موضوع: در اسلام احکام و قوانین بسیاری وجود دارند که از طغیان مالی و اقتصادی سرمایهداران و همچنین از کسانی که در واقع طرفدار هرج و مرج اقتصادی هستند، جلوگیری مینماید، زیرا احکام اسلام در ارتباط با همهی امور حد وسط را برمیگزیند و از افراط و تفریط پرهیز مینماید. در مورد تقسیم ارث هم از بین طغیان سرمایهداری و هرج و مرج مارکسیستی حد میانه را در پیش گرفته است.
و اینکه اسلام قضیهی تقسیم ارث را بر مبنای اصول و موازینی خاصّ - در ارتباط با زندگی مرد و زن و خانواده و جامعه - دارای حکمتهایی است که بایستی مورد ملاحظه قرار گیرند.
در رابطه با زندگی زن و مرد، اسلام به مسئولیّت مرد در زمینهی تأمین مخارج زندگی زن و فرزندان نگاه نموده، به صورتی که همهی لوازم و مخارج زندگی از دوش زن برداشته شده و بر عهدهی شوهر او نهاده شده است.
بر همین اساس عدالت ایجاب مینماید که به مرد سهمی بیشتر از سهم زن تعلق بگیرد تا بتواند به مسئولیتهای سنگین در زمینهی تأمین مخارج زندگی زن و فرزندان عمل نماید و سهمی هم که به زن داده میشود، تنها به خاطر احتیاط است که ممکن است به خاطر حوادث و مسائلی، شوهر یا پدر و مادر و... نتوانند مخارج زندگی او را تهیه نمایند.
اما حکمت تقسیم ارث در زندگی خانوادگی: اسلام از این دیدگاه به تقسیم ارث مینگرد که توزیع آن میان اقوام و خویشاوندان، سبب صفا و صمیمیّت و ارتباط بیشتر میان آنها میشود و هر یک تمام سعی خود را برای محافظت از مصالح طرف مقابل به کار میگیرد. اما هر گاه اموال شخص فوت شده تنها در میان تعدادی از آنها تقسیم شود، و دیگران از آن محروم گردند، زمینهی کینه و دشمنی و تفرقه را میان آنان فراهم مینماید.
در مورد حکمت تقسیم ارث در زندگی اجتماعی باید گفت که اسلام از طریق احکام تقسیم ارث، دو خطر بسیار بزرگ را از جامعه دور گردانیده است:
اول: گرد آمدن ثروت و اموال در دست تعدادی اندک که باعث غرور و طغیان اقتصادی و مالی و تحریک طبقات مستمند بر علیه ثروتمندان میگردد.
دوم: محروم نمودن همهی افراد خانواده از ثمرهی تلاشهای پدران و فرزندان و همسران و خویشاوندان؛ آنهایی که با هم ارتباط نسبی و سببی و قرابت و احساس مسئولیّت متقابل دارند، که در این صورت زمینهی ناهنجاریهای بسیاری را فراهم مینماید.
امّا اسلام اموال بر جای مانده از شخص فوت شده را میان خویشاوندان او تقسیم مینماید و از دادن آن به یک نفر معیّن جلوگیری مینماید، و با این کار از طغیان مالی پیشگیری میکند - از طرف دیگر - اسلام آن اموال را به حکومت هم نمیدهد، که در نتیجه همهی خویشاوندان از آن محروم گردند، زیرا چنین اقدامی پیامدهای ناگوار اجتماعی فراوانی را به دنبال دارد. و حتّی از طغیان و سرکشی و جمع شدن سرمایه در دست یک نفر برای جامعه زیانبارتر است. [ر.ک: اسلام آیین زندگی، صص ۳۶۵-۳۶۶]
در حقیقت شریعت اسلام، قانون ارث را وضع و رعایت آن را واجب نموده است تا از جمع شدن ثروت در نزد عدهی کمی که باعث اختلاف طبقاتی خواهد شد جلوگیری نماید. قانون ارث در اسلام کمک بزرگی است برای توزیع ثروت بر هر تعداد وارثی که موجود باشند، و باعث گسترش دایرهی استفاده از مایملک متوفّی میباشد، چرا که اولاد اعم از دختر و پسر، همه از پدرشان ارث میبرند. برخلاف قوانین برخی از کشورهای اروپایی که اگر پدر فوت کرد تمام ثروتش به پسر بزرگ منتقل میشود که این امر موجب تراکم ثروت در نزد یکی از افراد خانواده میشود و در نتیجه بقیه با چشم حسرت و حسد و کینه و عداوت به او نگاه میکنند. «گوستاو لوبون» در کتاب خود «تمدن عرب» مینویسد:
«قوانین ارث در اسلام که قرآن به صراحت آنها را بیان نموده است، از عدالت و انصاف فراوان برخوردار است. شریعت اسلام در بحث ارث حقی برای همسر متوفّی در نظر گرفته است که ما نظیر آن را در قوانین خود مشاهده نمیکنیم در حالی که گمان میبرند که مردان مسلمان با همسرانشان معاشرت خوبی ندارند!» [حضارة العرب، ص ۴۱۶]
و اگر هر کس به دقّت فلسفهی تقسیم ارث را بررسی نماید، تصدیق خواهد کرد که قانون ارث در اسلام دربردارندهی بزرگترین عامل و انگیزه برای تلاش و کوشش ثروتمندان در بدست آوردن مال، و علاقهی ایشان به کار و تلاش میباشد که انسان را وادار میسازد با تحمّل فشارهای شبانهروزی و صرف نیروی فراوان بر ثروت و مال خود بیفزاید و در عین حال از اسراف و تبذیر و بدخرجی پرهیز کند، چون میداند تا خود زنده است از ثمرات آن بهرهمند میباشد و میتواند به مستحقان کمک کند و آن را در راه خیر و صلاح خرج نماید، و بعد از مرگش به فرزندان و پدر و مادر و نزدیکانش خواهد رسید. اما وقتی که بداند ثروتی را که با خون جگر جمع نموده است و در راه آن عمر خود را صرف کرده است، بعد از مرگش به دولت خواهد رسید و بچههایش از آن محروم میشوند، علاقه و انگیزهای برای جمعآوری مال و نگهداری از آن نخواهد داشت.
آری رسیدن ارث به فرزندان و پدران ومادران و خویشاوندان نزدیک، انگیزهی فعالیّت و کار و تلاش بیشتر است و اگر انسان بداند که اموالش به فرزندان و پدران و مادران و... نمیرسد، چندان تحرک از خود نشان نمیدهد. در فرانسه هنگامی که قانون ارث لغو شد، فعالیّتهای اقتصادی نیز ضعیف شد!