۳- جهاد برای نابود ساختن شرک و بتپرستی
اسلام در عین اینکه مردم جهان را به انتخاب این آیین - که آخرین و بالاترین آیینها است - دعوت میکند، آزادی عقیده را محترم میشمارد؛ و به همین دلیل به اقوامی که دارای کتاب آسمانی هستند، فرصت کافی میدهد که با مطالعه و تفکر، آیین اسلام را بپذیرند. و اگر نپذیرفتند، با آنها به طور یک «اقلیّت هم پیمان» معامله میکند و با شرایط خاصّی که نه پیچیده است و نه مشکل، با آنها همزیستی مسالمتآمیز خواهد داشت.
ولی شرک و بتپرستی، نه دین است و نه آیین؛ و نه محترم شمرده میشود، بلکه یک نوع خرافه و انحراف و حماقت و در واقع یک نوع بیماری فکری و اخلاقی است که باید به هر قیمت ممکن، آن را ریشهکن ساخت.
کلمهی آزادی و احترام به فکر دیگران در مواردی به کار برده میشود که فکر و عقیده لااقل یک ریشهی صحیح داشته باشد، امّا انحراف و خرافه و گمراهی و بیماری چیزی نیست که محترم شمرده شود و به همین دلیل اسلام دستور میدهد که بتپرستی - به هر قیمتی که شده است، حتی به قیمت جنگ - از جامعهی بشریت ریشهکن گردد، بتخانهها و آثار شوم بتپرستی اگر از طرق مسالمتآمیز ممکن نشد، با زور ویران و منهدم گردند. [نمونه ۲/۱۵]
پس اسلام تا زمانی که مورد تعرض قرار نگیرد و در راه دعوت و اندیشه و رسالت خویش از طریق جنگ و فتنهگری و اذیت و آزار از او ممانعت به عمل نیاید، هیچگاه از وضع و حالت طبیعی صلح و آشتی با دیگران خارج نمیشود، بلکه تنها در شرایطی از این وضع - صلح - خارج میشود که در جهت تقویت صلح و گسترش عدالت و ایجاد امنیّت با جنگ و دشمنی به مقابله با او برخیزند. بر این اساس در همان آغاز، اسلام جنگ و تجاوزگری و حقکشی و استثمار و در تنگنا قرار دادن انسانها را بر اهل ایمان حرام گردانیده است.
همچنین اسلام در ارتباط با جنگ دارای مقررّات خاصّی است که در اصول و ارزشهای زیر تجلّی پیدا مینماید:
اول: در ارتباط با روابط میان انسانها، صلح و همکاری اساس و محور است.
دوم: جنگ را زمانی تنها راه پیشِ رو برای رویارویی با تجاوزگری میپذیرد که حلّ آن از راه گفتگو و برخورد حکیمانه میسّر نبوده باشد.
سوم: هر گاه از روی اجبار و ناچاری، جنگی پیش بیاید، همچون حالتهای ضروری به همان مقدار که لازم است، اکتفاء مینماید و از تجاوزگری و گسترش کینه و دشمنی، اهل ایمان را برحذر میدارد.
چهارم: کسانی که در جنگ شرکت نداشته و برای آن برنامهریزی ننموده و تدارکات لازم را فراهم نکردهاند، به هیچ وجه مورد تعرّض قرار نمیگیرند.
پنجم: هر گاه یکی از دو طرف جنگ، خواهان صلح و آشتی شد، طرف مقابل، در اسرع وقت باید به آن پاسخ مثبت بدهد و جنگ را متوقف نماید.
ششم: با اسیران جنگی برخورد پسندیده میشود و به هیچ وجه مورد اذیت و آزار قرار نمیگیرند و تا زمانی که با اسیران مسلمان مبادله میشوند، یا در مقابل پرداخت پول از طرف مملکت خود آزاد میشوند، به عنوان مهمان با ایشان برخورد میشود.
هفتم: همچنین اسلام اجازهی شروع به جنگ با دشمنی که خود را برای حمله به مسلمانان آغاز نموده را تنها زمانی میدهد که وقت کافی برای رسیدن خبر به ایشان موجود باشد، تا شاید در تصمیم به شروع جنگ، تجدید نظر نمایند.
شاهد گویای این ادعاها، این است که در تاریخ درخشان اسلام، کراراً دیده میشود که مسلمانان هنگامی که شهرهایی را فتح میکردند، پیروان مذاهب دیگر را همانند مسلمانان آزادی میدانند، و اگر مالیّات مختصری به نام «جزیه» از آنان دریافت میشد، به خاطر تأمین امنیّت و هزینهی نیروهای حافظ امنیّت بود، زیرا که جان و مال و ناموس آنها در پناه اسلام محفوظ بود و حتّی مراسم عبادی خویش را آزادانه انجام میدادند. تمام کسانی که با تاریخ اسلام سروکار دارند، این حقیقت را میدانند و حتّی مسیحیانی که دربارهی اسلام کتاب نوشتهاند و به تحقیق و بررسی و تجزیه و تحلیل پرداختهاند، به این موضوع اعتراف کردهاند؛ به عنوان مثال در کتاب «تمدن اسلام و عرب» میخوانیم: «رفتار مسلمانان با جمعیتهای دیگر بقدری ملایم بود که رؤسای مذهبی آنان اجازه داشتند برای خود مجالس مذهبی تشکیل دهند و...»
پس دانستیم که جهاد به معنای تهاجم و خشونت و یا ترور و تجاوزگری نیست، بلکه اسلام، دین صلح و آزادی است، نه جنگ و پیکار و خشونت و خونریزی و ترور و تجاوزگری!