معجزهی زنده کردن مردگان
﴿وَإِذۡ قَتَلۡتُمۡ نَفۡسٗا فَٱدَّٰرَٰٔتُمۡ فِيهَاۖ وَٱللَّهُ مُخۡرِجٞ مَّا كُنتُمۡ تَكۡتُمُونَ٧٢ فَقُلۡنَا ٱضۡرِبُوهُ بِبَعۡضِهَاۚ كَذَٰلِكَ يُحۡيِ ٱللَّهُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَيُرِيكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ٧٣﴾[البقرة: ۷۲-۷۳].
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَهُمۡ أُلُوفٌ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِ فَقَالَ لَهُمُ ٱللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحۡيَٰهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَشۡكُرُونَ٢٤٣﴾[البقرة: ۲۴۳].
﴿أَوۡ كَٱلَّذِي مَرَّ عَلَىٰ قَرۡيَةٖ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىٰ يُحۡيِۦ هَٰذِهِ ٱللَّهُ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۖ فَأَمَاتَهُ ٱللَّهُ مِاْئَةَ عَامٖ ثُمَّ بَعَثَهُۥۖ قَالَ كَمۡ لَبِثۡتَۖ قَالَ لَبِثۡتُ يَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ يَوۡمٖۖ قَالَ بَل لَّبِثۡتَ مِاْئَةَ عَامٖ فَٱنظُرۡ إِلَىٰ طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمۡ يَتَسَنَّهۡۖ وَٱنظُرۡ إِلَىٰ حِمَارِكَ وَلِنَجۡعَلَكَ ءَايَةٗ لِّلنَّاسِۖ وَٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡعِظَامِ كَيۡفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكۡسُوهَا لَحۡمٗاۚ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُۥ قَالَ أَعۡلَمُ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٢٥٩﴾[البقرة: ۲۵۹].
﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِۧمُ رَبِّ أَرِنِي كَيۡفَ تُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ قَالَ أَوَ لَمۡ تُؤۡمِنۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰكِن لِّيَطۡمَئِنَّ قَلۡبِيۖ قَالَ فَخُذۡ أَرۡبَعَةٗ مِّنَ ٱلطَّيۡرِ فَصُرۡهُنَّ إِلَيۡكَ ثُمَّ ٱجۡعَلۡ عَلَىٰ كُلِّ جَبَلٖ مِّنۡهُنَّ جُزۡءٗا ثُمَّ ٱدۡعُهُنَّ يَأۡتِينَكَ سَعۡيٗاۚ وَٱعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٞ٢٦٠﴾[البقرة: ۲۶۰].
﴿إِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ٱذۡكُرۡ نِعۡمَتِي عَلَيۡكَ وَعَلَىٰ وَٰلِدَتِكَ إِذۡ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِ تُكَلِّمُ ٱلنَّاسَ فِي ٱلۡمَهۡدِ وَكَهۡلٗاۖ وَإِذۡ عَلَّمۡتُكَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَۖ وَإِذۡ تَخۡلُقُ مِنَ ٱلطِّينِ كَهَيَۡٔةِ ٱلطَّيۡرِ بِإِذۡنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيۡرَۢا بِإِذۡنِيۖ وَتُبۡرِئُ ٱلۡأَكۡمَهَ وَٱلۡأَبۡرَصَ بِإِذۡنِيۖ وَإِذۡ تُخۡرِجُ ٱلۡمَوۡتَىٰ بِإِذۡنِي...﴾[المائدة: ۱۱۰].
﴿أَمۡ حَسِبۡتَ أَنَّ أَصۡحَٰبَ ٱلۡكَهۡفِ وَٱلرَّقِيمِ كَانُواْ مِنۡ ءَايَٰتِنَا عَجَبًا٩ إِذۡ أَوَى ٱلۡفِتۡيَةُ إِلَى ٱلۡكَهۡفِ فَقَالُواْ رَبَّنَآ ءَاتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحۡمَةٗ وَهَيِّئۡ لَنَا مِنۡ أَمۡرِنَا رَشَدٗا١٠ فَضَرَبۡنَا عَلَىٰٓ ءَاذَانِهِمۡ فِي ٱلۡكَهۡفِ سِنِينَ عَدَدٗا١١ ثُمَّ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِنَعۡلَمَ أَيُّ ٱلۡحِزۡبَيۡنِ أَحۡصَىٰ لِمَا لَبِثُوٓاْ أَمَدٗا١٢﴾[الكهف: ۹-۱۲].
***
توضیح موضوع: فرستادگان و پیام آوران الهی، باید نشان و مهر تأیید فرستندهی پیامهای آسمانی را با خود داشته باشند، تا هر فرد و گروهی آن نشان و مهر تأیید را دیده و یقین حاصل کند که آن پیام رسان از جانب خدا مأموریت یافته که آن پیامها را به مردم برساند.
و اگر پیامبران چنان نشان و مهر تأییدی نداشته باشند، مردم به خود حق میدهند تا گفتههای آنان را مشکوک و باطل بدانند و مأموریت آنان را ساختگی دانسته و به حرف آنان گوش ندهند.
معجزه از مرز تمام تواناییهای جوامع بشری خارج و نسبت آن جز به آفریدگار جهان که دارای قدرت مطلق و علم محیط میباشد به هیچ موجود دیگری امکان ندارد، و هر گاه کسی برای اثبات ادعای پیامبریاش، ظهور معجزه را به شهادت طلبید و گواه صدق ادعای خویش قرار داد و درست در همان لحظهای که او قول داده بود، و با همان اوصاف و شرایطی که قبلاً گفته بود، آن معجزه تحقق یافت، تحقق آن معجزه به طور قطع گواهی دادن عملی و تصدیق آن کس از طرف خدا به شمار میآید.
پس هنگامی که کسی ادعا میکند از جانب خداوند به سوی مردم فرستاده شده است، مردم نمیتوانند واقعاً حقیقت را تشخیص دهند و او را تصدیق کنند، مگر اینکه کاری انجام دهد که گواه صدق و تأیید او باشد. و نشان و مهر نیز، معجزههایی است که پیامبران به فرمان خدا و برای اثبات مأموریت خود از جانب خدا، آنها را ارائه میدهند.
پس معجزه: امری است خارقالعاده که به دست کسی که ادعای نبوت میکند، به هنگام تحدّی انجام میگیرد. و برای تحقق یک معجزه لازم است یک عمل خارقالعاده به شرایط زیر تحقق یابد: [۸]
۱- آن عمل خارق عادت از راه آموزش و تجارب عملی حاصل نگشته باشد، خواه آموزشها و تجارب فیزیکی و شیمیایی که محصول آن در قدیم «سحر و شعبده» و در زمان ما «صنايع محیّر العقول» میباشد، و خواه آموزشهای روانی و تمرینهای روحی و سلطهپذیری بدن از روح که نتایج آن در قدیم اعمال شگفتانگیز مرتاضانِ هندی، و امروز خواب مغناطیسی و احضار ارواح و... است.
۲- مقارن دعوی نبوت و پیامبری و برای اثبات آن، ارائه شده باشد. و اگر قبل از ادعای نبوت یکی از پیامبران و در جهت پایهگذاری آن نبوت ظاهر شده باشد، «اِرهاص» نامیده میشود، مانند سخن گفتن حضرت عیسی÷ در گهواره، و سلام سنگ و کلوخ بر رسول خدا ج قبل از پیامبری. و اگر اعمال خارق عادت از کسانی ظاهر شوند که ادعای پیامبری نداشته باشند، در این صورت اگر از صالحان و مردان خدا ظاهر شوند، آنها را «کرامت» مینامند، و اگر از افراد فاسد و فاسق ظاهر شوند، آن را «استدراج» مینامند.
۳- علاوه بر مقارن بودن دعوی نبوت، باید همراه «تَحدّی» و درخواست همتا آوری باشد، و با وجود اینکه آوردن همتای آن عمل خارق عادت برای تمام مردم به غایت مهم و یک امر کاملاً حیاتی باشد، هیچ فرد و هیچ گروه و جماعتی چه به طور انفرادی و چه به طور دسته جمعی، نتوانند همتای آن را بیاورند.
پس ظهور معجزه با شرایط مذکور به وسیلهی کسی که ادعای پیامبری کرده است، برهان عقلی و قطعیِ صحت ادعای پیامآوری او از جانب خدا است.
خاطر نشان میشود که فرق معجزه با کارهای خارق عادتِ ساحران و مرتاضان را میتوان در چند امر خلاصه کرد:
معجزات، متکی به نیروی الهی است در حالی که سحر و خارق عادت ساحران و مرتاضان از نیروی بشری سرچشمه میگیرد، لذا معجزات، بسیار بزرگ و نامحدود است در حالی که سحر و خارق عادت مرتاضان محدود میباشد. به تعبیر دیگر: آنها فقط کارهایی را انجام میدهند که تمرین کردهاند و برای انجام آن آمادگی دارند، و هرگز هر کاری به آنها پیشنهاد شود انجام نمیدهند، و تاکنون دیده نشده است که مرتاضان یا ساحران بگویند: ما آمادهایم هر چه بخواهید انجام دهیم، چرا که هر کدام در رشتهای تمرین و آگاهی دارند.
معجزات چون از سوی خدا است، نیازی به تعلیم و تربیت خاص ندارد، در حالی که سحر و ریاضتهای ساحران و مرتاضان، همیشه مسبوق به یک رشته تعلیم و تمرینهای مستمر است؛ از این رو معجزات در هر لحظهای بدون هیچ سابقهای ممکن است انجام گیرد در حالی که خارق عادات اموری هستند که به طور تدریجی و با مرور زمان، آشنایی و مهارت نسبت به آن حاصل میشود و هیچگاه به طور دفعی و ناگهانی انجامپذیر نیست.
وضع آورندگان معجزه، گواه صدق آنها است، اینطور که آورندگانِ معجزه از سوی خدا مأموریتِ هدایت مردم را دارند لذا اوصافی متناسب آن دارند در حالی که ساحران و کاهنان و مرتاضان، نه مأمور هدایتند و نه چنین اهدافی را دنبال میکنند، و هدف آنها یا اغفال مردم سادهلوح است، و یا کسب شهرت در میان تودهی عوام، و یا کسب درآمد مادی از طریق سرگرم ساختن مردم. و کار ساحر خدعه و نیرنگ است، و طبعاً روحیاتی هماهنگ با آن دارد؛ و آنها افرادی متقلب و خدعهگر هستند و از خلال صفات و اعمالشان به زودی میتوان آنها را شناخت، در حالی که اخلاص و پاکی و صداقت انبیاء، سندی است که با اعجاز آنها آمیخته و روشنایی بیشتری به آنها میدهد.
[۸] ر.ک: سیر تحلیلی کلام اهل سنت، ص ۶۳۱، شرح مواقف ج ۸، ص ۲۲۴، مطالع الانظار، ص ۵۴۲.