فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری- جلد دوم

فهرست کتاب

۲۸- باب:
باب [۲۸]

۲۸- باب:
باب [۲۸]

۳۶۸- حديثه: علی رأسِ مائهُ سنةِ، تقدَّم، وفي روايةِ هنا عن ابن عمر ب. قال النَّبيُّ ج: «لاَ يَبْقَى مِمَّنْ هُوَ اليَوْمَ عَلَى ظَهْرِ الأَرْضِ» يُرِيدُ بِذَلِكَ أَنَّهَا تَخْرِمُ ذَلِكَ القَرْنَ [رواه البخاری: ۶٠۱].

۳۶۸- حدیث [ابن عمربدر مورد اینکه] بعد از صد سال [از این مردمان هیچکسی زنده نخواهد ماند]، قبلاً گذشت، و در روایت دیگری اینجا از ابن عمربآمده است که گفت:

پیامبر خدا جفرمودند: «از کسانی که امروز در روی زمین وجود دارند، هیچکسی باقی نمی‌ماند» و قصدشان این بود که در این مدت صد سال، تمام اهل این قرن از بین رفته و می‌میرند [۵۳].

۳۶٩- عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ ب، أَنَّ أَصْحَابَ الصُّفَّةِ، كَانُوا أُنَاسًا فُقَرَاءَ وَأَنَّ النَّبِيَّ جقَالَ: «مَنْ كَانَ عِنْدَهُ طَعَامُ اثْنَيْنِ فَلْيَذْهَبْ بِثَالِثٍ، وَإِنْ أَرْبَعٌ فَخَامِسٌ أَوْ سَادِسٌ» وَأَنَّ أَبَا بَكْرٍ جَاءَ بِثَلاَثَةٍ، فَانْطَلَقَ النَّبِيُّ جبِعَشَرَةٍ، قَالَ: فَهُوَ أَنَا وَأَبِي وَأُمِّي - فَلاَ أَدْرِي قَالَ: وَامْرَأَتِي وَخَادِمٌ - بَيْنَنَا وَبَيْنَ بَيْتِ أَبِي بَكْرٍ، وَإِنَّ أَبَا بَكْرٍ تَعَشَّى عِنْدَ النَّبِيِّ ج، ثُمَّ لَبِثَ حَيْثُ صُلِّيَتِ العِشَاءُ، ثُمَّ رَجَعَ، فَلَبِثَ حَتَّى تَعَشَّى النَّبِيُّ ج، فَجَاءَ بَعْدَ مَا مَضَى مِنَ اللَّيْلِ مَا شَاءَ اللَّهُ، قَالَتْ لَهُ امْرَأَتُهُ: وَمَا حَبَسَكَ عَنْ أَضْيَافِكَ - أَوْ قَالَتْ: ضَيْفِكَ - قَالَ: أَوَمَا عَشَّيْتِيهِمْ؟ قَالَتْ: أَبَوْا حَتَّى تَجِيءَ، قَدْ عُرِضُوا فَأَبَوْا، قَالَ: فَذَهَبْتُ أَنَا فَاخْتَبَأْتُ، فَقَالَ يَا غُنْثَرُ فَجَدَّعَ وَسَبَّ، وَقَالَ: كُلُوا لاَ هَنِيئًا، فَقَالَ: وَاللَّهِ لاَ أَطْعَمُهُ أَبَدًا، وَايْمُ اللَّهِ، مَا كُنَّا نَأْخُذُ مِنْ لُقْمَةٍ إِلَّا رَبَا مِنْ أَسْفَلِهَا أَكْثَرُ مِنْهَا - قَالَ: يَعْنِي حَتَّى شَبِعُوا - وَصَارَتْ أَكْثَرَ مِمَّا كَانَتْ قَبْلَ ذَلِكَ، فَنَظَرَ إِلَيْهَا أَبُو بَكْرٍ فَإِذَا هِيَ كَمَا هِيَ أَوْ أَكْثَرُ مِنْهَا، فَقَالَ لِامْرَأَتِهِ: يَا أُخْتَ بَنِي فِرَاسٍ مَا هَذَا؟ قَالَتْ: لاَ وَقُرَّةِ عَيْنِي، لَهِيَ الآنَ أَكْثَرُ مِنْهَا قَبْلَ ذَلِكَ بِثَلاَثِ مَرَّاتٍ، فَأَكَلَ مِنْهَا أَبُو بَكْرٍ، وَقَالَ: إِنَّمَا كَانَ ذَلِكَ مِنَ الشَّيْطَانِ - يَعْنِي يَمِينَهُ - ثُمَّ أَكَلَ مِنْهَا لُقْمَةً، ثُمَّ حَمَلَهَا إِلَى النَّبِيِّ جفَأَصْبَحَتْ عِنْدَهُ، وَكَانَ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمٍ عَقْدٌ، فَمَضَى الأَجَلُ، فَفَرَّقَنَا اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا، مَعَ كُلِّ رَجُلٍ مِنْهُمْ أُنَاسٌ، اللَّهُ أَعْلَمُ كَمْ مَعَ كُلِّ رَجُلٍ، فَأَكَلُوا مِنْهَا أَجْمَعُونَ، أَوْ كَمَا قَالَ [رواه البخاری: ۶٠۲].

۳۶٩- از عبدالرحمن ابن ابیبکربروایت است که اهل (صُفَّه) مردم فقیری بودند [۵۴]، و پیامبر خدا جفرمودند: «کسی که نان دو نفر را داشته باشد، شخص سومی را [از اصحاب صفه] با خود برده و نان بدهد، و کسی که نان چهار نفر را داشته باشد، شخص پنجم یا ششمی را»، و همان بود که ابوبکرسسه نفر و پیامبر خدا جده نفر را با خود بردند. [عبدالرحمن بن ابوبکر ب]گفت که: [اخانواده ما از این افراد تشکیل می‌شد]: من، پدر من، مادر من، [راوی می‌گوید]: نمیدانم که [عبدالرحمن] این را هم گفت و یا نه که: و همسر من، و خادمی که بین ما و بین خانه ابوبکرسمشترک بود.

در آن شب ابوبکرسنان شب را نزد پیامبر خدا جصرف نمود، و بعد از صرف نان تا هنگامی که نماز عشاء خوانده شد، در همان جا ماند، بعد از ادای نماز، دوباره به خانه پیامبر خدا جرفت، و تا وقتی که پیامبر خدا جطعام شب را صرف نمودند، در همان جا باقی ماند [۵۵]، و چون پاسی از شب گذشت، به خانه خودش برگشت.

همسرش برایش گفت: چه چیز مانع آمدنت در نزد مهمان‌هایت – و یا – مهمانت شد؟

ابوبکرسگفت: مگر تا حالا برای مهمان‌ها نان نداده ای؟

همسرش گفت: تا آمدن تو از نان خوردن ابا ورزیدند، نان برای آن‌ها تقدیم شد، و آن‌ها ابا ورزیدند.

[عبدالرحمن] گفت: من [از ترس رفتم] و در جایی پنهان شدم، و ابوبکرسمرا صدا زده و گفت: ای بی همت، بینی‌ات بریده شود! [۵۶]و بعد از مخاصمه و دشنام گفت: شما بخورید، برای شما گوارا نباشد، و به خداوند قسم که من هرگز از این طعام نخواهم خورد.

[عبدالرحمن] گفت: ما به طعام خوردن شروع نمودیم، و به خداوند قسم هیچ لقمه را نبود که برداریم مگر آنکه از زیر آن لقمه طعام بیشتری بالا می‌آمد، [عبدالرحمن] گفت: [همگان خوردند] تا سیر شدند، و طعام از ‌اندازه اول بیشتر شده بود.

چون ابوبکرسنظر کرد، دید که طعام‌ها همانطور به حالت خود باقی مانده است، و حتی بیشتر هم شده است، به همسر خود گفت: ای خواهر بنی فراس! چه کار کردی؟

همسرش گفت: به نور چشمم قسم، که کاری نکردم [۵٧]، [و طوری که می‌بینی] طعام سه چند زیاد شده است، و ابوبکرساز آن طعام خورد و گفت: سوگند خوردنم از تاثیر شیطان بود، و لقمه دیگری از آن طعام خورد، و سپس آن طعام‌ها را نزد پیامبر خدا جبرد، و طعام تا صبح همان جا ماند.

[عبدالرحمن می‌گوید]: بین ما [مسلمانان] و بین مردمی، معاهده بود، موعد معاهده به سر رسیده بود، [و آن‌ها آمدند]، و ما آن‌ها را به دوازده گروه، که دوازده نفر [از آن‌ها سرپرستی می‌کرد] تقسیم نمودیم، و اینکه با هر یک از ان دوازده نفر، چند نفر بود، خدا بهتر می‌داند، تمام آن‌ها از آن طعام خوردند، و یا چیز دیگری به همین معنی گفت [۵۸].

[۵۳] و این خبر دادن، علامه دیگری از اعلام نبوت پیامبر خدا جمی‌باشد، زیرا طوری که بررسی کرده‌اند، آخرین کسی که از اشخاص موجود در آن زمان وفات نمود، (ابو الطفیل)سبود، و او آخرین صحابه بود که وفات نمود، و وفاتش در سال یک صد وده هجری واقع گردید، و در این سال، صد سالی را که پیامبر خدا جگفته بودند، کامل گردید. [۵۴] (صفه): به معنی سایبان و یا جایی است که سایه شده باشد، و اهل صفه اشخاص زاهد و فقیری از صحابهشبوددند، که خانه و مسکنی نداشتند و در همین جای که به نام (صُفَّه) یاد می‌شد و در کنار مسجد نبوی قرار داشت، زندگی می‌کردند، و حدود هفتاد نفر بودند، و تعدادشان گاهی اندکی کم، و گاهی‌اندکی زیاد می‌شد. [۵۵] عبارتی را که از آن به: (تا وقتی که پیامبر خدا جطعام شب را صرف نمودند، در همان جا باقی ماند)، در لفظ حدیث نبوی شریف (فلبث حتی تَعَشَّي رسول الله ج) می‌باشد، ولی در روایت مسلم و اسماعیلی عوض لفظ (تَعَشَّي)، لفظ (فلبث حتی نعَسَ)می‌باشد، و معانیش چنین می‌شود که: ابوبکرستا وقتی که پیامبر خدا جرا خواب گرفت، در نزدشان باقی ماند، و امام ابن حجر/می‌گوید: که صواب همین عبارت است، برای توضیح بیشتر این موضوع به فتح الباری (۶/۶٩٠) مراجعه کنید. [۵۶] و البته سبب دشنام دادن ابوبکرسبرای پسرش آن بود که نان دادن مهمانان را به تاخیر انداخته بود، وگرچه برای مهمانان نان تقدیم شده بود و خود آن‌ها از نان خوردن ابا ورزیده بودند، ولی ابوبکر صدیقسمی‌خواست به هر طریقی که بود مهمانان را وادار به خوردن طعام می‌کردند، زیرا آن‌ها از اصحاب صفه بودند، و شاید در یکی دو روز و یا بیشتر از آن طعام نخورده بودند، و کسی که در چنین گرسنگی قرار دارد، تاخیر کردن طعام برای آن‌ها سخت رنج‌آور است. [۵٧] بعضی می‌گویند که مراد همسر ابوبکر از نور چشم، پیامبر خدا جاست، و بعضی چیز دیگری می‌گویند. [۵۸] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) باید (ولی امر) از حال فقراء با خبر باشد، و راهی را برای سیر کردن شکم آن‌ها جستجو نماید، و خودش اولین کسی باشد که در این راه از مال شخصی خود سهم می‌گیرد. ۲) کرامت اولیاء حق است، و آنچه که از برکت طعام در خانه ابوبکر صدیقسواقع گردید، کرامت آشکاری برای وی می‌باشد. ۳) اگر کسی در کاری سوگند می‌خورد، و خلاف آن را بهتر می‌بیند، باید خود را حانث ساخته و آن کار بهتر را انجام بدهد، و از سوگندش کفاره بدهد. ۴) ترک جماعت در وقت عذر جواز دارد. ۵) پدر حق دارد فرزندش را که کاری نا شایستی کرده است، سر زنش نماید. ۶) اکرام و عزت کردن مهمان لازم است، ولو آنکه سبب زحمت و مشقت برای میزبان شود. ٧) اگر صاحب خانه اجازه می‌دهد، مهمانان می‌توانند در غیاب صاحب خانه نان بخورند.