۳۳- باب: مَنْ دَخَلَ لِيَؤمَّ النَّاسَ فَجَاءَ الإِمَامُ الأَوَّلُ
باب [۳۳]: کسی که خواست امامت بدهد، و امام اصلی آمد
۴٠۸- عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ السَّاعِدِيِّ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جذَهَبَ إِلَى بَنِي عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ لِيُصْلِحَ بَيْنَهُمْ، فَحَانَتِ الصَّلاَةُ، فَجَاءَ المُؤَذِّنُ إِلَى أَبِي بَكْرٍ، فَقَالَ: أَتُصَلِّي لِلنَّاسِ فَأُقِيمَ؟ قَالَ: نَعَمْ فَصَلَّى أَبُو بَكْرٍ، فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ جوَالنَّاسُ فِي الصَّلاَةِ، فَتَخَلَّصَ حَتَّى وَقَفَ فِي الصَّفِّ، فَصَفَّقَ النَّاسُ وَكَانَ أَبُو بَكْرٍ لاَ يَلْتَفِتُ فِي صَلاَتِهِ، فَلَمَّا أَكْثَرَ النَّاسُ التَّصْفِيقَ التَفَتَ، فَرَأَى رَسُولَ اللَّهِ ج، فَأَشَارَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَنِ امْكُثْ مَكَانَكَ»، فَرَفَعَ أَبُو بَكْرٍ سيَدَيْهِ، فَحَمِدَ اللَّهَ عَلَى مَا أَمَرَهُ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ جمِنْ ذَلِكَ، ثُمَّ اسْتَأْخَرَ أَبُو بَكْرٍ حَتَّى اسْتَوَى فِي الصَّفِّ، وَتَقَدَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ج، فَصَلَّى، فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ: «يَا أَبَا بَكْرٍ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَثْبُتَ إِذْ أَمَرْتُكَ» فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: مَا كَانَ لِابْنِ أَبِي قُحَافَةَ أَنْ يُصَلِّيَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا لِي رَأَيْتُكُمْ أَكْثَرْتُمُ التَّصْفِيقَ، مَنْ رَابَهُ شَيْءٌ فِي صَلاَتِهِ، فَلْيُسَبِّحْ فَإِنَّهُ إِذَا سَبَّحَ التُفِتَ إِلَيْهِ، وَإِنَّمَا التَّصْفِيقُ لِلنِّسَاءِ» [رواه البخاری: ۶۸۴].
۴٠۸- از سهل بن سعد ساعدیسروایت است که: پیامبر خدا جبه نزد مردم (بنی عمرو بن عوف) رفتند، تا بین آنها صلح برقرار سازند [٩۸].
وقت نماز داخل شد، مؤذن نزد ابوبکرسآمد و گفت: آیا به مردم امامت میدهی که اقامت بگویم؟
گفت: بلی! ابوبکر به مردم امامت داد.
و در حالی که مردم در نماز بودند، پیامبر خدا جآمدند، و از فرجههای صفوف گذشته و به صف اول ایستادند، مردم کف زدند، [یعنی: کفهای دست خود را بهم زدند، و یا به قول مردم چک چک کردند].
و ابوبکرسدر نماز خود [به این طرف و آن طرف] ملتفت نمیشد، ولی چون زیاد کف زدند، ملتفت گردید و پیامبر خدا جرا دید، و پیامبر خدا جبرایش اشاره نمودند که: «درجای خود باش».
ابوبکرساز اینکه پیامبر خدا جاو را به این چیز امر نمودند، دستهایش را بلند کرد و حمد و ثنای خداوند را بجا آورد، بعد از آن ابوبکرسپس آمد تا به سر صف [مقتدیان] رسید، و پیامبر خدا جپیش شده و نماز را خواندند.
چون از نماز فارغ شدند فرموند: «ای ابوبکر! چه چیز مانع شد که با وجود امر من، در جای خود ایستاده نشوي»؟
ابوبکرسگفت: هیچگاه برای (ابن ابی قحافه) [یعنی: ابوبکر] مناسب نیست که با حضور پیامبر خدا ج[برای مردم] امامت بدهد [٩٩].
پیامبر خدا ج[خطاب به مردم] فرمودند: «چرا اینقدر زیاد کف زدید، کسی که در نماز با ضرورتی مواجه میشود، سبحان الله بگوید، زیرا وقتی که سبحان الله بگوید، به طرف او ملتفت میشوند، و کف زدن، خاص برای زنها است» [۱٠٠].
[٩۸] مردم (بنی عمرو بن عوف) در اطراف قبا بود وباش داشتند، و دارای قبائل بسیاری میباشند، بین آنها نزاعی واقع شده بود، و پیامبر خدا ججهت آشتی و مصالحه بعد از آنکه نماز ظهر را اداء نمودند نزد آنها رفتند، و برای بلال گفتند: اگر نماز عصر داخل شد و من نیامدم به ابوبکر امر کن که به مردم امامت بدهد... [٩٩] ابو قحافه کنیه پدر ابوبکرسبود، و نامش عثمان بن عامر قرشی است، وی در فتح مکه مسلمان گردید، و در خلافت عمرسوفات نمود، و اینکه ابوبکرسنامش را ذکر نکرده و از خود به (ابن ابی قحافه) یاد کرد، سببش حقیر دانستن خود نسبت به مقام و مرتبه پیامبر خدا جبود. [۱٠٠] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) در وقتی که بین مسلمانان نزاعی واقع میشود، باید خلیفه مسلمانان خودش شخصاً و یا بواسطه نماینده خود نزاع را از بین برده و بین آنها صلح بر قرار سازد، تا دامنه مشکلات وسیعتر نگردد. ۲) صحابهشبر این اجماع داشتند که افضلشان ابوبکر صدیقساست، از این جهت او را به اجماع و بدون مخالفت به امامت خود بر گزیدند. ۳) التفات در نماز روی حاجت جواز دارد. ۴) عملاندک سبب فساد نماز نمیشود، زیرا ابوبکرساز جای خود که امامت میداد به صف عقب خود آمد، ولی طوری عقب آمد که رویش از قبله منحرف نگردید. ۵) اگر امام سهو میکند، جواز دارد که مردها (سبحان الله) بگویند، و زنها کف بزنند، تا امام متوجه اشتباه خود گردد، و قابل تذکر است که اگر قصد زنی از کف زدنش بازی و شوخی باشد، نمازش فاسد میشود. ۶) گذشتن از بین صفها جهت رسیدن به صف اول، برای امام جواز دارد، اما برای غیر امام جواز ندارد، زیرا اول آنکه: امام که به صف اول میرود، جهت انجام دادن وظیفه خود میرود، و این مصلحت مردم است، و کسی از این کار آزرده نمیشود، دوم آنکه: امام یک نفر است، و تحمل گذشتن یک نفر از بین صفها قابل تحمل است، ولی اگر این کار برای غیر امام هم جواز داشته باشد، اشخاص بسیاری به این کار مبادرت ورزیده و سبب اذیت مردم میگردند. ٧) اگر مقتدی مرد باشد و بخواهد امام را ملتفت به چیزی سازد، سبحان الله بگوید، و اگر زن باشد، کفهای دستش را به هم بزند، ولی امام مالک/میگوید که: زن هم باید مانند مردم، سبحان الله بگوید، و کف زدن منسوخ است، ولی ظاهر حدیث مؤید قول جمهور علما است، زیرا دلیل مشخصی برای نسخ این حدیث وجود ندارد، و علاوه بر آن در سنن داود به طور صریح آمده است که پیامبر خدا جفرمودند: «اگر در نماز شما واقعه رخ داد، مردها تسبیح بگویند، و زنها کف بزنند».