فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری- جلد دوم

فهرست کتاب

۱٠- باب: الكَفَنِ لِلمَيِّتِ
باب [۱٠]: کفن برای مرده

۱٠- باب: الكَفَنِ لِلمَيِّتِ
باب [۱٠]: کفن برای مرده

۶۴۵- عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ أُبَيٍّ لَمَّا تُوُفِّيَ، جَاءَ ابْنُهُ إِلَى النَّبِيِّ ج، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَعْطِنِي قَمِيصَكَ أُكَفِّنْهُ فِيهِ، وَصَلِّ عَلَيْهِ، وَاسْتَغْفِرْ لَهُ، فَأَعْطَاهُ النَّبِيُّ جقَمِيصَهُ، فَقَالَ: «آذِنِّي أُصَلِّي عَلَيْهِ»، فَآذَنَهُ، فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَيْهِ جَذَبَهُ عُمَرُ س، فَقَالَ: أَلَيْسَ اللَّهُ نَهَاكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى المُنَافِقِينَ؟ فَقَالَ: «أَنَا بَيْنَ خِيَرَتَيْنِ، قَالَ: ﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً، فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ» فَصَلَّى عَلَيْهِ، فَنَزَلَتْ: ﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا، [رواه البخاری: ۱۲۶٩].

۶۴۵- از ابن عمربروایت است که گفت: هنگامی که عبدالله بن أُبَي [۴٠٠]مرد، فرزندش [۴٠۱]نزد پیامبر خدا جآمد و گفت: یا رسول الله! پیراهن خود را به من بدهید تا او را [یعنی: عبدالله بن أبی را] به آن کفن کنم، و بر وی نماز بخوانید، و برایش طلب آمرزش نمائید.

آن حضرت جپیراهن خود را برایش دادند و فرمودند: [بعد از تکفین] «برایم خبر بده تا بر وی نماز بخوانم»، و او به ایشان خبر داد.

چون پیامبر خدا جمی‌خواستند که بر وی نماز بخوانند، عمرسایشان را کش کرد و گفت: مگر خداوند شما را از نماز خواندن بر منافقین منع نکرده است؟

فرمودند: «من بین دو چیز مختارم، [یعنی: بین استغفار و عدم استغفار مختارم] خداوند فرموده است:«اگر می‌خواهی برای آن‌ها طلب مغفرت کن، اگر می‌خواهی طلب مغفرت مکن، اگر هفتاد بار برای آن‌ها طلب مغفرت نمائی، پس هرگز خداوند آن‌ها را نخواهد آمرزید».

و همان بود که بر وی نماز خواندند، و این قول خداوند نازل گردید که: «بر هیچیک از منافقان که مردند، ابداً نماز مخوان» [۴٠۲].

۶۴۶- عَنْ جَابِرٍ س، قَالَ: «أَتَى النَّبِيُّ جعَبْدَ اللَّهِ بْنَ أُبَيٍّ بَعْدَ مَا دُفِنَ، فَأَخْرَجَهُ، فَنَفَثَ فِيهِ مِنْ رِيقِهِ، وَأَلْبَسَهُ قَمِيصَهُ» [رواه البخاری: ۱۲٧٠].

۶۴۶- از جابرسروایت است که گفت: بعد از اینکه عبدالله بن أبی دفن گردید، پیامبر خدا جنزدش آمدند، او را [از قبر] بیرون کردند، از آب دهان خود بر وی‌انداختند، و پیراهن خود را بر وی پوشاندند [۴٠۳].

[۴٠٠] وی عبدالله بن ابی، معروف به ابن سلول است، و سلول زنی از خزاعه و مادر عبدالله بن ابی بود، وی سردسته و سر کرده منافقین بود، پسر وی که نامش نیز عبدالله است، از پیامبر خدا جاجازه خواست که این منافق را بکشد، ولی پیامبر خدا جبرایش اجازه ندادند، و گفتند: برایش نیکی کن، زیرا اگر او را بکشی، مردم می‌گویند که: محمد جصحابه‌های خود را می‌کشد، اسد الغابه (۳/۱٩٧). [۴٠۱] نام فرزندش نیز مانند خودش عبدالله بود، و وی از فضلای صحابه است، و نامش حباب بود، و بعد از اینکه مسلمان شد، پیامبر خدا جاو را عبدالله نامیدند، در غزوۀ بدر و در همه غزوات دیگر با پیامبر خدا جاشتراک داشت، و طوری که هم اکنون در سوانح پدرش عبدالله بن سلول گفتیم، از پیامبر خدا جاجازه خواست که پدرش را بکشد، ولی پیامبر خدا جاو را از این کار مانع شدند، در سال دوازدهم هجری در زمان خلافت ابوبکر صدیقسدر جنگ با مرتدین در یمامه به شهادت رسید، أسد الغابه (۳/۱٩٧-۱٩۸). [۴٠۲] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) عبدالله بن ابی، سر کردۀ منافقان بود، در اواخر شوال سال نهم هجری مریض گردید، و در ذی قعدۀ همان سال مرد، در هنگام مریضی‌اش پیامبر خدا جبه عیادتش رفتند، و روزی که وفات نمود، پیامبر خدا جبه عیادتش رفته بودند، در حال جان کندن بود، پیامبر خدا جبرایش گفتند: مگر تو را از دوستی با یهود منع نکرده بودم، در جواب گفت: سعد بن زراره با یهود دشمنی می‌کرد، و این دشمنی برایش فایده نکرد، و افزود: یا رسول الله! این لحظه لحظۀ عتاب نیست، پس از اینکه مردم، در مراسم غسلم حاضر شوید، و پیراهن خود را که به جان شما تماس دارد، بدهید تا مرا به آن کفن کنند، و بر من نماز بخوانید، و برایم طلب مغفرت بنمائید، و بعد از اینکه شخص منافق مرد، پیامبر خدا جتمام این خواهشات وی را بر آورده ساختند. و سؤالی که حتماً به ذهن خواننده خطور می‌کند این است که این شخص سر کرده و رئیس منافقان بود، و با آن‌‌هم چرا پیامبر خدا جبا وی چنین پیش آمد نموده و خواهشاتش را بر آورده ساختند، در جواب این سؤال، علماء تعلیلات متعددی را ذکر نموده‌اند، از آن جمله اینکه: ۱) این عمل به جهت احترام به فرزندش – که از فضلای صحابه بود – صورت گرفت. ۲) سبب این عمل آن بود که پیامبر خدا جبنا به عادت همیشگی خود، در تمام عمر خود برای کسی که از ایشان چیزی طلب می‌کرد (نه) نمی‌گفتند. ۳) سبب این کار دلجوئی از اقوام و وابستگان این شخص منافق بود نه شخص خود وی، تا شاید به این سبب به اسلام داخل شوند، و همین طور هم شد، و گویند بعد از این واقعه، هزار نفر از اقوام این منافق به اسلام گرایدند. ۴) اینکه در روز حدیبیه سخنی گفته بود که مورد تحسین پیامبر خدا جقرار گرفته بود، و آن سخن این بود که مشرکین هنگامی که مانع رفتن مسلمانان به مکه شدند، برای ابن أبی گفتند: اگر تو خواسته باشی می‌توانی به مکه رفته و به کعبه طواف نمایی، او در جواب آن‌ها گفته بود: نه، نمی‌روم، من به طور کامل پیرو پیامبر خدا جمی‌باشم. و آنچه که به ذهن راقم می‌رسد این است که پیامبر خدا جدارای رحمت ورأفت عام بودند، و این رحمت ورآفت تا جایی بود که حتی دشمنان آن حضرت جرا نیز شامل می‌شد، و همین مواقف نیک و گذشت‌های ایشان بود که همگان را به خود جلب کرده، و دینی را که آورده بودند، جهان شمول ساخته بود، و اگر راه و روش انتقام جویانه، و موقف سخت‌گیرانه می‌داشتند، هیچگاه در دعوت خود چنین موفقیت‌های شایانی نمی‌داشتند، و تجارب زیادی شاهد این مدعا است. ۵) فرزندش عبدالله بن عبدالله بن ابی بود، و سوانحش هم اکنون گذشت، و آنچه که در این‌جا قابل تذکر است این است که عبدالله بن ابیسعلاقه به اسلام را فوق علاقه پدر فرزندی می‌دانست، و از ایجا بود که با پدرش سخت دشمنی داشت، و چند بار از پیامبر خدا جخواسته بود تا برای او اجازه بدهند که گردن او را بزند، ولی پیامبر خدا جبرایش چنین اجازه را ندادند، و قومیت خواهانی که علاقه قومیت را فوق علاقه اسلامیت می‌دانند، و در عین حال می‌خواهند این روش خود را از نگاه اسلامی نیز توجه نمایند، سخت در اشتباه‌اند. ۶) از این حدیث دانسته می‌شود که: اگر کافر وفات نمود، برای فرزند مسلمانش روا است که او را غسل بدهد، کفن کند و دفنش نماید، ولی نباید بر وی نماز بخواند، و در کفن کردنش سنت کفن را از سه جامه بودن و امثال این‌ها مراعات نماید، این مذهب امام ابو حنیفه و شافعی رحمهما الله می‌باشد، ولی امام مالک و امام احمد رحمهما الله می‌گویند: نباید او را کفن کند و یا دفنش نماید، بلکه باید جثه‌اش را در جایی زیر خاک پنهان کند. [۴٠۳] از حدیث سابق این طور دانسته می‌شد که پیامبر خدا جپیش از آنکه (ابن أبی) منافق را دفن کنند، پیراهن خود را بر وی پوشانده بودند، و از این حدیث دانسته می‌شود که بعد از دفن، (ابن أبی) را از قبر بیرون کردند، و بعد از آن پیامبر خدا جپیراهن خود را بر وی پوشاندند، در جواب گفته‌اند که یکی از دو احتمال وجود دارد، یا اینکه پیراهن اول را از وی بیرون کرده باشند، و پیامبر خدا جپیراهن دیگری را بر وی پوشانده باشند، و یا اینکه بر علاوه از پیراهن اول، پیراهن دومی را نیز بر وی پوشانده باشند. ۲) بیرون کردن مرده از قبرش جهت مصلحت وی روا است، و از جمله مصلحتی که بیرون کردن میت را اجازه می‌دهد – طوری که در (مبسوط) امام سرخسی، و (بدائع) امام کاسانی آمده است – این است که: «اگر میت در قبرش به غیر طرف قبله، و یا به پهلوی چپش، و یا معکوس یعنی سرش به جای پایش نهاده شده باشد، در این حالات روا است که از قبرش بیرون شود، و دوباره به طریقه مسنونه دفن گردد، و این هم در صورتی است که تنها لحد را بسته باشند، و هنوز خاک بر وی نریخته باشند، و اگر بر وی خاک ریخته باشند، بیرون‌کردنش از قبر روا نیست.