فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری- جلد دوم

فهرست کتاب

۳۲- باب: أَهْلُ الْعِلْمِ وَالْفَضْلِ أَحَقُّ بالإمَامَةِ
باب [۳۲]: اهل علم و فضل به امامت دادن مستحق‌تر اند

۳۲- باب: أَهْلُ الْعِلْمِ وَالْفَضْلِ أَحَقُّ بالإمَامَةِ
باب [۳۲]: اهل علم و فضل به امامت دادن مستحق‌تر اند

۴٠۶- عَنْ عَائِشَةَ أُمِّ المُؤْمِنِينَ ل، حديث: مُرُوا أَبا بَكْرٍ فَلْيُصَلَّ بالنَّاس، تقدَّم. وفي هذه الرَّواية قالت: قُلْتُ: إِنَّ أَبَا بَكْرٍ إِذَا قَامَ فِي مَقَامِكَ لَمْ يُسْمِعِ النَّاسَ مِنَ البُكَاءِ، فَمُرْ عُمَرَ فَلْيُصَلِّ لِلنَّاسِ، فَقَالَتْ عَائِشَةُ: فَقُلْتُ لِحَفْصَةَ: قُولِي لَهُ: إِنَّ أَبَا بَكْرٍ إِذَا قَامَ فِي مَقَامِكَ لَمْ يُسْمِعِ النَّاسَ مِنَ البُكَاءِ، فَمُرْ عُمَرَ فَلْيُصَلِّ لِلنَّاسِ، فَفَعَلَتْ حَفْصَةُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَهْ إِنَّكُنَّ لَأَنْتُنَّ صَوَاحِبُ يُوسُفَ، مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلِّ لِلنَّاسِ» فَقَالَتْ حَفْصَةُ لِعَائِشَةَ: مَا كُنْتُ لِأُصِيبَ مِنْكِ خَيْرًا [رواه البخاری: ۶٧٩].

۴٠۶- از عائشهلحدیثی که [پیامبر خدا جفرمودند]: ابوبکر را امر کنید تا به مردم امامت بدهد، قبلاً گذشت.

و در این روایت آمده است که: [عائشهل]گفت: گفتم: ابوبکر چون در جای شما بایستد، نمی‌تواند از شدت گریه صدایش را به مردم بشنواند، عمرسرا امر نمائید تا به مردم امامت بدهد.

عائشهلمی‌گوید: برای حفصهلگفتم: تو برای پیامبر خدا جبگو که ابوبکرساگر در جای شما ایستاده شود، از شدت گریه نمی‌تواند صدایش را به مردم بشنواند.

حفصهلاین سخن را برای پیامبر خدا جگفت.

پیامبر خدا جفرمودند: «بس کنید! شمایان همچون زنان قضیه یوسف÷هستید، ابوبکر را امر کنید که به مردم نماز بخواند».

[بعد از این واقعه] حفصه به عائشه گفت: من از تو خیری ندیدم [٩۶].

۴٠٧- عَنْ أَنَسٍ س: أَنَّ أَبَا بَكْرٍ سكَانَ يُصَلِّي لَهُمْ فِي وَجَعِ النَّبِيِّ جالَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ، حَتَّى إِذَا كَانَ يَوْمُ الِاثْنَيْنِ وَهُمْ صُفُوفٌ فِي الصَّلاَةِ، فَكَشَفَ النَّبِيُّ جسِتْرَ الحُجْرَةِ يَنْظُرُ إِلَيْنَا وَهُوَ قَائِمٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ وَرَقَةُ مُصْحَفٍ، ثُمَّ تَبَسَّمَ يَضْحَكُ، فَهَمَمْنَا أَنْ نَفْتَتِنَ مِنَ الفَرَحِ بِرُؤْيَةِ النَّبِيِّ ج، فَنَكَصَ أَبُو بَكْرٍ عَلَى عَقِبَيْهِ لِيَصِلَ الصَّفَّ، وَظَنَّ أَنَّ النَّبِيَّ جخَارِجٌ إِلَى الصَّلاَةِ «فَأَشَارَ إِلَيْنَا النَّبِيُّ جأَنْ أَتِمُّوا صَلاَتَكُمْ وَأَرْخَى السِّتْرَ فَتُوُفِّيَ مِنْ يَوْمِهِ» [رواه البخاری: ۶۸٠].

۴٠٧- از انسسروایت است که ابوبکرسدر مریضی که پیامبر خدا جاز آن وفات یافتند، برای آن‌ها امامت میداد.

تا اینکه روز دوشنبه در حالی که مردم در صف‌ها به نماز ایستاده بودند، پیامبر خداجپرده حجره را به یک طرف زده و در حالی که ایستاده بودند، به طرف ما نگاه می‌کردند، روی‌شان مانند ورقی از قرآن بود، در این وقت تبسم نموده و خندیدند، ما از شدت خوشی دیدن پیامبر خدا جمی‌خواستیم در فتنه افتاده [و نماز را ترک کنیم].

ابوبکرسبه این فکر که شاید پیامبر خدا ججهت نماز خواندن بیرون شده‌اند، از جایش عقب آمد تا به سر صف [مقتدیان] رسید، پیامبر خدا جبه طرف ما اشاره نمودند که: «نماز خود را تمام کنید» پرده را دوباره پایان‌انداختد، و در همان روز وفات نمودند [٩٧].

[٩۶] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۲) حفصهلاین سخن را از این جهت برای عائشهلگفت که: عائشهلاو را به گفتن سخنی وادار نموده بود، که سبب رنجش پیامبر خدا جگردید. ۲) دیگر احکام و مسائل متعلق به این حدیث به حدیث شماره (۳٩٩) قبلاً گذشت، به آن حدیث مراجعه کنید. [٩٧] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ابوبکر صدیقستا لحظه وفات پیامبر خدا جخلیفه‌شان در امامت نماز برای مردم بود، و از همین جا بود که صحابهشدر وقت تعیین خلیفه، امامت صغری را دلیل بر امامت کبری گرفته و گفتند: (رضیه لدیننا أفلا ترضاه لدنیانا)یعنی: پیامبر خدا جدر امور دین ما، برایش رضایت دادند، آیا ما نباید در کارهای دنیوی خود – که خلافت باشد – برایش رضایت ندهیم، و همان بود که برایش بیعت کردند.