۶۲- باب: الجَهْرِ بِقِرَاءَةِ صَلاَةِ الصُّبْحِ
باب [۱۵]: بلند خواندن قراءت در نماز فجر
۴۴۴-عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب، قَالَ: انْطَلَقَ النَّبِيُّ جفِي طَائِفَةٍ مِنْ أَصْحَابِهِ عَامِدِينَ إِلَى سُوقِ عُكَاظٍ، وَقَدْ حِيلَ بَيْنَ الشَّيَاطِينِ وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، وَأُرْسِلَتْ عَلَيْهِمُ الشُّهُبُ، فَرَجَعَتِ الشَّيَاطِينُ إِلَى قَوْمِهِمْ، فَقَالُوا: مَا لَكُمْ؟ فَقَالُوا: حِيلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، وَأُرْسِلَتْ عَلَيْنَا الشُّهُبُ، قَالُوا: مَا حَالَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ إِلَّا شَيْءٌ حَدَثَ، فَاضْرِبُوا مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا، فَانْظُرُوا مَا هَذَا الَّذِي حَالَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، فَانْصَرَفَ أُولَئِكَ الَّذِينَ تَوَجَّهُوا نَحْوَ تِهَامَةَ إِلَى النَّبِيِّ جوَهُوَ بِنَخْلَةَ عَامِدِينَ إِلَى سُوقِ عُكَاظٍ، وَهُوَ يُصَلِّي بِأَصْحَابِهِ صَلاَةَ الفَجْرِ، فَلَمَّا سَمِعُوا القُرْآنَ اسْتَمَعُوا لَهُ، فَقَالُوا: هَذَا وَاللَّهِ الَّذِي حَالَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، فَهُنَالِكَ حِينَ رَجَعُوا إِلَى قَوْمِهِمْ، وَقَالُوا: يَا قَوْمَنَا: ﴿إِنَّا سَمِعۡنَا قُرۡءَانًا عَجَبٗا ١يَهۡدِيٓ إِلَى ٱلرُّشۡدِ فََٔامَنَّا بِهِۦۖ وَلَن نُّشۡرِكَ بِرَبِّنَآ أَحَدٗا ٢﴾، فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ ج: ﴿قُلۡ أُوحِيَ إِلَيَّ﴾وَإِنَّمَا أُوحِيَ إِلَيْهِ قَوْلُ الجِنِّ [رواه البخاری: ٧٧۳].
۴۴۴- از ابن عباسبروایت است که گفت: پیامبر خدا جبا گروهی از صحابههای خود به قصد سوق (عکاظ) رفتند [۱۴۴]، و این در وقتی بود که بین شیاطین و بین خبر آسمانی مانع واقع شده بود، و بر آنها شهابهای [جهت ممانعت آنها از رفتن به آسمان] فرستاده شده بود.
چون شیاطین نزد قوم خود برگشتند [قومشان] از آنها پرسیدند: شما را چه شده است؟
گفتند: بین ما و بین خبر آسمان مانع واقع گردیده، و شهابهای بر ما فرستاده شده است.
آنها گفتند: بدون سبب بین شما و بین خبر آسمان مانع واقع نگردیده است، بلکه کدام حادثه نوی پیدا شده است، بروید و شرق و غرب زمین را بگردید تا ببینید سبب ممانعت شما از خبر آسمان چیست؟
آنهایی که به طرف (تهامه)رفته بودند [۱۴۵]، طرف پیامبر خدا جآمدند، [یعنی: به پیامبر خدا جرسیدند]، ایشان درین وقت در راه (سوق عکاظ) در (نخله) بودند [۱۴۶]، و با صحابهشنماز فجر را میخواندند.
چون [شیاطین] صدای قرآن خواندن را شنیدند، به آن گوش داده و گفتند: به خداوند سوگند است که این همان چیزی است که بین شما و بین خبر آسمان مانع گردیده است.
و[ از همآنجا] به سوی قوم خود برگشته و گفتند: (ما عجب قرآنی شنیدیم، [این قرآن] به کارهای نیک رهنمائی مینماید، و ما هم به آن ایمان آوردیم، و هرگز به پروردگار خود شریک نمیآوریم).
و خداوند متعال [سوره «جِن» را که ابتدایش این آیت است] ﴿بگو بر من وحی شده است﴾بر پیامبر خود جنازل کرد، و در واقع همان قول «جنیان» را نازل نمود [۱۴٧].
۴۴۵- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب، قَالَ: «قَرَأَ النَّبِيُّ جفِيمَا أُمِرَ وَسَكَتَ فِيمَا أُمِرَ، ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّٗا ٦٤﴾. ﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ﴾» [رواه البخاری: ٧٧۴].
۴۴۵- از ابن عباسبروایت است که گفت: پیامبر خدا جدر [نمازی که امر شده بودند قراءت را به آواز بلند] بخوانند، [قراءت را به آواز بلند] میخواندند، و در [نمازی که امر شده بودند قراءت را به آواز بلند] نخوانند، خاموش بودند، [یعنی: قراءت را به آواز بلند نمیخواندند]
﴿پروردگار تو فراموش کار نیست﴾ [۱۴۸]، ﴿ویقیناً که برای شما در پیروی نمودن از رسول خدا، سر مشق خوبی است﴾ [۱۴٩].
[۱۴۴] (سوق عکاظ) یکی از اسواق و یا بازارهای مشهور عرب در زمان جاهلیت بود، عربها در هر سالی یکبار در این بازار جمع میشدند، و هر کس مفاخر خود را بیان میکرد، تا خود را از دیگران برتر بشمارد، و شعراء شعرهای که ساخته بودند، در این بازار میسرودند، و عکاظ میدانی وسیعی در نزدیکی مکه مکرمه در حوالی عرفات بود، و از اول ماه ذی القعده تا بیستم آن ادامه مییافت. [۱۴۵] تهامه نامی از نامهای مکه مکرمه است، و مدائنی میگوید که جزیره عرب به پنج قسمت تقسیم میشود که عبارتاند از: تهامه، ونجد، و حجاز، و عروض، و یمن، و به اساس این تقسیم مکه مکرمه جزئی از تهامه است، نه عین تهامه، والله تعالی اعلم. [۱۴۶] نخله نام جایی است در شرق مکه در وسط راهی که به طرف طائف میرود، و سوق عکاظ بعد از (نخله) به طرف طائف است، و سوق عکاظ سوقی بود که در زمان جاهلیت هر سال یکبار از اول الی بیستم ذی القعده برپا میشد، و عربها در آن جمع میشدند، و مفاخر خود را بیان میکردند، و شعراء اشعاری را که سروده بودند، در آنجا میخواندند. [۱۴٧] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) این حدیث نبوی شریف دلالت صریحی بر وجود (جن) دارد. ۲) جنیانی که قصه آنها در این حدیث آمده است، در ربیع الاول سال یازدهم نبوت نزد پیامبر خدا جآمده بودند. ۳) در مورد عالم جن این امور قابل تذکر است: أ) طوری که از بعضی روایات دانسته میشود، (جنیان) دو هزار سال پیش از خلقت آدم÷خلق شده بودند. ب) اولین (جن) که به نام (ابوالجن) نیز یاد میشود، نامش (شوما) است. ج) جنیان انسانها را میبینند، و انسانها جنیان را نمیبینند. د) جنیان بعد از اینکه به سن پیری رسیدند، دوباره جوان گردیده و باز به طفلی رجعت میکنند، و در این حالت میمیرند، بعد از مردن، جسم آنها خود بخود در خاک مدفون میگردد. ه) جنیان مانند انسانها مؤمن و کافر دارند، مؤمن آنها از عذاب آخرت نجات مییابد، ولی به جنت داخل نمیشود، و کافر آنها تعذیب میگردد. و) پیامبر خدا جبرای عالم (جن) نیز مبعوث میباشند، و طوری که قرآن کریم از آنها حکایت میکند، بعضی از جنیان به پیامبر خدا جایمان آوردهاند. [۱۴۸] یعنی: در جای که پیامبر خود را به آهسته خواندن امر کرده است، این طور نبوده است که این کار روی فراموشی شده باشد، بلکه روی حکمت بالغهای است که خود خداوند متعال آن را بهتر میداند. [۱۴٩] یعنی: بر شخص مسلمان لازم است که در چنین مواردی از پیامبر خدا جپیروی نموده و در پی جستجو از حکمت و علت نباشد، زیرا طوری که گفتهاند: اصل در عبادت آن است که توقیفی است، یعنی: عمل به آن به همان طریقی واجب است که از صاحب شریعت به ثبوت رسیده است، و جایی در آن برای بحث از حِکَم و علل نیست.