فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری- جلد دوم

فهرست کتاب

۳- باب: الدُّخُولِ عَلَى المَيِّتِ بَعدَ المَوْتِ إِذَا أُدرِجَ في أَكْفَانِهِ
باب [۳]: آمدن در نزد مرده بعد از تکفین آن

۳- باب: الدُّخُولِ عَلَى المَيِّتِ بَعدَ المَوْتِ إِذَا أُدرِجَ في أَكْفَانِهِ
باب [۳]: آمدن در نزد مرده بعد از تکفین آن

۶۳۶- عَنْ أُمَّ العَلاَءِ ل، امْرَأَةً مِنَ الأَنْصَارِ بَايَعَتِ النَّبِيَّ ج-: أَنَّهُ اقْتُسِمَ المُهَاجِرُونَ قُرْعَةً فَطَارَ لَنَا عُثْمَانُ بْنُ مَظْعُونٍ، فَأَنْزَلْنَاهُ فِي أَبْيَاتِنَا، فَوَجِعَ وَجَعَهُ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ، فَلَمَّا تُوُفِّيَ وَغُسِّلَ وَكُفِّنَ فِي أَثْوَابِهِ، دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج، فَقُلْتُ: رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْكَ أَبَا السَّائِبِ، فَشَهَادَتِي عَلَيْكَ: لَقَدْ أَكْرَمَكَ اللَّهُ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «وَمَا يُدْرِيكِ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَكْرَمَهُ؟» فَقُلْتُ: بِأَبِي أَنْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَمَنْ يُكْرِمُهُ اللَّهُ؟ فَقَالَ: «أَمَّا هُوَ فَقَدْ جَاءَهُ اليَقِينُ، وَاللَّهِ إِنِّي لَأَرْجُو لَهُ الخَيْرَ، وَاللَّهِ مَا أَدْرِي، وَأَنَا رَسُولُ اللَّهِ، مَا يُفْعَلُ بِي» قَالَتْ: فَوَاللَّهِ لاَ أُزَكِّي أَحَدًا بَعْدَهُ أَبَدًا [رواه البخاری: ۱۲۴۳].

۶۳۶- از أم علاءل– که زنی از انصار، و از کسانی بود که با پیامبر خدا جبیعت نموده بود [۳۸۸]– روایت است که: مهاجرین به اساس قرعه کشی تقسیم شدند، و عثمان بن مظعونس [۳۸٩]به قرعۀ ما برآمد، او را به خانه‌های خود بردیم، مریض شد، و از همان مریضی وفات یافت، بعد از اینکه فوت گردید، و غسل، و کفن شد، پیامبر خدا جتشریف آوردند.

گفتم: ای اباسائب [ابو سائب: کنیت عثمان بن مظعون بود] رحمت خدا بر توباد، شهادت من بر تو این است که به یقین مورد کرم و رحمت خداوند قرار گرفته‌ای.

پیامبر خدا جفرمودند: «از کجا فهمیدی که مورد کرم خداوند قرار گرفته است»؟

گفتم: یا رسول الله! پدر و مادرم فدای شما! [اگر او مورد کرم خداوندی قرار نگرفته باشد] پس چه کسی را خداوند مورد کرم خویش قرار می‌دهد؟

فرمودند: «او اکنون مرده است، و به خداوند سوگند است که من برایش امید خوبی و نیکویی دارم، ولی به خداوند سوگند، من که رسول خدا هستم نمی‌دانم که با من چه خواهد شد» [۳٩٠].

[آن زن چون این سخن را از پیامبر خدا جشنید]گفت: به خداوند سوگند که از این روز به بعد، هیچکس را تزکیه نمی‌کنم [۳٩۱].

۶۳٧- عَنْ جَابِرِ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ ب، قَالَ: لَمَّا قُتِلَ أَبِي جَعَلْتُ أَكْشِفُ الثَّوْبَ عَنْ وَجْهِهِ أَبْكِي، وَيَنْهَوْنِي عَنْهُ، وَالنَّبِيُّ جلاَ يَنْهَانِي، فَجَعَلَتْ عَمَّتِي فَاطِمَةُ تَبْكِي، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «تَبْكِينَ أَوْ لاَ تَبْكِينَ مَا زَالَتِ المَلاَئِكَةُ تُظِلُّهُ بِأَجْنِحَتِهَا حَتَّى رَفَعْتُمُوهُ» [رواه البخاری: ۱۲۴۴].

۶۳٧- از جابر بن عبداللهبروایت است که گفت: هنگامی که پدرم کشته شد، جامه را از رویش برداشته بودم و گریه می‌کردم، و مردم مرا از این کار مانع می‌شدند، ولی پیامبر خدا جمرا منع نمی‌کردند، عمه ام فاطمهلگریه می‌کرد.

پیامبر خدا جبرایش گفتند: «چه گریه کنی و چه نکنی، تا وقتی که او را بردارید ملائکه با بال‌های خود، بر بالایش سایه می‌کنند» [۳٩۲].

[۳۸۸] وی ام علاء، زنی از مردم انصار است، و از زن‌هایی است که با پیامبر خدا جبیعت کرده بودند، در سوانحش چیزی بیشتر جز از اینکه قصه عثمان بن مظعون را روایت می‌کند، ندیدم، اسد الغابه (۵/۶٠۴-۶٠۵). [۳۸٩] وی عثمان بن مظعون بن حبیب قرشی است، چهار دهم نفری است که مسلمان شده بود، به حبشه و مدینه منوره هجرت نمود، بسیار عابد و زاهد بود، شب تا صبح نماز می‌خواند، و روز را روزه می‌گرفت، و از زن‌ها گوشه‌گیری کرده بود، از پیامبر خدا جاجازه خواست که خود را خصی کند، برایش اجازه ندادند، از کارهای بد اهل جاهلیت انتقاد می‌کرد، و در دوره جاهلیت شراب نخورده، و می‌گفت: چیزی که عقلم را ببرد چرا بخورم، در سال دوم هجرت وفات یافت، و وی اولین کسی از مهاجرین است که در مدینه منوره وفات یافت، اسد الغابه (۳/۳۸۵-۳۸٧). [۳٩٠] لفظ حدیث نبوی چنین است: (والله ما أدري وأنا رسول الله ما يفعل بي)،یعنی: و به خداوند قسم است من که رسول خدا هستم نمی‌دانم که با من چه خواهد شد، ولی امام عینی/می‌گوید که: لفظ (بي) در اخیر کلام پیامبر خدا جکه به ضمیر متکلم است، از اشتباه راوی است، و اصل آن (به) به ضمیر غائب است، که به این طریق عبارت چنین می‌شود: (والله ما أدري وأنا رسول الله ما يفعل به)يعنی: «من که رسول خدا هستم نمی‌دانم که با وی – یعنی با عثمان بن مظعونس– چه خواهد شد»، و دیگران می‌گویند که: روات اشتباه نکرده‌اند، و این سخن پیامبر خدا جپیش از نزول آیه سورۀ فتح است که می‌فرماید: ﴿لِّيَغۡفِرَ لَكَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ. [۳٩۱] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) سبب قره کشی آن بود که مهاجرین، فقیر و تهی دست بودند، و هنگام هجرت به مدینه منوره چیزی با خود نداشتند، و مردم انصار جهت همکاری با آن‌ها متکفل زندگی آن‌ها می‌شدند، و برای آنکه اختیار کردن مهاجرین سبب منازعه بین مردم انصار نگردد، در اختیار کردن آن‌ها بین خود قرعه کشی نمودند، و همان بود که عثمان بن مظعونسبه قرعه ام علاءلبر آمد. ۲) نباید بر کسی حکم کرد که از اهل جنت است، مگر آنکه صاحب شریعت بر آن شخص چنین حکمی کرده باشد، مانند عشرۀ مبشره و غیره، زیرا ایمان و اخلاص امر قلبی است، و امر قلبی را جز خداوند کس دیگری نمی‌داند. ۳) باید با فقراء و کسانی که از خانه و کاشانۀ خود دور افتاده‌اند، مساعد و دستگیری نمود. ۴) قرعه کشی در کارهای مشاع و مخلوط جواز دارد. [۳٩۲] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) پدر جابرسدر غزوۀ احد که در شوال سوم هجری واقع گردیده بود، به شهادت رسید، و مشرکان او را مثله کرده و بینی و گوش‌هایش را برده بودند. ۲) داودی می‌گوید: «سبب سایه کردن ملائکه آن بود که بر بالای سرش ایستاده بودند و منتظر آن بودند تا روح او را به آسمان صعود دهند، و از این دانسته می‌شود که پیامبر خدا جاز همان چیزی خبر می‌دادند که بر ایشان وحی می‌شد، چون در مورد عثمان بن مظعونسچیزی بر ایشان وحی نشده بود، گفتند: «به خداوند سوگند است که نمیدانم با وی چه خواهد شد» و چون درباره سعادت و علو درجه پدر جابرببرای‌شان وحی شده بود، از همان چیز خبر دادند، و در حدیث دیگری از جابرسروایت است که پیامبر خدا جبرایش گفتند: «برایت بشارت می‌دهم که خداوند پدرت را زنده کرد و با وی روبرو سخن زد، در حالی که با هیچکس دیگری جز از وراء حجاب سخن نزده است».