۴٩- باب: مَا جَاءَ فِي قَبْرِ النَّبِيِّ جوَأَبِي بَكْر وَعُمَرَب
باب [۴٩]: آنچه که درباره قبر پیامبر خدا جو ابوبکر و عمربآمده است
۶٩٩- وَعَنْهَا لقَالَت: إِنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ جلَيَتَعَذَّرُ فِي مَرَضِهِ: «أَيْنَ أَنَا اليَوْمَ، أَيْنَ أَنَا غَدًا» اسْتِبْطَاءً لِيَوْمِ عَائِشَةَ، فَلَمَّا كَانَ يَوْمِي، قَبَضَهُ اللَّهُ بَيْنَ سَحْرِي وَنَحْرِي وَدُفِنَ فِي بَيْتِي [رواه البخاری: ۱۳۸٩].
۶٩٩- و از عائشهلروایت است که گفت: پیامبر خدا جدر ایام مریضی خود میپرسیدند که: «امروز من در کجایم [یعنی در خانه کدام یک از ازواج مطهرات میباشم] و فردا کجا خواهم بود».
و غرضشان درنگ کردن و ماندن به روز نوبت عائشه بود، و چون روز نوبت من رسید، خداوند روحشان را در حالی که بر سینه و آغوشم بودند قبض نمود، و در خانهام دفن گردیدند [۴۸۲].
٧٠٠- عَنْ عُمَرَ بْن الخَطَّابِ سأَنَّه قال: تُوفِّي رسول الله جوهو راضٍ عن هولاءِ النَّفَرِ السِّتَّة، فسمَّى السِّتَّة، فَسَمَّى عُثْمَانَ، وَعَلِيًّا، وَطَلْحَةَ، وَالزُّبَيْرَ، وَعَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَوْفٍ، وَسَعْدَ بْنَ أَبِي وَقَّاصٍ، [رواه البخاری: ۱۳٩۲].
٧٠٠- از عمر بن خطابسروایت است که گفت: پیامبر خدا جدر وقت وفات خود از این شش نفر راضی بودند، و این شش نفر را نام برد: عثمان، و علی، و طلحه، و زبیر، و عبدالرحمن بن عوف، و سعد بن ابی وقاصش [۴۸۳].
[۴۸۲] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) خانه عائشهلموضعی است که اکنون مرقد پیامبر خدا جو ابوبکر صدیق و عمربدر آن قرار دارد، و این دو شخصیت وزیران و همنشینان پیامبر خدا جدر حال حیاتشان بودند، و خداوند متعال خواست که هم مرقدان پیامبر خدا جبعد از وفاتشان هم باشند، و این فضیلت و منقبتی است که جز برای این دو شخصیت برای هیچ شخص دیگری وجود ندارد. ۲) امام عینی/میگوید: عائشه بعد از وفات پیامبر خدا جدر خواب دید که سه (قمر) در خانهاش افتادند، این خواب را برای پدرش – ابوبکر صدیقس– قصه کرد، ابوبکرسبرایش گفت: اولین (قمر) که بهترین آن سه قمر است، پیامبر خدا جهستند» و موقعیت این سه مرقد بناء بر قول اکثر علماء به این طریق است که: سر پیامبر خدا جبه طرف مغرب، و رویشان به طرف قبله قرار دارد، و در عقبشان قبر ابوبکر صدیق است، که از مرقد پیامبر خدا جقدری پایانتر است، به طوری که سر ابوبکرسدر مقابل شانههای پیامبر خدا جقرار دارد، و قبر عمرسعقب قبر ابوبکر صدیقسو قدری پایانتر از آن میباشد، به طوری که سر عمرسمقابل شانههای ابوبکر صدیقسقرار دارد. [۴۸۳] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) این سخنان جزئی از وصیتی است که عمرسهنگام شهادت خود، نموده بود، و گفته بود: هر کدام از این شش نفر را که خلیفه انتخاب کنید، او خلیفه است، و باید از وی اطاعت و پیروی نمائید. ۲) عمرسدر روز چهار شنبه بیست ششم ذو الحجۀ سال بیست وسه هجری به شهادت رسید، و کسی که او را به شهادت رسانید ابو لؤلؤه غلام مغیره بن شعبه بود، که دعوای اسلام را میکرد، و سبب این کار آن بود که: نزد عمرسآمد و گفت به بادارم بگو که خراج مرا کم کند، [این شخص قرار اتفاق در هر مدت معینی یک دینار به بادارش میداد]، عمرسپرسید: خراجت چقدر است؟ گفت: یک دینار، گفت: این کار را نمیکنم، تا کارگر ماهری هستی، و یک دینا چیز بسیاری نیست، آن شخص از این سخن در قهر شد، و چون عمرسبه نماز صبح بیرون شد، آن دشمن خدا با خنجر مسمومی به وی حمله کرد، و او را به شهادت رساند. ۳) عمرسدر روز یک شنبه اول ماه محرم سال بیست وچهارم هجری دفن گردید، و عمرش در روز شهادتش شصت، و یا شصت و سه سال، و مدت خلافتش ده سال، و پنج ماه، و بیست ویک روز بود. ۴) با وجود آنکه عمرسدر خلافت نمونه عدل و عدالت بود، - طوری که در همین حدیث در خود صحیح البخاری آمده است – در وقت شهادت خود گفت: ای کاش که در [گناه و ثواب خلافت خود] سر بسر باشم، یعنی: از این خلافت نه مورد عذاب قرار بگیرم، و نه برایم ثوابی باشد، و در صورتی که عمرسبا همان عدالت خود که فوق آن متصور نیست، چنین میگفت، نمیدانم که چه سبب است که کسان دیگری که جز از ظلم و ستم کار دیگری ندارند، برای رسیدن به قدرت و امارت اینقدر کوشش و تلاش دارند؟