فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری- جلد دوم

فهرست کتاب

۲٧- باب: حَدِّ المَرِيضِ أَنْ يَشْهَدَ الجَمَاعَةَ
باب [۲٧]: مریض تا چه وقت باید به جماعت حاضر شود

۲٧- باب: حَدِّ المَرِيضِ أَنْ يَشْهَدَ الجَمَاعَةَ
باب [۲٧]: مریض تا چه وقت باید به جماعت حاضر شود

۳٩٩- عَنْ عَائِشَةَ ل، قَالَتْ: لَمَّا مَرِضَ رَسُولُ اللَّهِ جمَرَضَهُ الَّذِي مَاتَ فِيهِ، فَحَضَرَتِ الصَّلاَةُ، فَأُذِّنَ فَقَالَ: «مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلِّ بِالنَّاسِ» فَقِيلَ لَهُ: إِنَّ أَبَا بَكْرٍ رَجُلٌ أَسِيفٌ إِذَا قَامَ فِي مَقَامِكَ لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يُصَلِّيَ بِالنَّاسِ، وَأَعَادَ فَأَعَادُوا لَهُ، فَأَعَادَ الثَّالِثَةَ، فَقَالَ: «إِنَّكُنَّ صَوَاحِبُ يُوسُفَ مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلِّ بِالنَّاسِ»، فَخَرَجَ أَبُو بَكْرٍ فَصَلَّى فَوَجَدَ النَّبِيُّ جمِنْ نَفْسِهِ خِفَّةً، فَخَرَجَ يُهَادَى بَيْنَ رَجُلَيْنِ، كَأَنِّي أَنْظُرُ رِجْلَيْهِ تَخُطَّانِ مِنَ الوَجَعِ، فَأَرَادَ أَبُو بَكْرٍ أَنْ يَتَأَخَّرَ، فَأَوْمَأَ إِلَيْهِ النَّبِيُّ جأَنْ مَكَانَكَ، ثُمَّ أُتِيَ بِهِ حَتَّى جَلَسَ إِلَى جَنْبِهِ، قِيلَ لِلْأَعْمَشِ: وَكَانَ النَّبِيُّ جيُصَلِّي وَأَبُوبَكْرٍ يُصَلِّي بِصَلاَتِهِ، وَالنَّاسُ يُصَلُّونَ بِصَلاَةِ أَبِي بَكْرٍ س، وفي رواية: جَلَسَ عَنْ يَسَارِ أَبِي بَكْرٍ، فَكَانَ أَبُو بَكْرٍ يُصَلِّي قَائِمًا [رواه البخاری: ۶۶۴].

۳٩٩- از عائشهلروایت است که گفت: هنگامی که پیامبر خدا جبه مریضی که از آن وفات یافتند، گرفتار شدند، وقت نماز داخل گردید، و اذان داده شد.

فرمودند: «ابوبکر را امر کنید که به مردم نماز بخواند»، [یعنی: برای آن‌ها امامت بدهد].

کسی گفت [گوینده عائشهلبود]: که ابوبکرسشخص دل نازکی است، اگر به جای شما ایستاده شود [از شدت گریه] نمی‌تواند به مردم نماز بخواند.

باز پیامبر خدا جهمان گفته خود را تکرار نمودند، آن‌ها هم همان چیز را دوباره گفتند.

برای بار سوم همین گفت و شنود تکرار گردید، پیامبر خدا ج[خطاب به عائشهل]فرمودند: «شمایان مانند زن‌های هم نشین یوسف÷هستید، [۸۸]ابوبکر را امر کنید که به مردم نماز بخواند».

ابوبکرسبر آمد و به مردم نماز خواند، و پیامبر خدا جدر خود سبکی احساس نمودند، به کمک دو نفر در حالی که به طرف چپ و راست متمایل می‌شدند [از خانه] بیرون شده [و به طرف نماز رفتند]، و گویا همین حالا به طرف پاهای پیامبر خدا جکه از شدت درد به زمین کشیده می‌شد، نگاه می‌کنم.

ابوبکرسمی‌خواست از جای خود عقب بیاید، ولی پیامبر خدا جبرایش اشاره نمودند که درجای خود باش، بعد از آن پیامبر خدا جرا آوردند تا آنکه در پهلوی ابوبکرسنشتند.

و پیامبر خدا جنماز می‌خواندند، و ابوبکرسبه پیامبر خدا ج، و مردم به ابوبکرساقتداء نموده بودند.

و در روایت دیگری آمده است که:

پیامبر خدا جبه طرف چپ ابوبکرسنشستند، و ابوبکرسنماز را ایستاده اداء نمود [۸٩].

۴٠٠- وَعَنْهَا - ل– في رواية قالت: «لَمَّا ثَقُلَ النَّبِيُّ ج، وَاشْتَدَّ وَجَعُهُ اسْتَأْذَنَ أَزْوَاجَهُ أَنْ يُمَرَّضَ فِي بَيْتِي، فَأَذِنَّ لَهُ، وباقي الحديث تقدىم انفا. [رواه البخاری: ۶۶۵].

۴٠٠- و از عائشهلدر روایت دیگری آمده است که گفت:

هنگامی که پیامبر خدا جسنگین گردیده و مرض‌شان شدت یافت، از همسران خود اجازه خواستند تا در خانه من پرستاری شوند، و آن‌ها برای پیامبر خدا جاجازه دادند [٩٠]، و باقی حدیث هم اکنون گذشت.

[۸۸] مراد از زن‌های هم نشین یوسف÷(زلیخا) است، زیرا او مانند عائشه به زبانش چیزی گفته بود، و در دلش چیز دیگری بود، زیرا وی در ظاهر زن‌ها را به مهمانی دعوت کرد، ولی در دلش این بود که زن‌ها جمال یوسف را ببینند، و از طعنه زدن بر وی دست کشیده، و در عشق ورزی‌اش به یوسف÷معذورش بدارند، چنان‌چه عائشهلدل نازکی ابوبکرسرا بهانه قرار داد، و قصدش آن بود که پدرش به مردم امامت ندهد. [۸٩] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) ثبوت افضلیت ابوبکر صدیقسبر بقیه صحابهش، و در وقت انتخاب خلیفه، وقتی که مردم در این مورد ابراز نظر می‌کردند، عمرسهمین امر را مستمسک قرار داده و گفت: پیامبر خدا جاو را پیشوای ما در امور دین قرار دادند، مگر نمی‌خواهید که شما او را پیشوای خود در امور دنیوی قرار دهید. ۲) اقتداء کردن شخص ایستاده بر شخص نشسته جواز دارد. ۳) امام در صورت امکان باید اعلم، افقه، اقرء، و افضل قوم باشد، و این صفات نسبت به ابوبکرسمتحقق بود. ۴) اینکه عائشهلاصرار داشت که پدرش ابوبکر صدیقسبرای مردم امامت ندهد، دو سبب داشت، سبب اول طوری که خود عائشهلمی‌گوید این بود که: فکر می‌کردم کسی که بعد از مرگ پیامبر خدا جبه جای‌شان بایستد، او را دوست نخواهند داشت، و از وی بدشان خواهد آمد، از این جهت اصرار نمودم که پیامبر خدا جشخص دیگری را مامور به این کار سازند، و سبب دوم آن بود که: مردم می‌دانستند که بعد از پیامبر خدا جابوبکرسخلیفه است، و اگر ابوبکرسبه جای پیامبر خدا جمی‌دیدند، می‌فهمیدند که مرگ پیامبر خدا جفرا رسیده است، و عائشه نمی‌خواست که این خبر برای مردم ذریعه پدرش برسد. ۵) گریه کردن در نماز اگر به سبب یاد آخرت، و ترس از آتش دوزخ، و تصور نعمت‌های بهشت باشد، سبب باطل شدن نماز نمی‌گردد، ولی اگر به سبب درد، و یا غم و‌اندوه مانند: غم مرگ اولاد، و یا خساره مال و تجارت، و یا آفت زدن زراعت و امثال این‌ها باشد، نمازش فاسد می‌شود. ۶) احرام بستن مقتدی به نماز پیش از امام سبب فساد نماز نمی‌گردد، زیرا او ابوبکر صدیقسبه حیث امام به نماز ایستاده بود، ولی بعد از آمدن پیامبر خدا جحالت مقتدی را بخود گرفت، و به ایشان اقتداء نمود. ٧) اقتداء کردن کسی که قدرت به ایستادن دارد، به امامی که به سبب عذر نشسته نماز می‌خواند صحت دارد. [٩٠] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) اگر کسی بیشتر از یک همسر دارد، باید عدالت را در بین آن‌ها حتی در حالت مریضی خود نیز مراعات نماید. ۲) تا سرحد امکان نماز باید به جماعت اداء گردد.