۱٩- باب: مَنْ قَالَ فِي الخُطْبَةِ بَعْدَ الثَّنَاءِ: أَمَّا بَعْدُ
باب [۱٩]: کسی که در خطبه بعد از ثنای خدا اما بعد گفت
۵۱۵- عَنْ عَمْرُو بْن تَغْلِبَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جأُتِيَ بِمَالٍ - أَوْ سَبْيٍ - فَقَسَمَهُ، فَأَعْطَى رِجَالًا وَتَرَكَ رِجَالًا، فَبَلَغَهُ أَنَّ الَّذِينَ تَرَكَ عَتَبُوا، فَحَمِدَ اللَّهَ، ثُمَّ أَثْنَى عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: «أَمَّا بَعْدُ فَوَاللَّهِ إِنِّي لَأُعْطِي الرَّجُلَ، وَأَدَعُ الرَّجُلَ، وَالَّذِي أَدَعُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الَّذِي أُعْطِي، وَلَكِنْ أُعْطِي أَقْوَامًا لِمَا أَرَى فِي قُلُوبِهِمْ مِنَ الجَزَعِ وَالهَلَعِ، وَأَكِلُ أَقْوَامًا إِلَى مَا جَعَلَ اللَّهُ فِي قُلُوبِهِمْ مِنَ الغِنَى وَالخَيْرِ، فِيهِمْ عَمْرُو بْنُ تَغْلِبَ» فَوَاللَّهِ مَا أُحِبُّ أَنَّ لِي بِكَلِمَةِ رَسُولِ اللَّهِ جحُمْرَ النَّعَمِ [رواه البخاری: ٩۲۳].
۵۱۵- از عمرو بن تغلبس [۲۴۶]روایت است که [گفت]: مال و یا اسیرانی را نزد پیامبر خدا جآوردند، ایشان آن چیزها را تقسیم نمودند، ولی برای مردمی از آنها دادند و برای مردمی ندادند.
برایشان خبر رسید که: مردمانی که به آنها چیزی داده نشده است متاثر گردیده و خشمگین شدهاند.
[برخاستند] و بعد از حمد و ثنای پروردگار گفتند:
«اما بعد: به خداوند سوگند است که من برای شخصی چیزی میدهم، و شخص دیگری را ترک میکنم، [یعنی: برای وی چیزی نمیدهم]، ولی شخصی را که ترک میکنم، در نزدم محبوبتر از کسی است که برای وی چیزی میدهم، لیکن مردمانی را که چیزی میدهم به سبب بیصبری و بیطاقتی است که در دل آنها مشاهده میکنم، و کسانی را که چیزی نمیدهم به جهت بینیازی و خیری است که خداوند متعال در دل آنها است، از آن جمله: عمرو بن تغلب است».
[عمرو بن تغلب میگوید]: به خداوند سوگند نمیخواهم که عوض این سخن پیامبر خدا جبرایم شتران سرخ مو باشد [۲۴٧].
۵۱۶- عَنْ أَبِي حُمَيْدٍ السَّاعِدِيِّ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَامَ عَشِيَّةً بَعْدَ الصَّلاَةِ، فَتَشَهَّدَ وَأَثْنَى عَلَى اللَّهِ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ، ثُمَّ قَالَ: «أَمَّا بَعْدُ» [رواه البخاری: ٩۲۵].
۵۱۶- از ابو حمید ساعدیسروایت است که: پیامبر خدا جشبی بعد از نماز برخاستند، و بعد از حمد و ثنایی که سزاوار خداوند متعال است، گفتند: «اما بعد...» [۲۴۸].
۵۱٧- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب، قَالَ: صَعِدَ النَّبِيُّ جالمِنْبَرَ، وَكَانَ آخِرَ مَجْلِسٍ جَلَسَهُ مُتَعَطِّفًا مِلْحَفَةً عَلَى مَنْكِبَيْهِ، قَدْ عَصَبَ رَأْسَهُ بِعِصَابَةٍ دَسِمَةٍ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: «أَيُّهَا النَّاسُ إِلَيَّ»، فَثَابُوا إِلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ هَذَا الحَيَّ مِنَ الأَنْصَارِ، يَقِلُّونَ وَيَكْثُرُ النَّاسُ، فَمَنْ وَلِيَ شَيْئًا مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ج، فَاسْتَطَاعَ أَنْ يَضُرَّ فِيهِ أَحَدًا أَوْ يَنْفَعَ فِيهِ أَحَدًا، فَلْيَقْبَلْ مِنْ مُحْسِنِهِمْ وَيَتَجَاوَزْ عَنْ مُسِيِّهِمْ» [رواه البخاری: ٩۲٧].
۵۱٧- از ابن عباسبروایت است که گفت: پیامبر خدا جبر بالای منبر بر آمدند، و این آخرین باری بود که روی منبر نشستند، و در این حالت ملحفۀ را به شانههای خود پیچانده و دستمال تیره رنگی را به سر خود بسته بودند [۲۴٩].
بعد از حمد و ثنای پروردگار گفتند:
«ای مردم! نزد من بیائید»، و مردم از جا پریده و نزدشان آمدند.
بعد از آن فرمودند: «اما بعد: [بدانید] که این قبیله از انصار [یعنی: مردم انصار در مدینه منوره] کم میشوند، و مردمان [دیگر] زیاد میشوند، پس اگر از امت محمد جبه منصبی رسید که میتوانست به کسی نفع و ضرر برساند، باید نیکو کار [مردم انصار] را نوازش دهد، و خطا کار آنها را مورد بخشایش قرار دهد» [۲۵٠].
[۲۴۶] وی عمرو بن تغلب عنبری است، در بصره سکنی گزین گردید، از کسانی که از وی حدیث روایت کردهاند، حسن بصری است، در حدیثی از پیامبر خدا جروایت میکند که فرمودند: «... از علائم قیامت یکی این است که تجار زیاد میشوند، و قلم بسیار میشود»، از تاریخ وفاتش اطلاعی حاصل نکردم، اسد الغابه (۴/٩٠). [۲۴٧] زیرا کسی را که پیغمبر خدا جصفت کرده باشند، شخصی است که به طور یقین از سعادت دنیا و آخرت بهرهمند است، و از این جهت بود که (عمرو بن تغلب) اظهار چنین خوشی و فرحتی نمود، و عمرو بن تغلب از آن جهت از بین همه نعمتها شتران سرخ مو را ذکر نمود، که چنین شترهایی در نزد عربها از بهترین نعمتهای دنیا است. [۲۴۸] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: این سخن را پیامبر خدا جدر قصۀ (ابن اللتبیه) گفتند، و وی شخصی بود که پیامبر خدا جاو را مامور جمع آوری اموال زکات نموده بودند، این شخص چون برگشت، یک قسمت از اموال را داد، و یک قسمت را برای خود نگهداشت و گفت: این قسمت از این اموال متعلق به شما است، و این قسمت دیگر را برایم بخشش دادهاند، و همان بود که پیامبر خدا جبر بالای منبر بعد از حمد و ثنای خداوند متعال فرمودند: (أما بعد)! من اشخاصی را بر کارهای که خداوند مرا بر آنها سرپرست قرار داده است، میگمارم، و بعضی از شما میآید و میگوید: این قسمت [این اموال] از شما، و این قسمت دیگر را برایم بخشش دادهاند، اگر راست میگوید، پس چرا در خانه پدر و مادرش نمینشست تا ببیند که آن بخشش به نزدش میآید...، و این حدیث را امام بخاری در هفت باب به مناسبتهای مختلفی ذکر کرده است. [۲۴٩] گویند سبب تیرهگی دستمالی که پیامبر خدا جبر سر خود بسته بودند، روغن و خوشبوئی بود که پیامبر خدا جبر سر خود استعمال میکردند. [۲۵٠] و البته مراد از خطاها و لغزشهایی است که در مورد حدود نباشد، زیرا حدود اگر به امام و ولی امر میرسد، بخشیدن آن روا نیست، و باید حد شرعی در مورد مجرم تطبیق شود.