فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری- جلد دوم

فهرست کتاب

۴۳- باب: مَا جَاءَ فِي عَذَابِ القَبْرِ
باب [۴۳]: آنچه که در مورد عذاب قبر آمده است

۴۳- باب: مَا جَاءَ فِي عَذَابِ القَبْرِ
باب [۴۳]: آنچه که در مورد عذاب قبر آمده است

۶۸۸- عَنِ البَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ ب، عَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: «إِذَا أُقْعِدَ المُؤْمِنُ فِي قَبْرِهِ أُتِيَ، ثُمَّ شَهِدَ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، فَذَلِكَ قَوْلُهُ: ﴿يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالقَوْلِ الثَّابِتِ[رواه البخاری: ۱۳۶٩].

۶۸۸- از براء بن عازبباز پیامبر خدا جروایت است که فرمودند:

«هنگامی که شخص مسلمان در قبرش نشانده می‌شود، [دوملک] نزدش می‌آیند، و در این وقت می‌گوید: (أشهد أن لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله).

و این همان قول خداوند است که می‌فرماید: «خداوند کسانی را که ایمان آورده‌اند، بر قول ثابت، [یعنی: کلمه شهادت] استوار نگه می‌دارد» [۴٧۱].

۶۸٩- عَنْ عُمَرَ بأَخْبَرَهُ، قَالَ: اطَّلَعَ النَّبِيُّ جعَلَى أَهْلِ القَلِيبِ، فَقَالَ: «وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا؟» فَقِيلَ لَهُ: تَدْعُو أَمْوَاتًا؟ فَقَالَ: «مَا أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ مِنْهُمْ، وَلَكِنْ لاَ يُجِيبُونَ» [رواه البخاری: ۱۳٧٠].

۶۸٩- از ابن عمربروایت است که گفت: پیامبر خدا جنزد اهل قلیب [بدر] آمدند، و فرمودند:

«آیا آنچه را که خداوند متعال برای شما وعده داده بود، به طور حقیقی برای شما رسید»؟

کسی برای‌شان گفت که با مردگان صحبت می‌کنید؟ [کسی که این سخن را گفت، عمر بن خطابسبود].

فرمودند: «شما از این‌ها بهتر نمی‌شنوید، منتهی این‌ها جواب نمی‌دهند» [۴٧۲].

۶٩٠- عَنْ عَائِشَةَ ل، قَالَتْ: إِنَّمَا قَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنَّهُمْ لَيَعْلَمُونَ الآنَ أَنَّ مَا كُنْتُ أَقُولُ لَهُمْ حَقٌّ» وَقَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿إِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ المَوْتَى[رواه البخاری: ۱۳٧۱].

۶٩٠- از عائشهلروایت است که گفت: پیامبر خدا جاز این جهت فرمودند که:

«آن‌ها [یعنی: مشرکینی که در غزوه بدر کشته شده بودند] آنچه را که برای آن‌ها می‌گفتم اکنون درک می‌کنند، تا ثابت کنند که آنچه را که گفته بودند حق است».

و خداوند متعال می‌فرماید: «تو [ای محمد]! به مردگان چیزی را شنوانده نمی‌توانی» [۴٧۳].

۶٩۱- عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتَ أَبِي بَكْرٍ ب، قَالَتْ: «قَامَ رَسُولُ اللَّهِ جخَطِيبًا فَذَكَرَ فِتْنَةَ القَبْرِ الَّتِي يَفْتَتِنُ فِيهَا المَرْءُ، فَلَمَّا ذَكَرَ ذَلِكَ ضَجَّ المُسْلِمُونَ ضَجَّةً» [رواه البخاری: ۱۳٧۳].

۶٩۱- از اسماء دختر ابوبکر صدیقبروایت است که گفت: پیامبر خدا جبرای خطبه دادن برخاستند، و در خطبه خود از فتنه که انسان در قبر به آن مواجه می‌شود، یاد نمودند، چون از چنین چیزها یاد کردند، مسلمانان به آواز بلند جیغ و فریاد زدند [۴٧۴].

[۴٧۱] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ابن کثیر/در تفسیر این آیه می‌گوید: «وقتی که در قبر از شخص [مسلمان] پرسان شود که: (پروردگار تو کیست)؟ (دین تو چیست)؟ و (نبی تو کیست)؟ در جواب می‌گوید: پروردگارم خدا است، دین من اسلام است، و نبی من محمد است که آیاتی را از طرف خداوند برای ما آورده بود، و ما به آن آیات ایمان آوردیم، و او را تصدیق نمودیم، برایش گفته می‌شود که: راست می‌گوئی، بر همین عقیده زندگی کردی، و بر همین عقیده فوت نمودی، و بر همین عقیده در روز قیامت برآنگیخته خواهی شد». [۴٧۲] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) (قلیب): به معنی چاه و گودال است، و اهل قلیب: همان مشرکینی بودند که در جنگ بدر کشته شدند، و مسلمانان آن‌ها را در گودالی انداختند، و عبارت بودند از: ابوجهل، أمیه بن خلف، عتبه بن ربیعه، شیبه بن ربیعه، و چند بدبخت دیگر. ۲) در روایت دیگری آمده است که پیامبر خدا جآن‌ها را ناموار مخاطب قرار داده و می‌گفتند: ای ابوجهل، ای امیه ابن خلف، ای عتبه ابن ربیعه! آیا آنچه را که خداوند متعال برای شما وعده داده بود، به طور حقیقی برای شما رسید؟ ۳) از این حدیث دانسته می‌شود که در قبر حیات خاصی است که قابل احساس عذاب و نعمتی است که در قبر حاصل می‌شود، ولو آنکه در ظاهر برای کسان دیگری این عذاب و نعمت، محسوس نباشد. [۴٧۳] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) نظر عائشهلاین بود که مرده چیزی را نمی‌شنود، و دلیلش این قول خداوند متعال است که می‌فرماید: ﴿فَإِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ، از این جهت روایت ابن عمربرا قبول ننمود، ولی نظر عامه علماء نظر به حدیث ابن عمرباین است که مرده می‌شنود، و می‌گویند: بین آیت و حدیث احتلافی نیست، زیرا مراد از آیه کریمه این است که ای محمد! تو به مردگان چیزی را شنوانده نمی‌توانی، زیرا حس شنوائی عادی آن‌ها از بین رفته است، و خداوند متعال است که قدرت به شنواندن آن‌ها دارد، چنان‌چه در آیت دیگری می‌گوید: ﴿إِنَّكَ لَا تَهۡدِي مَنۡ أَحۡبَبۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَهۡدِي مَن يَشَآءُۚ، یعنی: ای محمد! کسی را که تو بخواهی هدایت کرده نمی‌توانی، ولی کسی را که خداوند بخواهد هدایت می‌کند، یعنی: بعد از هدایت خداوندی است که تو آن‌ها را هدایت می‌نمائی، معنی آیت موتی نیز از همین باب است، یعنی: تو برای آن‌ها چیز را شنوانده نمی‌توانی، بلکه این خداوند است که در حالت مرگ برای آن‌ها قدرت می‌دهد تا سخن تو را بشنوند. ۲) چیزی که در این‌جا و در هر جای دیگری همانند آن، قابل توجه جدی است این است که: اگر شخصی از صحابه، و یا امامی از أئمه حدیثی را رد می‌کند، به این معنی نیست که او قول پیامبر خدا جرا در می‌کند، زیرا رد قول پیامبر خدا جبه اجماع علماء کفر است، بلکه او خبر کسی را رد می‌کند که ادعای شنیدن آن خبر، و یا ادعای روایت آن خبر را از پیامبر خدا جدارد، زیرا می‌گوید: شاید در شنیدن و روایت آن خبر اشتباه کرده باشد، و یا شاید بعد از شنیدن و یا روایت خبر برای وی، از نزدش کدام کلمه و یا عبارتی ساقط شده باشد، که سبب تغیر معنی گردیده است، و یا چیزی را فراموش کرده باشد، و یا حدیث را به معنی حقیقی آن نفهمیده باشد، و به عبارتی از آن تعبیر کرده باشد که با معنی اصلی اختلاف دارد، و امثال این احتمالات. به این معنی که: همان حدیثی را که برایش روایت شده است و رد کرده است، اگر شخصاً از پیامبر خدا جمی‌شنید، یقیناً آن را قبول می‌کرد، و باید هم قبول می‌کرد، و جایی برای انکار و رد آن حدیث باقی نمی‌ماند، و از همین جا است که می‌بینیم: امامی از أئمه، حدیثی را قبول می‌کند، و اما دیگری، نظر به کدام آیتی، و یا کدام حدیث دیگری، و یا قاعده از قواعد دین، آن حدیث را تاویل و یا توجیه می‌نماید، و یا اصلاً رد می‌کند. پس خلاصه آنکه رد حدیث، رد بر روای است، نه رد بر پیامبر خدا ج، و روی همین سبب بود که خود امام بخاری/همین کتاب خود (صحیح البخاری) را از بین ده‌ها هزار حدیثی که برایش روایت شده بود، انتخاب و اختیار نمود، و بسیاری از احادیثی را که با شروطش موافقت نداشت، ترک کرد و در کتاب خود داخل ننمود، و همچنین است موقف امام ابو حنیفه، و یا امام شافعی، و یا امام مالک، و یا امام احمد بن حنبل و یا هر امام دیگری از أئمه دین، رحمهم الله جمیعاً، که اگر ظاهر حدیثی را ترک می‌کنند، سببش امور دیگری است که هم اکنون از آن امور یاد آوری نمودیم، و امام ابن تیمه/در کتاب پر ارج خود (رفع الملام عن الائمه الاعلام)این موضوع را به طور کامل و مشروح بحث و بررسی نموده است. [۴٧۴] و در حدیث نسائی آمده است که اسماءلگفت: آواز گریه و ناله مردم آن‌چنان بلند شد که صدای پیامبر خدا جرا شنیده نتوانستم، بعد از این که پیامبر خدا جسکوت کردند، از مردی که پهلویم نشسته بود پرسیدم، خداوند برای تو برکت بدهد، پیامبر خدا جدر آخر خطبه خود چه گفتند؟ گفت: پیامبر خدا جفرمودند که: شما در قبرهای خود به فتنه مانند فتنه مسیح دجال گرفتار می‌شوید»، یعنی: به چنان فتنه عظیمی دچار می‌شوید که مانند فتنه مسیح دجال است، و فتنه مسیح دجال فتنه عظیمی است که نجات یافتن از آن مشکل است، مگر آنکه رحمت خداوندی شامل حال گردد، و از این‌جا است که پیامبر خدا جچنان‌چه که در حدیث بعدی می‌آید از فتنه دجال به خدا پناه می‌بردند.