شرح اصول سه گانه اسلام شیخ محمد بن عبدالوهاب

فهرست کتاب

بیان معنای اسلام

بیان معنای اسلام

فرمودۀ مؤلف: اصل دوم: شناخت دین اسلام با دلایل.

مراد از اسلام در اینجا شریعت اسلام است که پیامبر  ج به آن مبعوث شده است، و الله تعالی با آن تمامی ادیان گذشته را منسوخ نموده است، طوری که می‌فرماید: ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٨٥ [آل عمران: ٨٥] «و هرکس که دینی غیر از اسلام برگزیند، هرگز از او پذیرفته نخواهد شد، و او در آخرت از زیانکاران است».

قول مؤلف (با دلایل) در این کلمه بیان واجب‌بودن شناخت حق با دلایل است، پس بنده با این صفت پیرو و دارای حجت و دلیل می‌باشد، نه مقلدی که حجت و دلیلی ندارد.

* کسی که حق را با دلیل آن در مسئله‌ای از مسایل شناخت پس او عالم به آن مسئله می‌باشد، و اگر این شیوه او در مسایل علمی بود که هر مسئله را با دلیل آن می‌شناخت و این روند نزد او افزایش یافت؛ پس او از جملۀ علما است.

ابن قیم  / می‌گوید:

وَالْعِلْمُ مَعْرِفَةُ الْـهُدَى بِدَلِيْلِهِ
مَا ذَاكَ وَالتَّقْلِيْدُ يَسْتَوِيَانِ

علم شناخت هدایت با دلیل آن است و آن با تقلید مساوی نیست.

مؤلف  / می‌گوید: «و آن (اسلام): تسلیم شدن براى الله به تنهایی، گردن‌نهادن به اوامر و نواهی او که او را به یکتایى عبادت کنی، و از اوامرش پیروى کنى، و از شرک و اهل آن بیزارى جویی».

* این تعریف اسلام به معنای شرعی آن است.

* در برخی از نسخه‌ها «والخلوص من الشرك» آمده، یعنی: خلاصی و سلامتی از شرک.

- شیخ ما شیخ صالح آل شیخ -حفظه الله- می‌گوید: آنچه از وی در نسخه‌های صحیح معروف است که بر علما خوانده شده این جمله است «البراءة من الشرك وأهله» یعنی «برائت از شرک و اهل آن» زیرا برائت، سلامتی از شرک و بیشتر از آن را شامل است، و موافق با این فرمودۀ الله متعال می‌باشد: ﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِي بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ٢٦ إِلَّا ٱلَّذِي فَطَرَنِي[الزخرف: ٢٦-٢٧]. «و (به یاد آور) هنگامی که ابراهیم به پدرش و قومش گفت: بی‌گمان من از آنچه عبادت می‌کنید، بیزار هستم، * مگر آن کسی که مرا آفریده است».

اسلام در لغت مصدر «أسلمته إسلاما» است، و اسلام نامیده نمی‌شود تا اینکه در آن دو وصف تحقق بپذیرد:

- اولی: اخلاص و بیزاری از انباز و شریک و علتی بسته به آن و دیگر چیزهای که در اسلام لطمه وارد می‌کند.

- دومی: تسلیم‌شدن کامل بنده به کسی که خود را به او تسلیم نموده، البته نظر به موقعیت و حالت آن.

آنچه این مطلب را واضح می‌سازد این فرمودۀ الله متعال است: ﴿ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا رَّجُلٗا فِيهِ شُرَكَآءُ مُتَشَٰكِسُونَ وَرَجُلٗا سَلَمٗا لِّرَجُلٍ هَلۡ يَسۡتَوِيَانِ مَثَلًاۚ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٢٩ [الزمر: ٢٩].

«الله مردی (مملوک) را مثل زده که در (بردگی) او شریکانی است که پیوسته با هم اختلاف (و مشاجره) دارند، و مردی (مملوک) که تنها تسلیم یک شخص است، آیا (این دو) در وصف یکسان هستند؟! حمد و ستایش مخصوص الله است، بلکه بیشتر آن‌ها نمی‌دانند».

- ﴿مُتَشَٰكِسُونَ یعنی: مخالفان و مشاجران و ناسازگارها، که حتی به یکدیگر اذیت و آزار می‌رسانند.

- ﴿وَرَجُلٗا سَلَمٗا لِّرَجُلٍ یعنی خالص برای او و فرمانبردار او، هیچ‌کس در آن شراکتی ندارد، و این مثال را الله متعال برای قباحت شرک و حسن و زیبایی اسلام آورده است.

* مقصود این است: مسلمان کسی است که دین خود را تسلیم الله کند طوری که در آن با الله متعال شریکی قرار نداده مُنقاد و فرمانبردار اوامر و فرامین الهی  أ باشد، الله متعال می‌فرماید: ﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ دِينٗا مِّمَّنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ[النساء: ١٢٥]. «و چه کسی نیک‌آیین‌تر است از کسی که روی خود را به الله سپرد (و مخلصانه تسلیم شد) و نیکوکار (و فرمانبردار) بود». و می‌فرماید: ﴿۞وَمَن يُسۡلِمۡ وَجۡهَهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰۗ[لقمان: ٢٢]. «و کسی که روی خویش را تسلیم الله کند درحالی که نیکو‌کار باشد، به راستی به دست‌آویزی محکم چنگ زده است».

شیخ الاسلام ابن تیمیه  / می‌گوید: «و به تحقیق تسلیم‌نمودن روی به الله در این آیه مشتمل بر خالص بودن قصد بنده در عبادت برای الله می‌باشد. و این قسمت از آیه ﴿وَهُوَ مُحۡسِنٞ یعنی بنده با انجام عملِ صالحِ مشروعی که به آن امر شده محسن است. و این دو اصلِ جمع‌کننده دین است به این معنی که جز الله متعال را عبادت نکنیم، و اینکه او تعالی را با آنچه که خودش شرع نموده است عبادت کنیم، نه با بدعت‌ها».

تسلیم‌نمودن روی عبارت است از تسلیم‌نمودن قصد و نیت به الله، و رهانیدن آن از قصد شرک با الله  أ.

در زبان عربی استعمال لفظ وجه به قصدنمودن معروف است و در حدیثی که بر صحت آن اتفاق است آمده است: «وَوَجَّهْتُ وَجْهِي إِلَيْكَ» «الهی رویم را به سوی تو کردم».

و بِشر بن ابی‌خازم اسدی گفته است:

إِلَيْكَ الوَجْهُ إِذْ كَانَتْ مُلُوْكِي
ثِمَادَ الحَزَنِ أَخْطَأَهَا الرَّبِيْعُ

* همچنین شیخ الاسلام ابن تیمیه  / می‌گوید: «وجه، شخص متوجه و آنچه به سویش توجه صورت می‌گیرد را دربر دارد، طوری که می‌گویند: کدام روی را می‌خواهی؟ یعنی: قصد کدام جهت و سمت و ناحیه را داری، زیرا هردو متلازم یکدیگر هستند، چون بر هر سمت که انسان توجه کند روی او نیز به همان سمت متوجه می‌شود، و روی او تابع توجه او است، و این امر در ظاهر و باطن وی می‌باشد، پس این چهار چیز است، و باطن اصل بوده و ظاهر کمال و علامت است؛ پس وقتی قلبش به سوی چیزی توجه کرد روی ظاهری او نیز به دنبال قلب به آن چیز متوجه می‌شود، و وقتی قصد و مراد بنده و توجه او به سوی الله بود پس این دلالت بر صلاح قصد و نیت وی دارد، پس اگر علاوه بر این محسن بود پس عمل او نیز صالح بوده و در عبادت پروردگارش هیچ احدی را شریک نمی‌سازد، و این قول عمر  س است که گفته: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ عَمَلِي كُلَّهُ صَالِحًا وَاجْعَلْهُ لِوَجْهِك خَالِصًا وَلَا تَجْعَلْ لِأَحَدِ فِيهِ شَيْئاً»[١١٦]. «بار الها! تمام اعمال من را صالح بگردان و آن را پاک و خالص براى رضاى خود بگردان، و برای هیچ‌کسی در آن نصیبی نگذار».

* شیخ الاسلام ابن تیمیه در ادامه می‌افزاید: «عمل صالح احسان است، و آن عبارت است از انجام اعمال نیکی که الله متعال به آن امر فرموده، و به چیزی که الله متعال دستور فرموده، آن را مشروع نیز گردانده، و آن موافق به سنت الهی و سنت پیامبر  ج می‌باشد، از این‌رو الله متعال خبر داده است که هرکس قصد خود را برای الله متعال خالص بگرداند و از جمله محسنان در عمل خویش باشد، پس وی مستحق و سزاوار ثواب و پاداش بوده و سالم و نجات یافته از عذاب است».

* خلاصه اینکه در اسلام باید دو چیز جمع شود:

- امر اول: تسلیم‌شدن و منقادبودن به امر الله  أ.

- امر دوم: اخلاص و بیزاری از شرک‌ورزیدن.

* پس مسلمان کسی است که دین خود را برای الله  أ خالص گردانیده منقاد و تابع امر او تعالی باشد. به این ترتیب می‌دانید که مشرک غیر مسلمان است زیرا دین او خالص برای الله  أ نیست، و شخص مستکبر مسلمان نیست زیرا او سرکشی نموده و تابع و منقاد امر الله  أ نمی‌باشد، الله متعال می‌فرماید: ﴿لَّن يَسۡتَنكِفَ ٱلۡمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبۡدٗا لِّلَّهِ وَلَا ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ ٱلۡمُقَرَّبُونَۚ وَمَن يَسۡتَنكِفۡ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ وَيَسۡتَكۡبِرۡ فَسَيَحۡشُرُهُمۡ إِلَيۡهِ جَمِيعٗا١٧٢ [النساء: ١٧٢] «مسیح هرگز ابا نمی‌ورزد که بندۀ الله باشد، و نه فرشتگان مقرب (ابا می‌ورزند) و هرکس از بندگی او سرباز زند و تکبر کند، به زودی همۀ‌ آن‌ها را (در قیامت) نزد خود محشور خواهد کرد».

ابن تیمیه  / می‌گوید: اسلام متضمن تسلیم‌شدن به الله یکتا است، پس کسی که همزمان به الله تعالی و به غیر او تعالی تسلیم شود بدون شک مشرک شده است، و کسی که به او تعالی تسلیم نشد و از عبادت او تعالی تکبر ورزید، بدون شک مشرک شده است، البته مشرک و کسی که از عبادت الله سرباز می‌زند کافر‌ است. پس تنها به الله تسلیم‌شدن متضمن عبادت و طاعت او تعالی به تنهایی است؛ این است دین اسلام که الله متعال غیر آن را نمی‌پذیرد.

* این تو را راهنمایی می‌کند که مسلمانان در مسلمانی‌شان بر یکدیگر فضلیت و برتری دارند طوری که در اخلاص و کمالِ پیروی و انقیادشان برتری دارند، پس به هر اندازه بنده دارای اخلاص و انقیاد بهتر بود، به همان اندازه بهترین مسلمان خواهد بود.

* در صحیح بخاری و مسلم از ابوهریره  س روایت شده است که پیامبر  ج فرمود: «إِذَا أَحْسَنَ أَحَدُكُمْ إِسْلَامَهُ فَكُلُّ حَسَنَةٍ يَعْمَلُهَا تُكْتَبُ لَهُ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا إِلَى سَبْعِ مِائَةِ ضِعْفٍ وَكُلُّ سَيِّئَةٍ يَعْمَلُهَا تُكْتَبُ لَهُ بِمِثْلِهَا»[١١٧]. «اگر یکی از شما اسلام خود را نیک گردانید؛ پس هر نیکی را که انجام می‌دهد برایش ده‌برابر مانند آن نوشته می‌شود تا هفتصد برابر، و هر بدی را که انجام می‌دهد به مانند آن برایش نوشته می‌شود».

* پس اسلام متضمن معنای اخلاص است، یعنی خالص‌گردانیدن عبادت از شرک در اعتقاد، قول و عمل. و اخلاص انقیاد؛ اخلاص‌داشتن در طاعت او تعالی است، که در انجام اوامر و اجتناب نواهی او تعالی منعکس می‌شود.

* توحید ربوبیت در واجب‌بودن توحید عبادت حجت است؛ پس همانطوری که الله متعال به تنهایی مالک، آفریننده، روزی‌دهنده، و تدبیرکنندۀ امور است که هیچ شریکی در آن با خود ندارد؛ بر بنده نیز لازم است که عبادت خود را برای الله متعال خالص بگرداند و آن را به وی تسلیم نماید، طوری که عبادت خویش را از شرک و عبادت غیر الله خالص بگرداند و آن را از اِبا‌ورزیدن که منافی با انقیاد است خالص گرداند.

[١١٦]- الزهد احمد بن حنبل: ٦١٧.

[١١٧]- صحيح بخاری: ٤٢ و ٧٥٠١ و صحيح مسلم: ١٢٨ و ١٢٩ و ١٣٠.