با چه چیز پیامبر صلی الله علیه سلم مبعوث گردید؟
قول محمد بن عبدالوهاب است که «الله متعال او را با (نِذَارَه) هشداردادن از شرک و دعوت به سوی توحید مبعوث گردانید».
نذاره به کسر حرف نون به معنای اخطار و برحذرکردن و ضد بشارت است، و بزرگترین چیزی که پیامبر ج از آن برحذر کردند شرک است، و بزرگترین چیزی که به سوی آن دعوت کردند توحید است.
قول شیخ محمد بن عبدالوهاب است که «الله متعال او ج را با برحذرکردن از شرک و دعوت به سوی توحید مبعوث گردانید»، با اینگونه عبارت مطلق و بدون قید، صورت مسأله درست و واضح بیان شده است، و آن اینکه بازگشت تمام طاعات به سوی توحید است، و توحید با قلب، زبان و اعضا میباشد. و تمام گناهان از جنس شرک است، گاهی شرک اکبر میباشد، و گاهی شرک اصغر، و گاهی هم با شریکساختن هوای نفس با طاعات، شرک صورت میگیرد؛ به این معنا که بنده آنچه را که خودش دوست میدارد بر آنچه که الله ﻷ دوست میدارد مقدم میداند، که در اینگونه موارد نوعی از شرک به وجود میآید.
شیخ / میگوید: و دلیل، این فرمودۀ الله متعال است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ١ قُمۡ فَأَنذِرۡ٢ وَرَبَّكَ فَكَبِّرۡ٣ وَثِيَابَكَ فَطَهِّرۡ٤ وَٱلرُّجۡزَ فَٱهۡجُرۡ٥ وَلَا تَمۡنُن تَسۡتَكۡثِرُ٦ وَلِرَبِّكَ فَٱصۡبِرۡ٧﴾ [المدثر: ١-٧] «ای جامه بر سر کشیده! * برخیز و بیم ده * و پروردگارت را بزرگ شمار * و لباسهایت را پاکیزه دار * و از پلیدی دوری کن * و نباید برای افزونخواهی چیزی را بدهی * و برای (خوشنودی) پروردگارت شکیبا باش».
* این آیات نخستین آیاتی بود که بعد از انقطاع وحی بر پیامبر ج نازل شد، طوری که بیان آن گذشت.
* مدثر: اصل آن متدثر بوده سپس حرف (ت) در حرف (د) ادغام شده است.
* و مدثر، چادرپوش و (دثار) لباسی را گویند که روی لباس زیر پوشیده میشود، (شعار) لباسی است که در زیر لباسها پوشند، و (دثار) لباسی است که روی (شعار) پوشند، از آن جمله روایتی است از عبدالله بن زید س که پیامبر ج فرمود: «الْأَنْصَارُ شِعَارٌ وَالنَّاسُ دِثَارٌ»[٢١٨] «انصار لباس زیرین و سایر مردم لباس رو اند» [به روایت بخاری ومسلم].
* فراء، ابومعمر، ابن قتیه و ابن جریر و ... رحمهم الله تعالی گفتهاند: مدثر کسی است که با لباس خود هنگام خواب خود را میپوشاند.
و ابراهیم نَخَعی گفته است: با قطیفه خود را پوشانده بود.
و قول شیخ /: «و معنای ﴿قُمۡ فَأَنذِرۡ﴾ «برخیز و بیم ده» این است که از شرک بیم میدهد و به سوی توحید دعوت میدهد».
ابن جریر / میگوید: در این آیه: ﴿قُمۡ فَأَنذِرۡ﴾ الله متعال برای پیامبرش ج میفرماید: برخیز از خواب و قومت را که به الله شرک آورده و غیر او تعالی را معبود گرفتهاند از عذاب الهی بیم ده.
و انذار برحذرکردن از عذاب و اسباب آن میباشد، پس طوری که شرک سبب عذاب است، آتش و آنچه الله متعال مشرکین را عذاب میدهد نیز عذاب است، پس انذار و اخطار از هردو داده میشود.
«﴿وَرَبَّكَ فَكَبِّرۡ﴾ یعنی او تعالی را با توحید تعظیم کن».
* ابن جریر / میگوید: «﴿وَرَبَّكَ﴾ یعنی ای محمد پروردگارت را با عبادت تعظیم کن، و در حاجات خویش به سوی او ابراز تمایل کن نه به سوی غیر او از معبودان و شریکان».
* پس تکبیر بزرگداشت و تعظیم است طوری که الله متعال میفرماید: ﴿وَكَبِّرۡهُ تَكۡبِيرَۢا١١١﴾ [الإسراء: ١١١] «و او را به شایستگی بزرگ بشمار».
* شنقیطی / در شرح ﴿وَكَبِّرۡهُ تَكۡبِيرَۢا١١١﴾ [الإسراء: ١١١] گفته است: یعنی: او را بسیار زیاد بزرگ بشمار، و این بزرگشمردن الله متعال با پیروی از اوامر الهی و پرهیز از نواهی او تعالی، و شتابنمودن در انجام هر چیزی که موجب رضایت او میشود، ظاهر میگردد. مانند این فرمودۀ الله متعال: ﴿وَلِتُكَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰكُمۡۗ﴾ [الحج: ٣٧] و امثال آن.
﴿وَثِيَابَكَ فَطَهِّرۡ٤﴾ یعنی: اعمال خویش را از شرک پاکیزه گردان.
* این یکی از اقوال مفسرین در تفسیر این آیۀ کریمه است، که مراد از طهارت، طهارت معنوی است، و عرب مردی را که پارسایی میکند و از عیبها و بدیها و زشتیها و کسب حرام اجتناب نموده و خود را پاک نگه میدارد، پاکدامن و شریف مینامند، که قول اِمْرِئ القَیْس در این باره نیز چنین است:
ثِیَابُ بَنِي عَوْفٍ طَهَارَى نَقِيَّةٌ
وَأَوْجُهُهُمْ عِنْدَ الْمـَشَاهِدِ غُرَّانُ
* ابن جریر از ابن عباس ب روایت نموده که وی دربارۀ این فرمودۀ الله متعال پرسیده شد: ﴿وَثِيَابَكَ فَطَهِّرۡ٤﴾ فرمود: لباس را برای انجام گناه و فریب مپوش، سپس بیت شعر غَیْلان ثَقَفی را سرود.
وَإِنِّي بِحَمْدِ اللهِ لَا ثَوْبَ فَاجِر
لَبِسْتُ وَلَا مِنْ غَدْرةٍ أَتَقَنَّعُ
و مقصود این است که مراد از پاکیزگی لباس، پاکیزگی نفس از نجاستهای معنوی میباشد که شدیدترین آن شرک است.
﴿وَٱلرُّجۡزَ فَٱهۡجُرۡ٥﴾ رجز نمادها (بتها) هستند، و هجر آن یعنی ترک آن و ترک اهل آن است (که همانا اهل آنها عبادتکنندگان نمادها هستند)، و بیزاری از نمادها و از عبادتکنندگان نمادها، و دشمنی با نمادها و با عبادتکنندگان نمادها، و دوری از نمادها و از عبادتکنندگان نمادها.
* و رجز: نمادها (بتها) ، حرف (ر) مضموم و مکسور خوانده میشود، که هریک قرائت جداگانه است.
* الله متعال میفرماید: ﴿فَٱجۡتَنِبُواْ ٱلرِّجۡسَ مِنَ ٱلۡأَوۡثَٰنِ وَٱجۡتَنِبُواْ قَوۡلَ ٱلزُّورِ٣٠﴾ [الحج: ٣٠] «پس از پلیدی بتها اجتناب کنید، و از گفتار باطل (و دروغ) دوری کنید».
* ابن مبارک یزیدی گفته است: «رجز و رجس یکی هستند».
* و در اشتقاق این عبارت گفته شده که این اصلی است که عبارت از (ر ج ز) است، نابسامانی، آشفتگی و پراکندگی را افاده میکند و همچنین ذلت و حقارت را افاده میکند، و در آن معنای اضطراب و معنای حقارت وجود دارد، زیرا اصل رجز در لغت بیماری را گویند که شترهای کلان سن به آن مبتلا میشود و موجب اضطرابشان میگردد. یعنی: ناآرام و لرزان راه میروند.
- و ابن فارس گفته است: «ر، ج، ز، اصلی است که بر پراگندگی و آشفتگی دلالت دارد. از جمله رجز مرضی است که شترهای کلان سن به آن مبتلا میشوند، پس اگر شتر با غضب بهپاخواست رانهایش به لرزه درمیاید، و رجز از این شعر و امثال آن مشتق شده است زیرا در همچون حالت شتر افتاده و مضطرب میباشد».
* در شرک نیز اضطراب، نگرانی و پریشانی و پراگندگی و نابسامانی وجود دارد؛ زیرا شرک هیچگاه باعث آرامی و برقراری نمیشود زیرا به دلیل و حجت تکیه نداشته و قلب شخص پریشان را آرام نمیسازد، بلکه در اعتقاد و رفتارش تشویش و بیقراری وجود دارد. الله متعال میفرماید: ﴿وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَتَخۡطَفُهُ ٱلطَّيۡرُ أَوۡ تَهۡوِي بِهِ ٱلرِّيحُ فِي مَكَانٖ سَحِيقٖ٣١﴾[الحج: ٣١]. «و کسی که به الله شرک آورد، پس گویی از آسمان سقوط کرده است، آنگاه پرندگان (گوشتخوار) او را میربایند، یا باد او را به جایی بسیار دور پرتاب میکند». و میفرماید: ﴿وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٖ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ ٱجۡتُثَّتۡ مِن فَوۡقِ ٱلۡأَرۡضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٖ٢٦﴾[إبراهيم: ٢٦]. «و مثل کلمۀ خبیثه (شرک، و گفتار پلید) همچون درخت پلید (و ناپاکی) است که از زمین برکنده شده، (و هیچ) قرار و ثباتی ندارد». همچنین در شرک اهانت و خواری وجود دارد: ﴿وَمَن يُهِنِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن مُّكۡرِمٍۚ﴾[الحج: ١٨]. «و هرکس را الله خوار سازد، پس کسی او را گرامی نخواهد داشت». بنده از این اضطراب و پریشانی و ذلت و خواری سالم نمیماند مگر با توحید؛ زیرا وی تنها با توحید پاکیزه، منزه و آرام میشود، و در پرتو آن طیب، مبارک، ثابت و پایدار بر یقین بوده بر امور خویش دلایل روشنی دارد، و در راه مستقیم، راست و استوار قدم میزند.
قول شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب است که: «ده سال تمام به همین منوال مردم را به سوى توحید فرامىخواندند».
* یعنی پس از آغاز بعثت ده سال در مکه مکرمه ماند و به توحید فرا خواند و شرک را مردود شمرد و نپذیرفت، البته قبل از اینکه نماز، زکات، روزه، حج و بسیاری از احکام عبادات و معاملات فرض شوند.
* و این اقامت دهساله در مکه مکرمه بر اهمیت توحید و اهمیت دعوت به سوی توحید دلالت دارد و اینکه توحید اصل دین است و اولین چیزی است که به آن اعتنا و اهتمام صورت میگیرد.
قول شیخ / است: «پس از ده سال پیامبر ج به معراج یعنى سفر آسمانی فراخوانده شد و نمازهاى پنجگانه بر او فرض گردید».
* یعنی بعد از سپریکردن ده سال در مکه پس از بعثت، به سفر آسمانی مشرف شد طوری که در صحیحین از انس بن مالک س روایت شده است[٢١٩].
* و نمازهای پنجگانه بر او و بر مسلمانان فرض گردید، که پنج مرتبه نماز دارای پنجاه اجر میباشد.
قول شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب است: «سه سال در مکه مکرمه نماز خواند».
* مقصود خواندن نمازهای پنجگانه است، ورنه بر پیامبر ج وقتی سورۀ مزمل نازل شد نماز شب نیز بر او ج فرض گردید سپس این فرضیت منسوخ شد.
* و در مورد تاریخ فرضشدن نمازهای پنج گانه میان اهل علم اختلاف است، تاجایی که امام ابن حجر / گفته است که در این مسأله دست کم ده قول از اهل علم وجود دارد، اما مشهورترین آنها سه قول ذیل است:
- قول اول: فرضشدن نمازهای پنجگانه یکسال قبل از هجرت پیامبر ج به مدینه منوره بوده است، و این قول ابن سعد در طبقات و قول ابراهیم حربی و ابن حزم و گروهی از علما میباشد. گفتنی است که بعضی از آنها چند ماه را بیشتر یا کمتر ذکر کردهاند.
- قول دوم: فرضشدن نماز سه سال قبل از هجرت بوده است، و این قول ابن حجر که از ابن اثیر حکایت نموده میباشد، و به این قول ابن قدامه / در کتاب المغنی نیز قایل است، و ابن رجب / گفته است: این مشهورترین قولها است.
- قول سوم: پنج سال بعد از بعثت نمازهای پنجگانه فرض شده، و این قول زُهری است که امام نووی آن را ترجیح داده است.
و این مسأله نیاز به بحث و بررسی بیشتر دارد، و الله تعالی داناتر است.
قول شیخ /: «و سپس مأمور گردید که به مدینه هجرت کند».
* یعنی بعد از سیزده سال، طوری که حدیث ابن عباس در صحیح بخاری و ... بر این امر دلالت دارد وبیان آن قبلا گذشت[٢٢٠].
این بود شرح این درس و الله متعال داناتر است، وصلی الله علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه وسلم.
[٢١٨]- صحيح بخاری: ٤٣٣٠ و صحيح مسلم: ١٠٦١.
[٢١٩]- صحيح بخاری: ٣٥٧٠ و ٤٩٦٤ و ٧٥١٧ و صحيح مسلم: ١٦٢.
[٢٢٠]- صحيح بخاری:٣٨٥١ و ٣٩٠٢.