ارکان اسلام
مؤلف / فرموده است: ارکان اسلام پنج رکن است، و دلیل آن حدیثی است که ابن عمر ب از پیامبر ج روایت نموده که فرمود: «بُنِي الإسْلاَمُ عَلى خَمْسٍ؛ شَهَادَةِ أَنْ لاَ إِلهَ إلَّا اللهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ، وَإقَامِ الصَّلاَةِ، وَإيتَاءِ الزَّكَاةِ، وَصَوْمِ رَمَضَانَ، وَحَجِّ البَيْتِ»[١٢٠].
«اسلام بر پنج چیز بنا نهاده شده است: ١- گواهیدادن بر اینکه هیچ معبودی برحق به جز الله وجود ندارد و محمد ج فرستاده الله متعال است. ٢- برپاداشتن نماز. ٣- پرداخت زکات. ٤- روزه ماه رمضان. ٥- حج بیت الله الحرام».
* این امور پنجگانه ارکان و اصول اسلام است که مسلمانی بنده بر آن پایدار میباشد.
* این پنج رکن، متضمن قواعد و شعایر بزرگ اسلام است که همان اصول عبادات میباشند و بر هریک از این ارکان و اصول، انواعی از عبادات بنا میشوند.
* این اصول دارای مراتبی است و اصل و اساس این ارکان شهادتین میباشد که بنده جز با گفتن آن «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلا اللهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ» داخل اسلام نمیشود، و تا به شهادتین اقرار نکند سایر فرایض دینی وی درست نمیباشد.
* ستون اسلام نماز میباشد طوری که در حدیث مرفوع در کتاب مسند و کتابهای سنن از معاذ بن جبل س روایت شده است[١٢١].
* پس هرگاه اصل و اساس اسلام استقرار پیدا کرد و ستون آن برپا شد بنده به اسلام متصف میشود و اگر این اصل برپا نشد یا با انجام آنچه که شهادتین را نقض میکند نقض شد پس در این صورت بنده از جملۀ مسلمانان نیست.
* و اگر ستون اسلامِ فرد سقوط کرد پس اسلامی برای وی باقی نمیماند طوری که در صحیح مسلم حدیثی از جابر بن عبدالله ب روایت شده است که پیامبر ج فرمود: «بَيْنَ الْعَبْدِ وَبَيْنَ الشِّرْكِ تَرْكُ الصَّلاةِ»[١٢٢] «حد فاصل بین بنده و شرک، ترک نماز است».
* و در مسند امام احمد و سنن ترمذی و ابن ماجه حدیثی از بُرَیْده س روایت شده که پیامبر ج فرمود: «إِنَّ الْعَهْدَ الَّذِي بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ الصَّلَاةُ فَمَنْ تَرَكَهَا فَقَدْ كَفَرَ»[١٢٣] «پیمانی که میان ما و آنان وجود دارد، نماز است، پس هرکس نماز را ترک کند، به تحقیق کفر ورزیده است».
* و عمر بن الخطاب س در هنگام وفات فرمود: «وَلَا حَظَّ فِي الْإِسْلَامِ لِمَنْ تَرَكَ الصَّلَاةَ»[١٢٤] «و نصیبی در اسلام برای کسی نیست که نماز را ترک کند» [به روایت مالک در کتاب موطأ].
* و در مورد سه رکن دیگر اهل علم اجماع نمودهاند که کسی آن را درحالی ترک کند که منکر وجوب آن باشد کافر میباشد زیرا دروغ را به الله و رسول او ج نسبت میدهد. و اینگونه تکذیبکردن شهادتین را نقض میکند.
* و همچنین کسی که آن را به خاطر اِباورزیدن از پیروی شریعت اسلام ترک کرد پس او نیز کافر است زیرا امتناعورزیدن از فرمانبرداری شریعت اسلام شهادتین را نقض میکند.
* اما کسی که از روی بیپروایی و کسالت، بدون اینکه منکر وجوب آن باشد، یا از فرمانبرداری احکام شریعت امتناع نورزد و آن را ترک نماید پس صحیحترین قول اهل علم در مورد وی این است که او مرتکب گناه کبیره شده و اسلام وی ناقص است، و کافر شمرده نمیشود زیرا اصل اسلام و ستون آن در وی باقی است، اما به خاطر ترککردن این فرایض بزرگ به عذاب دردناکی وعده داده شده است طوری که احادیث صحیح در مورد تارک زکات و تارک روزه بر این امر دلالت دارند.
* این ارکان پنجگانه از شعایر عبادتی است که موحدان آن را برای الله ﻷ انجام میدهند و مشرکان امثال آن را برای تقرب به معبودان خویش انجام میدهند.
- مانند شهادتدادن مشرکان برای معبودانشان با کلمات شرکآمیز، و ستودنشان که گویا نفع و ضرررسان بوده و مستحق عبادت هستند، و یا شهادتدادن آنها به اربابان و سرورانشان که گویا سزاوارتر به پیروی هستند. و یا نمازهایی که برای معبودان خویش ادا میکنند هرچند در چگونگی آن با نماز مسلمانان اختلاف وجود دارد، طوری که الله متعال در مورد مشرکان میفرماید: ﴿وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمۡ عِندَ ٱلۡبَيۡتِ إِلَّا مُكَآءٗ وَتَصۡدِيَةٗۚ﴾[الأنفال: ٣٥]. «و نمازشان نزد خانه (کعبه) چیزی جز سوتکشیدن و کفزدن نبود». پس اقوال و افعال منظمی که مشرکان به صورت عبادت ادا میکنند در واقع نماز است، هرچند در چگونگی ادای آن با نماز مسلمانان اختلاف وجود داشته باشد.
- همچنین تقدیمکردن اموال و قربانیها به معبودانشان همانند زکات در نزد مسلمانان است، هرچند آن را زکات نمینامند و آن طوری است که برخی از آنها بر خویشتن مقداری از مال را در نظر میگیرند تا به وسیلۀ آن به معبودان تقرب بجویند، و برخی از آنها این مال را به نامهای مختلف بر خویشتن فرض میکنند.
- و همچنین روزهگرفتن آنها طوری است که برخی از آنها جهت تقربجستن به معبودان یا طمع در چیزهایی که در آرزوی تحققیافتن آن هستند روزه میگیرند هرچند روزهشان با روزه مسلمانان فرق میکند طوری که برخی از آنها حرف نمیزنند، یا انواع معینی از غذاها را تناول نمیکنند، و برخی از آنها روزها به طور مسلسل از خوردن چیزی امتناع میورزند و خود را گرسنه نموده و بر نفس خویش مشقت و سختی را تحمیل میکنند به طمع اینکه شیطانها بر آنها فرود آیند و گمان میبرند که این شیاطین خادمان فرستاده شده از جانب آن معبودان هستند، پس با هر روزهگرفتن و امتناعورزیدن از چیزی که به وسیله آن به غیر الله تقرب جسته شود در واقع روزه پنداشته میشود.
- همچنین مشرکان حج را انجام میدهند و از شعایر ظاهری آنها قلمداد میشود طوری که برخی از آنها مسافتهای طولانی را به خاطر زیارت قبری که به غیر از الله عبادت میشود میپیمایند، گویا به سوی آن قبر حج میکنند و گرداگرد آن طواف میکنند و در نزد آن ذبح میکنند و کاری را میکنند همانند حج مسلمانان! پس انجام این اعمال حج نامیده میشود هرچند آن را حج نمینامند ولی عبرت به حقائق اشیاء است.
* بنابر این معلوم شد که این پنج چیز اصول عبادات علنی و ظاهری هستند که آشکارا انجام میشوند و باید برای الله متعال خالص شوند، طوری که اصول عبادات باطنی مانند محبت، خوف و امید باید خاص برای الله متعال انجام شوند.
قول مؤلف /: «و دلیل از سنت».
* دلیل چیزی است که به سوی هدایت راهنمایی میکند، و دلیل یک قوم راهنمای آن قوم را میگوید که آنها را به راه درست ارشاد میکند.
* عربها بر آن بودند که وقتی در راهی سفر میکردند و از آن راه آگاهی نداشتند، راهنمایی را با خود میبردند تا آنها را راهنمایی کند که در بیابان هلاک نشوند و از مقصود خود به بیراهه نروند؛ و این راهنما (دلیل) شخصی بود که به راهها و نشانههایی که در مسیر آن قرار داشت و همچنین جاهای که آب به دست میآمد آگاه بود و آنها را به راه درست راهنمایی نموده به اماکنی که در آن آب وجود داشت راهنمایی میکرد تا خود را سیراب کنند و از تشنگی و هلاکت خود را نجات دهند، پس کسی که مطابق راهنمایی آن راهنما عمل میکرد به مقصد میرسید و نجات مییافت و کسی که مخالفت میورزید با خطر هلاکت و گمراهی از منزل مقصود مواجه میشد.
* و همچنین در امور معنوی، اگر دلیل و وجه استدلال درست باشد، دلالت صحیح است و به این ترتیب هدایت و راستی، واضح و آشکار میشود.
* آیات و احادیث ادله نامیده شدهاند، و مفرد آن دلیل را مینامند زیرا بر هدایت دلالت داشته و آن را بیان مینماید و به سوی آن ارشاد میکند، و کسی که با دلالت دلیل صحیح مخالفت نماید بدون شک بر خطر گمراهی و بدبختی قرار میگیرد.
قول مؤلف /: «و دلیل، فرمودۀ الله متعال است: ﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُۗ﴾ [آل عمران: ١٩] «همانا دین (حق) نزد الله، اسلام است»».
و فرموده الله متعال: ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٨٥﴾ [آل عمران: ٨٥] «و هرکس که دینی غیر از اسلام برگزیند، هرگز از او پذیرفته نخواهد شد، و او در آخرت از زیانکاران است».
* فرمودۀ مؤلف: «و دلیل، فرمودۀ الله متعال است» یعنی: چیزی که مرا به سوی آنچه گفتم و بیان نمودم هدایت نمود این فرموده الله متعال است: ﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُۗ﴾ [آل عمران: ١٩] «همانا دین (حق) نزد الله، اسلام است».
* مراد از اسلام در این آیه کریمه اسلام شرعی عام است که همانا دین تمامی انبیا بوده که عبارت از توحید میباشد، و تفسیرهایی که علمای سلف اسلام نمودهاند در این آیه کریمه نهفته است.
قَتاده / در مورد این فرموده الله متعال گفته است: ﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُۗ﴾ [آل عمران: ١٩] «همانا دین (حق) نزد الله، اسلام است» «اسلام: یعنی شهادتدادن بر این که هیچ معبودی برحق جز الله متعال نیست، و اقرارنمودن به آنچه از نزد الله متعال آمده است، که همانا دین الله ﻷ است که برای خود شرع نموده و به آن پیامبران خود را فرستاده است، و اولیای خود را برآن راهنمایی نموده، از اینرو دینی غیر از این دین نه پذیرفته میشود و نه پاداشی جز به وسیلۀ آن داده میشود» [به روایت ابن جریر].
* همچنین در آن دلالت بر واجببودن توحید است، زیرا دینی که الله متعال آن را میپذیرد، و اسلامی که محمد ج به آن مبعوث شده، اصل و اساس آن توحید الله ﻷ است.
* ابن قیم / میگوید: «فرمودۀ الله متعال ﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُۗ﴾ [آلعمران:١٩] «همانا دین (حق) نزد الله، اسلام است». بر این امر دلالت دارد که دین تمامی انبیا و پیامبران و پیروان آنها از اول تا آخر اسلام بوده است و هرگز دین دیگری جز این دین برای الله متعال نبوده و نمیباشد.
نخستین پیغمبران، نوح ÷، گفته است: ﴿فَإِن تَوَلَّيۡتُمۡ فَمَا سَأَلۡتُكُم مِّنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۖ وَأُمِرۡتُ أَنۡ أَكُونَ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ٧٢﴾[يونس: ٧٢]. «پس اگر روی بگردانید، من (در مقابل دعوتم) از شما هیچ مزدی نخواستهام، مزد من تنها بر الله است، و من مأمور شده ام که از مسلمانان باشم». و ابراهیم ÷ و فرزندش اسماعیل ÷ فرمودهاند: ﴿رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَيۡنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّكَ﴾[البقرة: ١٢٨]. «پروردگارا! ما را فرمانبردار خودت قرار ده، و از فرزندانمان امتی فرمانبردار خود (پدید آور)». ﴿وَوَصَّىٰ بِهَآ إِبۡرَٰهِۧمُ بَنِيهِ وَيَعۡقُوبُ يَٰبَنِيَّ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰ لَكُمُ ٱلدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٣٢﴾[البقرة: ١٣٢]. «و ابراهیم و یعقوب، فرزندان خود را به این آیین سفارش کردند، (و هرکدام به فرزندان خویش گفتند): ای فرزندان من! الله این آیین را برای شما برگزیده است، پس نمیرید جز اینکه مسلمان باشید». و یعقوب ÷ هنگام مرگ به فرزندانش گفت: ﴿مَا تَعۡبُدُونَ مِنۢ بَعۡدِيۖ قَالُواْ نَعۡبُدُ إِلَٰهَكَ﴾تا این فرموده الله متعال: ﴿وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ١٣٣﴾ [البقرة: ١٣٣]. «پس از من چه چیز را عبادت میکنید؟ گفتند: معبود تو، و معبود پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، الله یکتا را عبادت میكنيم، و ما تسلیم او هستیم». و موسی ÷ به قومش گفت: ﴿إِن كُنتُمۡ ءَامَنتُم بِٱللَّهِ فَعَلَيۡهِ تَوَكَّلُوٓاْ إِن كُنتُم مُّسۡلِمِينَ٨٤﴾[يونس: ٨٤]. «موسی گفت: اگرشما به الله ایمان آوردهاید، پس بر او توکل کنید، اگر مسلمان هستید». و الله متعال فرمود: ﴿۞فَلَمَّآ أَحَسَّ عِيسَىٰ مِنۡهُمُ ٱلۡكُفۡرَ قَالَ مَنۡ أَنصَارِيٓ إِلَى ٱللَّهِۖ قَالَ ٱلۡحَوَارِيُّونَ نَحۡنُ أَنصَارُ ٱللَّهِ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَٱشۡهَدۡ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ٥٢﴾[آل عمران: ٥٢]. «پس هنگامی که عیسی از آنان احساس کفر کرد، گفت: یاوران من (در راه دعوت) به سوی الله چه کسانی هستند؟ حواریان گفتند: ما یاوران (دین) الله هستیم، به الله ایمان آوردهایم، و (تو نیز) گواه باش که ما تسلیم (او) هستیم».
و ملکه سبأ گفت: ﴿رَبِّ إِنِّي ظَلَمۡتُ نَفۡسِي وَأَسۡلَمۡتُ مَعَ سُلَيۡمَٰنَ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٤٤﴾[النمل: ٤٤]. «پروردگارا! من به خود ستم کردم، و (اینک) با سلیمان برای الله پروردگار جهانیان تسلیم شدم». پس اسلام دین اهل آسمانها، و دین اهل توحید در روی زمین است، الله متعال از هیچکسی جز این دین را نمیپذیرد».
* و ابن کثیر / میگوید: این فرمودۀ الله متعال: ﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُۗ﴾ [آل عمران: ١٩] «همانا دین (حق) نزد الله، اسلام است». از جانب الله متعال آگاهی است که هیچ دینی جز اسلام را از کسی نمیپذیرد، و آن پیروی از پیامبران الهی است که در همه وقت به این دین مبعوث شدهاند، تا اینکه به محمد ج خاتمه یافتند، ذاتی که تمامی راههای رسیدن به خود را جز از جهت محمد ج بست. پس کسی که الله متعال را بعد از بعثت پیامبر با دین دیگری غیر از شریعت محمدی ج ملاقات کند قابل پذیرش نیست. طوری که الله متعال میفرماید: ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٨٥﴾ [آل عمران: ٨٥]ا.هـ.، «و هرکس که دینی غیر از اسلام برگزیند، هرگز از او پذیرفته نخواهد شد، و او در آخرت از زیانکاران است».
قول مؤلف /: و فرموده الله متعال: ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٨٥﴾ [آل عمران: ٨٥] «و هرکس که دینی غیر از اسلام برگزیند، هرگز از او پذیرفته نخواهد شد، و او در آخرت از زیانکاران است».
* علمای سلف درباره مراد از اسلام در این آیۀ کریمه دو قول دارند:
- قول اول: آن دین اسلام است که محمد ج به آن مبعوث شده است، و اصل و اساس آن شهادتین میباشد، و بر آن مدار توحید قرار دارد، و اینکه این آیۀ کریمه تمامی دینهای گذشته از جمله یهودیت، نصرانیت، صابئیت و بقایای حنیفیت را منسوخ کرده است.
- قول دوم: مراد از آن اسلام عام است که دین تمامی انبیا بوده و همانا توحید الله متعال میباشد.
* شیخ الاسلام ابن تیمیه / میگوید: و فرموده الله متعال: ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا﴾[آل عمران: ٨٥]. «و هرکس که دینی غیر از اسلام برگزیند» در مورد پیشینیان و آیندگان عام بوده اینکه دین اسلام همانا دین الله متعال است که آن را پیامبران او تعالی آوردهاند و مؤمنان طبق آن الله را عبادت میکنند، طوری که الله متعال این مطلب را در کتاب خود از همان اولین پیامبرش که به سوی اهل زمین مبعوث نمود، ذکر کرده است؛ نوح و إبراهیم و إسرائیل وموسى وسلیمان و دیگر پیامبران ﻹ و مؤمنان.
* و اجماع نمودهاند که مراد از اسلام در قول الله متعال: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ﴾[المائدة: ٣]. «امروز دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و اسلام را (به عنوان) دین برای شما برگزیدم» همان دین اسلام است که پیامبر ج به آن مبعوث شده است.
[١٢٠]- صحيح بخاری: ٨ و صحيح مسلم: ١٦.
[١٢١]- سنن ترمذی: ٢٦١٦ و مسند احمد: ٢٢٠١٦. حكم آلبانی: صحیح.
[١٢٢]- صحيح مسلم: ٨٢.
[١٢٣]- سنن ابن ماجه: ١٠٧٩ و سنن ترمذی: ٢٦٢١ و مسند احمد: ٢٢٩٣٧ و ٢٣٠٠٧. حكم آلبانی: صحیح.
[١٢٤]- موطأ مالک: ٥١. حکم آلبانی: صحیح.