شرح اصول سه گانه اسلام شیخ محمد بن عبدالوهاب

فهرست کتاب

نسب پیامبر صلی الله علیه وسلم

نسب پیامبر صلی الله علیه وسلم

شیخ محمد بن عبدالوهاب فرموده است: ایشان محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم هستند. هاشم از قریش است و قریشى‌ها عرب و از نسل اسماعیل فرزند ابراهیم خلیل -عليه وعلى نبينا أفضل الصلاة وأتم التسليم- هستند.

نام عبدالمُطَّلِب شَیْبه است، و عبدالمُطَّلِب لقبی است که به آن ملقب شد، این لقب هنگامی به وی داده شد که پشت سر كاكا (عمو) اش بر روی سواری نشسته بود و او را از یثرب با خود آورد و بر اثر سفر چهره‌اش رنگ دیگر به خود گرفته بود، از این‌رو همه گمان بردند که او غلام مُطَّلِب است پس گفتند: عبدالمُطَّلِب یعنی غلام مُطَّلِب و این لقب برایش باقی ماند.

* و هاشم نیز لقب است، و نام اصلی وی عَمرو است، و برایش عَمرو العُلا می‌گفتند و این لقب به خاطر سخاوت وی به او گفته می‌شد زیرا وی نان را خُرد کرده (هَشْم) و با آبگوشت یا شوربا مخلوط می‌نمود و به قومش اهدا می‌کرد.

عَمْرُو العُلَا هَشَمَ الثَّرِيْدَ لِقَوْمِهِ
قَوْمٍ بِمَكَّةَ مُسنَّتَيْنِ عِجَافُ

- و این بیت شعر برگرفته از قصیده‌ای است که به عبدالله بن زِبَعْرَی منسوب می‌باشد که در آن گفته است:

كَانَتْ قُرَيْشٌ بَيْضَةً فَتَفَقَّأَت
فَالْمـُحُّ خَالِصُةٌ لِعَبْدِ مَنَافِ
اَلْخَالِطِيْنَ فَقِيْرَهُم بِغَنِـيِّهِمْ
وَالظَّاعِنِيْنَ لِرِحْلَةِ الْأَصْيَافِ
وَالرَّائِشِيْنَ وَلَيْسَ يُوْجَدُ رَائِشٌ
وَالْقَائِلِيْنَ هَلُمَّ لِلْأَضْيَافِ
عَمْرُو العُلَا هَشَمَ الثَّرِيْدَ لِقَوْمِهِ
قَوْمٍ بِمَكَّةَ مُسنَّتَيْنِ عِجَافُ

- و بیت گذشته به فرد دیگری منسوب شده است.

مسنتون: کسانی که دچار خواب آلودگی و گرسنگی شده‌اند.

و قریش لقب نَضْر بن کِنانَه است، و گفته‌اند که لقب فِهْر بن مالک بوده است، و قول اول صحیح‌تر است به دلیل روایتی که امام احمد و ابوداود طَیالِسی و ابن ابی‌شیبه و ... از مسلم بن هَیْضَم و او از اَشْعَث بن قَیْس کِنْدی  س روایت نموده که فرمود: «أَتَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ  ج فِي وَفْدٍ لَا يَرَوْنَ إِلَّا أَنِّي أَفْضَلُهُمْ, فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا نَزْعُمُ أَنَّكْ مِنَّا، قَالَ: "نَحْنُ بَنُو النَّضْرِ بْنُ كِنَانَةَ لَا نَقْفُو أُمَّنَا، وَلَا نَنْتَفِي مِنْ أَبِينَا" قَالَ: فَكَانَ الْأَشْعَثُ يَقُولُ: لَا أُوتَى بِرَجُلٍ نَفَى قُرَيْشًا مِنَ النَّضْرِ بْنِ كِنَانَةَ إِلَّا جَلَدْتُهُ الْحَدَّ»[٢٠٢]. «من در هیئتی نزد پیامبر  ج آمدم که من را بافضیلت‌ترین‌شان می‌دید: گفتم: ای رسول الله، به گمان ما شما از ما هستید پیامبر  ج فرمود: ما از بنی‌نضر بن کنانه هستیم که نه مادر خود را به گناه و تبهکاری متهم می‌کنیم و نه از پدرمان بیزاری می‌جوییم».

مُسلم بن هَیضَم در ادامه می‌افزاید: اَشعَث می‌گفت: برای من مردی از قریش آورده شود که قریش را از نَضر بن کِنانه نفی کند او را شلاق می‌زنم. و این حدیث را آلبانی صحیح خوانده است.

* و زُهری در روایتی که عبدالرزاق و ... روایت کرده‌اند گفته است که در میان بَنی‌عَبدِمَناف و بَنی‌آکِلِ‌المِرار از قبیلۀ کِنْدَه در دوران جاهلیت نسب وجود داشت[٢٠٣].

* و در مورد سبب لقب گذاری نضر به قریش نظریات متعدد و مختلف روایت شده است، و من قولی را که از نگاه صحت اطمینان‌بخش باشد، پیدا نکردم.

* و در مورد نسب پیامبر  ج تا عَدنان در بین همه اهل حدیث و انساب اتفاق وجود دارد.

* امام بخاری  / در صحیح خود در کتاب المناقب می‌گوید: «بَابُ مَبْعَثِ النَّبِيِّ  ج: مُحَمَّدِ بْنُ عَبْدِ اللهِ بْنِ عَبْدِ المُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافِ بْنِ قُصَيِّ بْنِ كِلاَبِ بْنِ مُرَّةَ بْنِ كَعبِ بْنِ لؤَيِّ بْنِ غالِبِ بْنِ فِهْرِ بْنِ مَالِكِ بْنِ النَّضْرِ بْنِ كِنَانَةَ بْنِ خُزَيْمَةَ بْنِ مُدْرِكَةَ بْنِ إِلْيَاسَ بْنِ مُضَرَ بْنِ نِزَارِ بْنِ مَعَدِّ بْنِ عَدْنَانَ».

* ابن قیم می‌گوید: تا اینجا معلوم و صحیح بوده و میان نسب‌شناسان اتفاق است و هیچ‌گونه اختلافی وجود ندارد، و اختلاف بعد از "عَدنان" می‌باشد. همچنین در میان آنان در اینکه عدنان از نسل اسماعیل  ÷ است اختلافی وجود ندارد.

* و بعد از عدنان در میان نسب‌شناسان نظریات مختلفی وجود دارد و من دلیلی صحیح در میان این نظریات و اقوال پیدا نکردم.

از ابن وَهْب و ابن سَعْد و ابن ابی‌حاتِم و غیره روایت است که عُروه بن زُبَیر گفت: «هیچ‌کسی را نیافتیم که بعد از معد بن عدنان را بشناسد»[٢٠٤].

* ابوبکر بن سُلَیمان بن ابی‌حَثْمَه که از علمای تابعین و یکی از نسب‌شناسان و شعرشناسان بود گفته است: «مَا وَجَدْنَا فِي عِلْمِ عَالِمٍ، وَلَا في شِعْرِ شَاعِرٍ أَحَدًا يَعْرِفُ مَا وَرَاءَ مَعْدِ بْنِ عَدْنَانَ بِثَبْتٍ»[٢٠٥]. «در علم هیچ عالمی و در شعر هیچ شاعری کسی را پیدا نکردیم که بعد از معد بن عدنان را با ثبوت بشناسد» [به روایت ابن سعد و ابن وهب و ...].

* و اما آنچه را که ابن سعد در طبقات آورده که از هشام بن محمد بن سائب کلبی از پدرش از ابی صالح از ابن عباس  ب روایت کرده که پیامبر  ج اگر نسب‌گذاری می‌کرد از معد بن عدنان بن أدد جلو نمی‌رفت و می‌فرمود: «نسب‌شناسان دروغ گفته‌اند الله متعال می‌فرماید: ﴿وَقُرُونَۢا بَيۡنَ ذَٰلِكَ كَثِيرٗا٣٨[الفرقان: ٣٨]. «و نسل‌های بسیار را که بین آن‌ها بودند»[٢٠٦] ولی این خبر موضوع بوده و از پیامبر  ج صادر نشده و صحت ندارد.

اما به طور صحیح از ابن مسعود  س نقل شده که او این‌گونه قرائت می‌کرد: «وعاداً وثمودَ وَالَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ». «و عاد و ثمود، و کسانی که پس از ایشان بودند، که جز الله آنان را نمی‌شناسد». سپس می‌فرمود: نسب‌شناسان دروغ گفتند. [به روایت ابن سعد و ابن جریر و ابن ابی حاتم].

- این‌گونه در قرائت ابن مسعود است.

* امام سیوطی  / در کتاب الدر المنثور گفته است: «ابن ضُرَیْس از ابی‌مِجْلَز روایت نموده که گفت: مردی به علی بن ابی‌طالب  س گفت: من نسب مردم را ثابت می‌کنم؛ گفت: یقینا که تو نمی‌توانی نسب مردم را ثابت کنی، گفت: بله؛ علی  س به او گفت: آیا می‌دانی فرمودۀ الله سبحانه را: ﴿وَعَادٗا وَثَمُودَاْ وَأَصۡحَٰبَ ٱلرَّسِّ وَقُرُونَۢا بَيۡنَ ذَٰلِكَ كَثِيرٗا٣٨ [الفرقان: ٣٨]؟ «و (همچنین) عاد و ثمود و اصحاب رس و نسل‌های بسیار را که بین آن‌ها بودند (هلاک کردیم)». گفت: من به همه این نسل‌های بسیار نسب ثابت می‌کنم.

گفت: آیا فرمودۀ الله متعال را می‌دانی: ﴿أَلَمۡ يَأۡتِكُمۡ نَبَؤُاْ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ قَوۡمِ نُوحٖ وَعَادٖ وَثَمُودَ وَٱلَّذِينَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ لَا يَعۡلَمُهُمۡ إِلَّا ٱللَّهُۚ [إبراهيم: ٩]؟ «آیا خبر کسانی که پیش از شما بودند، (مانند) قوم نوح و عاد و ثمود، به شما نرسیده است؟! و (خبر) کسانی که پس از ایشان بودند، که جز الله آنان را نمی‌شناسد؟!» پس خاموش شد.

سند این روایت را نزد ابن ضُرَیْس دریافت نکردم، و ابومِجْلَز، لاحِق بن حُمَید سَدوسی از قاریان و بزرگان تابعین بود.

[٢٠٢]- سنن ابن ماجه: ٢٦١٢ و مسند احمد: ٢١٨٣٩ و ٢١٨٤٥ و مسند ابن ابی‌شيبه: ٨٧٢ و مسند ابی‌داود طيالسی: ١١٤٥. حكم آلبانی: حسن.

[٢٠٣]- روایت مرسل است. جامع معمر بن راشد: ١٩٩٥٢ و دلائل النبوه بيهقى: (٥/ ٣٧٠).

[٢٠٤]- الجامع ابن وهب: ٦ و تفسير ابن ابی‌حاتم: ١٥١٨٨. در سند آن «عبدالله ابْنُ لَهِيعَةَ» است که ضعیف و سیئ الحفظ است. ابن حجر در مورد روایت‌های او می‌گوید: صدوق است اما بعد از سوختن کتاب‌هایش دچار اختلاط شده است و روایت ابن مبارک و ابن وهب از عبدالله ابْنُ لَهِيعَةَ، معتبرتر از روایت بقیه از او است.

[٢٠٥]- الجامع ابن وهب: ٧. در سند آن «عبدالله ابْنُ لَهِيعَةَ» است که ضعیف و سیئ الحفظ است.

[٢٠٦]- حكم آلبانی: موضوع. سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة: ١١١.