احسان با قلب، زبان و اعضای بدن صورت میگیرد:
١- احسان با قلب اصل و اساس و هستۀ احسان میباشد، و اولین چیز در زمینه احسان که برای تحقق آن حرص و اعتنا صورت گیرد احسانکردن در اعمال قلبی است مانند محبت، ترس، امید و ... .
* اثر عبادات نیک قلبی در زبان و اعضای بدن انسان منعکس میشود، و این فرمودۀ پیامبر ج بر آن دلالت دارد: «أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ»[١٧٥] «چنان الله متعال را عبادت کن گویی او را میبینی» و این عمل قلب است؛ هرگاه بنده این صفت را در خویشتن محقق سازد و به صورت درست انجام بدهد عبادات ظاهری و باطنی خود را به نیکویی انجام خواهد داد.
* از اینرو اصل و اساس در مرتبۀ احسان، عبادات قلبی میباشد مانند محبت، ترس، امید، توکل، استعانت، خشیت رجوع به الله، توبه و ...، و کسی که این عبادات را به خوبی انجام بدهد فلاح و رستگاری نصیبش شده و به کامیابی بزرگی نایل میگردد. احسان در این امور دو درجه دارد:
- درجه اول: احسان واجب است، که با آن این عبادات صحیح میشود و از شرک، بدعت، غلو و کوتاهی سالم میماند.
- درجه دوم: درجه کمال مستحب است، که در اینجا همین مراد است، و آن میدان سبقتجستن اولیای نیکوکار الله ﻷ به شمار میرود، و افضلیت آنها بر یکدیگر در آن بسیار بزرگ بوده و در این زمینه دارای درجاتی میباشند. ﴿هُمۡ دَرَجَٰتٌ عِندَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ بَصِيرُۢ بِمَا يَعۡمَلُونَ١٦٣﴾ [آل عمران: ١٦٣] «(هریک از) ایشان، درجاتی در نزد الله دارند، و الله به آنچه میکنند؛ بینا است».
دلیل بر اینکه برخی از عبادات قلبی واجب و برخی هم مستحب هستند حدیثی است که امام مسلم، ابوداود و نسایی و ... از عمران بن حصین ب روایت کردهاند که زنی از قبیله جُهَیْنه به محضر پیامبر ج آمد درحالی که به سبب زنا حامله بود؛ گفت: ای رسول الله،جرمی را مرتکب شدم حکم آن را بر من جاری کن. پیامبر ج ولی امر او را خواسته و دستور فرمود: «به او نیکی کن، و چون وی حملش را وضع نمود او را به نزدم بیاور».
آن شخص هم این کار را کرد، پیامبر ج دستور داد تا لباسهایش را محکم بستند باز امر نمود که رجم شود و سپس بر وی نماز گزارد. عمر س فرمود: یا رسول الله ج بر زنی که زنا کرد نماز میگزاری؟ پیامبر ج فرمود: «لَقَدْ تَابَتْ تَوْبَةً لَوْ قُسِّمَتْ بَيْنَ سَبْعِينَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ لَوَسِعَتْهُمْ وَهَلْ وَجَدْتَ أَفْضَلَ مِنْ أَنْ جَادَتْ بِنَفْسِهَا لِلَّهِ عَزَّ وَجَّل؟!»[١٧٦] «همانا این زن توبهای کرده که اگر میان هفتاد نفر از مردم مدینه تقسیم گردد برای همه گنجایش دارد. آیا بهتر از این یافتهای که جانش را برای الله بخشید؟!».
توبهکردن از زنا واجب است، و این صحابیه ل توبهای به جای آورد که از توبۀ واجب هفتاد بار بیشتر است!
و این زن با توبۀ صادقانه و با گواهی پیامبر ج در مورد توبه او، چنان توبۀ نیکی را انجام داد که از هفتاد جزء توبۀ او تنها یک جزء آن برای وی کافی بود و متباقی اجزای آن برایش قربت و نافلۀ پسندیده و قبول شده محسوب میشود.
توبۀ نیکی که الله متعال آن را دوست میدارد توبۀ نصوح است چنانکه به آن امر فرموده: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ تُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ تَوۡبَةٗ نَّصُوحًا﴾ [التحريم: ٨] «ای کسانی که ایمان آوردهاید! به سوی الله توبه کنید، توبهای خالص».
و توبۀ نصوح همان توبۀ صادق و خالصانه برای الله ﻷ است که بنده با بیم و امید آن را به جای میآورد؛ ترس و بیم او از مجازات الهی، و امید او به مغفرت و پاداش او تعالی میباشد، و برای صحیحبودن توبۀ نصوح، پشیمانی و ندامت بر فعل گناه، اعتراف به آن و ترک آن به خاطر الله تعالی، و عزم صادق بر اینکه دوباره به آن بر نمیگردد لازمی است؛ پس کسی که چنین توبهای را به جای آورد توبۀ او نیکو است و در توبهاش محسن میباشد.
پس واضح شد که توبه نصوح بر اموری استوار است که توبهکنندگان در تحقیق آن بر یکدیگر برتری بزرگی دارند، ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِينَ﴾ [البقرة: ٢٢٢] «به راستی که الله توبهکنندگان را دوست میدارد». پس بارالها! توفیق توبه نصوح را از تو مسئلت داریم.
برتری عبادات قلبی در دو چیز شکل میگیرد:
- اول: توان و تحملِ درخواست و انتظار ثواب از الله تعالی، و به جاآوردن عبادات قلبی؛ همانطور که مردم در محبت، ترس، امید و دیگر عبادات بر یکدیگر برتری و افضلیت دارند.
- دوم: تَعدُّد اهداف نیک در عملی که بنده انجام میدهد. حتی از برکات احسان این است که وقتی بنده در انجام یک کار چندین مقصد و هدف نیک داشته باشد؛ در برابر همۀ این مقاصد و اهداف نیک، پاداش داده میشود، و این فضل الله متعال است که به هرکس بخواهد ارزانی میکند، و الله متعال بخشش وسیع دارد و به هرچیز دانا است.
٢- و اما احسان با گفتار، آن است که بنده در همه امور و اوقات خویش در تلاش سخن نیک و خوب باشد، سخنی که الله متعال آن را دوست میدارد، به این معنا که هرگاه ذکر الله متعال را با زبان گفت بهترین ذکر را گوید، و اگر وعظ مینمود بهترین وعظ را نماید، و اگر دعوت میکرد بهترین دعوت را نماید، و اگر تعلیم میداد بهترین تعلیم را بدهد، و اگر نصیحت میکرد بهترین نصیحت را نماید، و اگر با مردم صحبت نمود بهترین سخن را به آنها بگوید، طوری که الله متعال میفرماید: ﴿وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسۡنٗا﴾[البقرة: ٨٣]. «و به مردم (سخن) نیک بگویید». و میفرماید: ﴿وَقُل لِّعِبَادِي يَقُولُواْ ٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُۚ إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ يَنزَغُ بَيۡنَهُمۡۚ﴾ [الإسراء: ٥٣] «و به بندگانم بگو: (با یکدیگر) سخنی بگویند که آن بهترین باشد، بیگمان شیطان میان آنها فتنه (و فساد) ایجاد میکند».
- و در تمامی اموری که در قرآن کریم و روش و سیرت پیامبر ج بیان شده، ویژگیهایی از احسان وجود دارد.
- پس شخص محسن و نیکوکار را الله متعال به گفتن سخن خوب و نیک که خودش آن را دوست دارد و مورد خشنودیاش است رهنمون میسازد، پس نفس او چنان عادت میگیرد که جز گفتار خوب حرف نزند، و جز سخن نیک چیزی نگوید، و او سزاوارترین مردم به پیروی از توصیه پیامبر ج میباشد که فرموده است: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ، فَلْيَقُلْ خَيْرًا أَوْ لِيَصْمُتْ»[١٧٧] «هرکس به الله و روز آخرت ایمان دارد، یا سخن نیک بگوید، یا ساکت باشد».
- و از ثمرهها و نتایج احسان و برکتهای آن این است که شخص محسن و نیکوکار در نزد مردم محبوب بوده سخن وی مورد پذیرش آنها قرار میگیرد، و این به خاطر پیروی وی از ارشادات الهی در برخوردش با مردم و حرفزدن با آنها است؛ زیرا جز سخن نیکی که الله متعال آن را دوست دارد نمیگوید، و کسی که حالش این بود پس او محسن و نیکوکار برای تمامی مردم بوده هرگز آنها را مورد آزار و اذیت قرار نمیدهد و فعالیت شیطان را که در فاسدنمودن و گمراهنمودن او و مخاطبانش سعی دارد از بین میبرد.
- پس دانستید کسی که مردم را با زبانش اذیت میکند دورترین مردم از احسان میباشد، طوری که امام احمد / در مسندش و امام بخاری / در الأدب المفرد و حاکم / در مستدرک از ابوهریره س روایت نمودهاند که فرمود: به پیامبر اکرم ج عرض کردند: یا رسول الله، «إِنَّ فُلَانَةَ تَقُومُ اللَّيْلَ، وَتَصُومُ النَّهَارَ، وَتَفْعَلُ وَتَصَدَّقُ، وَتُؤذِي جِيرَانَهَا بِلِسَانِهَا» «فلانه زن همیشه شبها شب زنده دارى مىکند روزانه روزهدار است و عمل نیک انجام میدهد و صدقه میدهد؛ ولى همسایههای خویش را با زبان مىآزارد». پیامبر ج فرمود: «لَا خَيْرَ فِيهَا، هِيَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ» «خیری در او نیست او از اهل آتش است».
گفتند: «إِنَّ فُلانَةَ تُصَلِّي الْـمَكْتُوبَةَ وَتَصَدَّقُ بِأُثْوَارٍ وَلا تُؤْذِي أَحَدًا بِلِسَانِهَا» «زنی است که نمازهاى فرضی را مىخواند و قطعههای کشک (قروت) را صدقه میدهد و با زبانش به هیچکسی آزار نمىرساند» فرمود: «هِيَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّة»[١٧٨] «او از اهل بهشت است».
اثوار جمع ثور است که به قطعهای از کشک (قروت) گفته میشود. و در روایت حاکم آمده است «وَتَتَصَدَّقُ بِأَثْوَارٍ مِنْ أَقِطٍ»[١٧٩] «و به قطعههای از قروت صدقه میدهد».
- و در سنن ترمذی از ابودردا س روایت است که پیامبر ج فرمود: «مَا مِنْ شَيْءٍ أثْقَلُ في مِيزَانِ العبدِ المُؤْمِنِ يَوْمَ القِيَامَةِ مِنْ حُسْنِ الخُلُقِ، وَإنَّ الله يُبْغِضُ الفَاحِشَ البَذِيَّ»[١٨٠] «در روز قیامت هیچ چیزی در ترازوی بندۀ مؤمن سنگینتر از اخلاق نیکو نیست، و الله متعال از انسان فحشگوی بیشرم بدگفتار نفرت دارد».
- زشتی و قباحت در قول، باطلکننده احسان است، و زشتی در قول انواع زیادی دارد از جمله: دروغ، تهمت، غیبت، سخنچینی، اذیترساندن، فحش و بدزبانی، بیهودهگویی و اصرار در سوالکردن.
پس کسی که در این زشتیها واقع میشود محسن نیست، و بدزبانی بیانگر بدی در قلب است.
- باید دانسته شود که غلظت و تندی در گفتار در جای مناسبش زشت نبوده بلکه از جملۀ احسان و نیکی است که الله متعال آن را دوست میدارد.
* سخنان نیک یکی بر دیگری فضلیت دارند، و الله متعال بهترین سخن را این چنین وصف نموده است: ﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ قَوۡلٗا مِّمَّن دَعَآ إِلَى ٱللَّهِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ٣٣﴾[فصلت: ٣٣] «و چه کسی خوش گفتارتر است از کسی که به سوی الله دعوت کند، و کار شایسته انجام دهد، و گوید: بیشک من از مسلمانان هستم؟!». پس دعوتگری که به سوی الله دعوت داده و اعمال صالحه انجام میدهد و وابستگی خود را به اسلام اعلام نموده و به آن افتخار میکند، این شخص از محسنان در قول است.
- پس بدان کسی که به سوی گمراهی و برگردانیدن مردم از راه الله متعال دعوت میدهد از بدترین مردم در گفتار هست، و هرکس عملش مغایر با گفتارش باشد محسن و نیکوکار نیست، بلکه با تناقضی که دارد بدکار شمرده میشود.
- و از ویژگیهای محسنان حریصبودن آنان بر گفتار نیکو است به ویژه در جاهایی که بر واجببودن ویا مستحببودن آن سخن نیک تاکید شده است، که به وسیلۀ آن از حق پشتیبانی شود و یا در جایی گفته شود که به آن نیاز مبرم میباشد، به طور مثال در دفاع از مظلومی که با کلمه حق نصرت داده میشود، یا دفاع از ناموس مسلمانی، یا اصلاح میان مردم، یا مانعشدن از فساد در میان مسلمانان و دیگر موضعگیریهایی که شاید یک کلمۀ نیک سبب سعادت و نیکبختی بنده و سرافرازی وی بشود، طوری که الله متعال در مورد کسانی که حق را شناخته و به آن شهادت دادهاند میفرماید: ﴿وَإِذَا سَمِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَى ٱلرَّسُولِ تَرَىٰٓ أَعۡيُنَهُمۡ تَفِيضُ مِنَ ٱلدَّمۡعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ ٱلۡحَقِّۖ يَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱكۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِينَ٨٣ وَمَا لَنَا لَا نُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَمَا جَآءَنَا مِنَ ٱلۡحَقِّ وَنَطۡمَعُ أَن يُدۡخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلصَّٰلِحِينَ٨٤ فَأَثَٰبَهُمُ ٱللَّهُ بِمَا قَالُواْ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ وَذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡمُحۡسِنِينَ٨٥﴾ [المائدة: ٨٣-٨٥] «و چون آیاتی را که بر پیامبر نازل شده بشنوند، چشمهای آنها را میبینی که اشکریزان میشود، به خاطر حقیقتی که دریافتهاند، و میگویند: پروردگارا! ایمان آوردیم، پس ما را در زمرۀ گواهان بنویس* چرا به الله و آنچه از حق به ما رسیده است، ایمان نیاوریم، درحالی که آرزو داریم پروردگارمان ما را در زمرۀ صالحان درآورد* پس الله به خاطر این سخن که گفتند، به آنها باغهایی (از بهشت) پاداش داد که از زیر (درختان و کاخ های) آن نهرها جاری است، و جاودانه در آن خواهند ماند، و این است جزای نیکوکاران».
* و در صحیح بخاری و مسلم از ابوهریره س روایت است که پیامبر ج فرمود: «إِنَّ الْعَبْدَ لَيَتَكَلَّمُ بِالْكَلِمَةِ مِنْ رِضْوَانِ اللَّهِ لَا يُلْقِي لَهَا بَالًا يَرْفَعُهُ اللَّهُ بِهَا دَرَجَاتٍ، وَإِنَّ الْعَبْدَ لَيَتَكَلَّمُ بِالْكَلِمَةِ مِنْ سَخَطِ اللَّهِ لَا يُلْقِي لَهَا بَالًا يَهْوِي بِهَا فِي جَهَنَّمَ»[١٨١] «همانا بنده یک کلمه در جهت رضایت الله سخن مىگوید و هیچ اعتنایی به پاداش و ثواب آن نمىکند، الله تعالی درجات او را بلند و رفیع قرار مىدهد، و بنده یک کلمه در جهت نارضایتی الله سخن مىگوید و به کیفر و گناه آن هیچ توجهی ندارد، الله تعالی او را به جهنم وارد مىکند».
* مقصود این است که احسان و نیکی در گفتار بر سه درجه هست:
* درجه اول: اجتناب از گفتار زشت که الله متعال از آن نفرت دارد، و زشتترین آن گفتاری است که توسط آن با الله شریک قرار داده شود، بازداشتن از راه او تعالی، گفتار بیهوده وباطل، غیبت، سخنچینی، فحش و بدزبانی و مانند اینها است.
- و گفتار فحش در لغت هر سخن زشت و پلید، دشنامدادن و ناسزاگفتن، و هتک حرمت را دربر میگیرد، نابِغه ذُبیانی در مدح و ستایش زنی گفته است:
بَيْضَاءُ كَالشَّمْسِ وَافَتْ يَوْمَ أَسْعَدِهَا
لَمْ تُؤْذِ أَهْلاً وَلَمْ تُفْحِشْ عَلَى جَارِ
و سَلَمه بن خُرْشُب اَنْماری در جواب عامر بن طُفَیْل چنین گفته است:
وَإِنَّكَ يَا عَامِ ابْنَ فَارِسِ قُرْزُلٍ
مُعِيْدٌ عَلَى قِيْلِ الْـخَنَا وَالهَوَاجِرِ
- شاهد در این بیت، این سخن شاعر است: «مُعِيدٌ عَلَى قِيلِ الْـخَنا والهَواجِرِ» هواجر در گفتار، فحشهای زشت را گویند، و خنا گفتار بیحیایی است، و هردو نوع، از جمله گفتارهای زشت و قبیح میباشند.
* درجه دوم: سخن نیکوی واجب است؛ چه درباره الله ﻷ و چه درباره مردم. گفتار نیکو درباره الله ﻷ که بهترین و واجبترین آن است کلمۀ توحید میباشد، سپس آنچه که بر بنده از اذکار و دعاها در نماز و غیره واجب شده است، و آنچه از سخنان نیک که در مورد مردم بر وی واجب است، و سزاوارترین مردم به سخن نیک، پدر و مادر میباشند. طوری که الله متعال میفرماید: ﴿وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا كَرِيمٗا٢٣﴾ [الإسراء: ٢٣] «و با نیکی (و بزرگوارانه) با آنها سخن بگو» یعنی سخن خوب و نیکو.
- آنچه از سخن نیک، که بر مسلمان واجب است: جواب سلام، بیان حق هنگامی که بیان آن بر شخص واجب میشود، نصرتدادن حق، دفاع از آبروی مسلمانان، و دیگر مواضعی که گفتن سخن نیک در آن بر بنده واجب میگردد، البته با توجه به استطاعت و توانایی.
* درجه سوم: گفتار نیکویی که مستحب است، و این درجه حاصل از دو درجۀ قبلی میباشد، و شامل گفتارهای نیک نافله است مانند: تلاوت قرآن، ذکر، دعا، دعوت به سوی الله متعال. همچنین انجام اعمالی که در برخورد با مردم بر فرد مسلمان مستحب است مانند: همدردی و تسلیت به مصیب زده با سخنان نیک، دلداریدادن به شخص مبتلا، کمکرسانی به محتاج و نیازمند، و پاداشدادن به انجام دهندۀ کارهای خیر و نیک، و دیگر اقوال نیکوی مستحب که اگر کسی آن را با آنچه پیشتر بیان شد یکجا انجام بدهد از اهل احسان و نیکوکاران در گفتار شمرده میشود.
* ٣- احسان عملی: احسان در عمل از اثر احسان قلبی و احسان قولی میباشد.
- اعمال نیک بر دو نوع میباشند:
- نوع اول: عبادات عملی که احسان در آن مطلوب میباشد و باید ادای آن به شکل درست و مخلصانه و با پیروی از سنت بدون افراط و تفریط صورت گیرد؛ پس کسی که در ادای عبادات اینچنین باشد از جملۀ محسنان و نیکوکاران در آن محسوب میشود، گفتنی است محسنان در این مرتبه بر یکدیگر برتری بزرگی دارند.
- نوع دوم: برخورد با مردم. نیکی در برخورد با مردم دارای سه درجه است:
درجه اول: دستبرداشتن از آزار و اذیت دیگران؛ پس کسی که از اذیت و آزار مردم دست برنمیدارد محسن و نیکوکار نیست، بلکه از دورترین مردمان از احسان و نیکی میباشد، و مسلمان کسی است که مسلمانان از ضرر زبان و دستش سالم بمانند.
درجه دوم: ادای حقوق واجب، و خاصترین آن حق والدین و خویشاوندان و همسایگان است، و ادای حقوق از جانب کسانی که در یک معامله باهم شریک میباشند که این رابطه تقاضای شفافیت و صداقت را دارد. حق امانت گذار بر امانت دار این است که امانت را به طور شایسته ادا کند، و حق خریدار بر فروشنده این است که در قیمت بیعدالتی و بیانصافی نکند و اگر عیبی در جنس بود برای او بیان کند، و همانند آن از حقوق واجب که اگر کسی آن را ادا نکند بدکار بوده و محسن و نیکوکار نمیباشد.
- پس شخص عاق پدر و مادر، راهزن، مکار، فریبکار، خائن، اختلاسگر و دزد، همه بدکار میباشند و نیکوکار و محسن نیستند.
- پس کسی که آزار و اذیت خود را از مردم بازداشت و حقوق واجب را ادا نمود در احسان واجب، نیکوکار میباشد.
- درجه سوم: احسان مستحب، که چندین نوع میباشد و در مجموع، هر آنچه که از اندازه احسانِ واجب بیشتر شود، احسان مستحب گفته میشود. و این درجه احسان بسیار متنوع است به طور مثال صدقهدادن احسان است، سخن خوب احسان است، تبسم در مقابل برادر مسلمانت احسان به او است، و جایدادن شخصی در مجلس برایش احسان است، و بنده بر تمامی این اعمالِ نیکو پاداش میبرد به شرط اینکه نیت صالح و نیک را در آن مدنظر گیرد.
[١٧٥]- صحيح بخاری: ٥٠ و ٤٧٧٧ و صحيح مسلم: ٨ و ٩ و ١٠.
[١٧٦]- صحيح مسلم: ١٦٩٦.
[١٧٧]- صحيح بخاری: ٦٠١٨ و ٦٠١٩ و ٦١٣٥ و ٦١٣٦ و ٦١٣٨ و (٨/ ١٠٠) و ٦٤٧٥ و صحيح مسلم: ٤٧ و ٤٨.
[١٧٨]- الأدب المفرد بخاری: ١١٩ و مسند احمد: ٩٦٧٥ و مستدرک: ٧٣٠٤ و ٧٣٠٥. حكم آلبانی: صحیح.
[١٧٩]- مستدرک: ٧٣٠٥.
[١٨٠]- سنن ترمذی: ٢٠٠٢ و سنن ابیداود: ٤٧٩٩. حكم آلبانی: صحیح.
[١٨١]- صحيح بخاری: ٦٤٧٨ و ٦٤٧٧ و صحيح مسلم: ٢٩٨٨.