کمال دین مستلزم کمال تبلیغ است
* کاملبودن دین اسلام لازمهاش اعتقاد به این است که پیامبر ج امور دین را به طور کامل بیان فرموده و بیان او از امور دینی کاملترین و بهترین بیان است، و این اصل مهمی است که به وسیلۀ آن اهل بدعت و هوا و هوس رد میشود.
* شیخ الاسلام ابن تیمیه / در شرح این آیه ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ﴾ [المائدة: ٣] «امروز، دین شما را برایتان کامل کردم» فرموده است: پیامبر ج تمام امور دین، اعم از قواعد، اصول، احکام، وشعبههای آن را بیان فرموده و با کاملترین وجه ابلاغ کرده و بیان آن را لحظهای هم از وقتش به تأخیر نینداخته است، و میان مذاهب مختلف امت اختلافی وجود ندارد که به تأخیرانداختن بیان از لحظۀ نیاز آن به هیچ وجه جایز نمیباشد.
* و همچنین فرموده است: و از جمله اموری که پیامبر ج آورده است، آگاهیدادن آنها از کاملشدن دین با این فرمودۀ الله متعال است: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ﴾ [المائدة: ٣] «امروز دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تكميل نمودم، و اسلام را (به عنوان) دین برای شما برگزیدم».
و آنچه را پیامبر ج آورده است؛ دستور الله متعال به ابلاغ آشکار است، طوری که او تعالی میفرماید: ﴿وَمَا عَلَى ٱلرَّسُولِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ٥٤﴾ [النور: ٥٤] «و بر (عهده) پیامبر (چیزی) جز ابلاغ آشکار نیست». و میفرماید: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ﴾ [النحل: ٤٤] «و (ما این) قرآن را بر تو نازل کردیم تا برای مردم روشن سازی، آنچه را که به سوی آنها نازل شده است». و میفرماید: ﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ﴾[المائدة:٦٧] «ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، (به مردم) برسان، و اگر (این کار) نکنی، رسالت او را نرساندهای».
و طوری که معلوم است پیامبر ج رسالت را همانگونه که امر شده بود ابلاغ نمود، و هیچ چیزی از آن را پنهان نکرد؛ چون کتمان آنچه الله متعال آن را نازل فرموده با مقتضای رسالت تناقض دارد؛ طوری که دروغ با مقتضای رسالت ناسازگار و در تناقض میباشد.
همچنین از امور آشکار و ضروری دین مسلمانان میباشد که پیامبر ج از کتمانکردنِ چیزی از رسالت، معصوم و منزه است همانطوری که از دروغگفتن در رسالت، معصوم و منزه است.
و امت برای پیامبر ج شهادت میدهند کهرسالت الهی را طوری که الله متعال به او دستور داد ابلاغ نمود و آنچه از سوی پروردگارش بر وی نازل شد بیان فرمود، و الله متعال خبر داد که او تعالی دین را کامل نموده است، و با ابلاغنمودن پیامبر دین کامل شد، چون دین جز با تبلیغ آن شناخته نشده است؛ پس دانسته شد که پیامبر ج همه امور دین را که الله متعال آن را برای بندگانش تشریع نمود ابلاغ نمود. طوری که پیامبر ج فرمود: «تَرَكْتُكُمْ عَلَى الْبَيْضَاءِ لَيْلُهَا كَنَهَارِهَا لا يَزِيغُ عَنْهَا بَعْدِي إِلا هَالِكٌ»[٢٥٩] «شما را بر روشناییای رها کردم که شبش در روشنی مثل روز است (یعنی شما را بر هدایتی ترک میکنم که آنقدر واضح وآشکار است که هیچگونه خفایی در دوران فتنه نیز در آن وجود ندارد) تنها کسی دچار هلاکت میشود که از این هدایت و روشنی منحرف میگردد».
و فرمود: «مَا تَرَكْت مِنْ شَيْءٍ يُقَرِّبُكُمْ إلَى الْـجَنَّةِ إلَّا وَ قَدْ حَدَّثْتُكُمْ بِهِ وَ مَا تَرَكْت مِنْ شَيْءٍ يُبْعِدُكُمْ عَنْ النَّارِ إلَّا وَقَدْ حَدَّثْتُكُمْ بِهِ»[٢٦٠] «هیچ چیزی نبوده که شما را به بهشت نزدیک کند مگر اینکه شما را از آن آگاه کردم، و هیچ چیزی نبوده که شما را از آتش دور میسازد مگر اینکه آن را به شما بیان نمودم».
ابوذر س میگوید: «پیامبر ج درحالی وفات کرد که پرندهای در آسمان پرواز نمیکرد مگر اینکه برای ما از آن علمی را یادآور شده بود»[٢٦١].
* پیامبر ج بزرگترین پیامبران در بیان و فصیحترین آنان در زبان و بهترین آنان در راه و روش هستند.
* اعتقاد به اینکه پیامبر ج پیام الهی را به طور آشکار و کافی که مورد پسند و رضایت الله متعال بود ابلاغ نمود.
* و ابلاغ آشکار سه امر جدانشدنی را دربردارد:
- اول: علم تام بر تمام آنچه بیان آن لازم است.
- دوم: خیرخواهی و امانتداری.
- سوم: فصاحت در کلام و تبلیغِ شیوای رسالت برای آنان که الله متعال پیامبر ج را برای آنها فرستاده است.
* پس کسی که در یکی از این امور سهگانه ایرادی گرفت به یقین که در بیان دین توسط پیامبر ج ایراد گرفته است.
* اگر هواپرستان به خوبی این امر را بفهمند از شر بزرگی سالم مانده و برای پیامبر ج با حسن بیان و کمال نصیحت و فصاحتی که دارد سر تسلیم مینهند، و در حدیث پیامبر ج تأویل را راه نداده و در چیزهایی که باورکردن آن برایشان سخت وبزرگ تمام میشود اینگونه گمان نمیبردند که گویا مراد پیامبر، ظاهر آن نیست، تا جایی که برخی آنان تصریح کردهاند که ظاهر نصوص مراد نمیباشد، و اینکه هرگاه عقل و نقل با هم تعارض پیدا کند عقل مقدم است، پس به خاطر آنچه شیطان برای آنان مزین نموده مرتکب بدعت بزرگ و فجیعی شدند، و اگر برخی از آنها در معرض شبهات قرار نمیگرفتند و به خاطر جهل و نادانی که دارند به سبب برخی مسایل معذور نمیبودند، با این اعتقادشان از دین خارج میشدند؛ پناه بر الله.
* توجه: طالب علم باید متوجه باشد که این امور هرچند از جمله مسایل بدیهی و واضح دین هستند، اما تثبیت و تصویب فهم آن بسیار مهم است، و کسی که این اصل را به خوبی دانسته و بر مبنای آن استدلال کند تمام بدعتها را به اذن الله ﻷ رد خواهد کرد.
* بسیاری از پیشوایان اهل سنت در مناظراتشان با اهل بدعت و هوا و هوس، با این اصل، آنان را از جوابدادن ساکت میکردند؛ زیرا اهل بدعت و هوا و هوس اگر کمال دین و کمال ابلاغ آن را باور میکردند با شکست مواجه میشدند، و اگر به نقصان دین و کوتاهی در ابلاغ آن باور میداشتند، کافر میشدند.
* و بزرگترین سببی که منجر به دورشدن فتنه و مصیبت قول به مخلوقبودن قرآن در زمان خلیفه عباسی، واثق بالله شد مناظرهای بر این اصل بزرگ بود که میان شخصی از علمای اهل سنت بنام ابوعبدالرحمن اَذْرَمی و شیخ معتزله، احمد بن ابیدُؤاد صورت گرفت که خلفای بنیعباس را دعوت به پذیرش مخلوقبودن قرآن مینمود و علما و مردم را ملزم به این قول میکرد. و این حکایت را گروهی از اهل علم از جمله آجری در کتاب الشریعه و خطیب بغدادی و ابن قدامه در کتابش اللمعه و ... ذکر کردهاند، و این مناظره در مجلس خلیفۀ عباسی واثق بالله صورت گرفت.
و اینک جزئی از این مناظره را که آجری در کتاب الشریعه ذکر کرده است نقل میکنم:
آجری میگوید: شیخ اذرمی، احمد بن ابیدؤاد را مخاطب قرار داده در مورد قولی که آن را پدید آورده بود گفت: ای احمد مرا از این سخنت خبر کن، آیا سخنت واجب بوده و در دایرۀ دین داخل است، به این معنی که دین کامل نمیشود تا اینکه در مورد آن چنان سخنی که تو گفتهای گفته شود؟
گفت: بلی.
شیخ گفت: احمد! از پیامبر ج به من خبر بده هنگامی که الله متعال او را به سوی بندگانش مبعوث گردانید، آیا پیامبر ج چیزی را که الله متعال در دینش به آن دستور داد پنهان کرد؟
گفت: نخیر.
شیخ گفت: پس پیامبر ج امت را به سوی این سخن تو دعوت داد؟
ابن ابودؤاد ساکت شد.
شیخ گفت: حرف بزن، ولی او ساکت ماند.
شیخ به سوی واثق نگریست و گفت: ای امیر المؤمنین، این یکی.
واثق گفت: یکی.
شیخ گفت: احمد! از الله متعال خبرم کن آن زمانی که قرآن را بر رسول الله ج نازل کرد و فرمود: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ﴾ [المائدة: ٣] «امروز دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تكميل نمودم، و اسلام را (به عنوان) دین برای شما برگزیدم».
آیا الله متعال در کاملکردن دینش صادق بود، یا خودت در کمی آن صادق هستی، که دین کامل نخواهد شد تا اینکه در موردش آنچه در قول تو است گفته شود؟
ابن ابودؤاد ساکت ماند.
شیخ گفت: ای احمد! جواب بده، ولی جوابش را نداد.
شیخ گفت: ای امیر المؤمنین، این هم دوم. واثق نیز گفت: دوم.... تا پایان این مناظره که طولانی است.
* منظور از نقل این بخش مناظره این است که برای طالب علم اهمیت این اصل واضح گردد، و آن اعتقاد بر کاملبودن دین اسلام است، و اینکه اصلی مهمی از اصول دین میباشد که به وسیلۀ آن بدعتیها و کجروان و هرکسی که به دین اسلام یا به چیزی از احکام و حدود آن طعن وارد میکند یا ادعا میکند که دین اسلام مناسب این عصر یا فلان کشور نیست، رد میشوند.
* و مخالفان در این اصل بر دو درجه هستند:
- درجۀ اولی: کسانی که باور به عدم تکمیلشدن دین دارند کافر هستند به این خاطر که خبر الله متعال و خبر رسولش ج را تکذیب کردهاند.
- درجۀ دومی: کسانی که به کاملبودن دین معتقد هستند اما با آنچه که کاملبودن دین تقاضا میکند مخالفت میورزند که عبارت از پیروی خالص است، بنابر این در امور دینی چیزهایی را ایجاد میکنند که الله متعال به آن اجازه نداده است، این به سبب وجود شبهات نزد آنان، و نداشتن فهم درست از دین، و جرأتشان در ابراز نظرکردن در امور دین بدون علم است، پس این گروه اهل بدعت و هوا و هوس هستند.
* اهل بدعت بر بدعتها و مخالفتهایشان سرزنش شده و در معرض خطر بزرگی قرار دارند، چون در دین اموری را پدید آوردهاند که الله تعالی به آن اجازه نداده است. ولی از تکفیر کردن آنان در بسیاری از مسایلی که شبهاتی برایشان پیدا شده، اجتناب صورت میگیرد، ورنه اگر به صراحت بگویند که دین کامل نیست، با این عقیده کافر میشوند.
* امام شاطبی / در کتاب الاعتصام گفته است: شریعت کامل آمده است که احتمال زیادی و نقصان در آن وارد نیست؛ زیرا الله متعال در مورد آن فرموده است: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ﴾ [المائدة: ٣] «امروز دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تكميل نمودم، و اسلام را (به عنوان) دین برای شما برگزیدم».
و در حدیثی از عِرباض بن ساریه روایت شده است: «وَعَظَنَا رَسُولُ اللَّهِ ج مَوْعِظَةً بَلِيْغَةً وَجِلَتْ مِنْهَا الْقُلُوبُ وَذَرَفَتْ مِنْهَا الْعُيُونُ، فقُلْنَا: يا رَسولَ اللَّه! كَأَنَهَا موْعِظَةُ مُوَدِّعٍ فَمَا تَعْهَدُ إِلَيْنَا؟ قال: «تَرَكْتُكُمْ عَلَى الْبَيْضَاءِ لَيْلُهَا وَنَهَارُهَا لا يَزِيغُ عَنْهَا بَعْدِي إِلا هَالِكٌ، وَمَنْ يَعِشْ مِنْكُمْ فَسَيَرَى اخْتِلافًا كَثِيرًا، فَعَلَيْكُمْ بِمَا عَرَفْتُمْ مِنْ سُنَّتِي وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِينَ مِن بَعْدِي ...»[٢٦٢] «پیامبر ج موعظۀ بلیغی برای ما ایراد فرمود که به سبب آن دلها را ترس فرا گرفت و اشک در چشمها حلقه زد؛ گفتیم: ای رسول الله! این موعظه مانند موعظۀ کسی بود که میخواهد وداع کند پس برای ما وصیتی نمایید. فرمود: شما را بر روشناییای رها کردم که شبش در روشنی مثل روز است تنها کسی دچار هلاکت میشود که از این هدایت و روشنی منحرف شود، و اگر کسی از شما زنده باشد اختلافات فراوانی را مشاهده خواهد کرد، پس در آن صورت بر شما لازم است آنچه را از سنت من و از روش خلفای برحق و هدایتشدۀ بعد از من دانستهاید رعایت کنید...». و این ثابت شده است که پیامبر ج قبل از وفاتشان تمام نیازمندیهای دنیوی و اخروی امت را به صورت واضح و کامل بیان نمودند، و در این باره کسی از اهل سنت اختلاف ندارد.
وقتی چنین باشد، پس حاصل سخنان بدعتی با زبان حال یا مقالش چنین است که شریعت کامل نشده است، و هنوز اموری از آن باقی مانده است پس واجب یا مستحب است که نقصان و ابهام آن، تصحیح و اصلاح گردد! زیرا اگر فرد بدعتی به کاملبودن شریعت از تمامی جوانبِ آن معتقد میبود بدعت را ایجاد نمیکرد و در پی جبران اشتباهات شریعت نمیرفت، از اینرو گویندۀ اینچنین حرفی از راه راست گمراه شده است.
ابن ماجِشون / گفته است: از مالک / شنیدم که میگفت: «کسی که در دین اسلام بدعتی را ایجاد نموده و آن را نیک بشمارد به یقین مدعی شده که محمد ج در رسالت خیانت کرده، زیرا الله متعال میفرماید: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ﴾ [المائدة: ٣] پس چیزی که در آن روز از دین نبوده، امروز نیز از دین نمیباشد».
[٢٥٩]- سنن ابن ماجه: ٤٣ و مسند احمد: ١٧١٤٢. حكم آلبانی: صحيح.
[٢٦٠]- سلسله احاديث صحيحه آلبانی: ٢٨٦٦. حكم آلبانی: صحيح.
[٢٦١]- حكم آلبانی: صحيح. سلسله احاديث صحيحه آلبانی: ٢٨٦٦ و المعجم الكبير طبرانی: ١٦٤٧ و مسند احمد: ٢١٣٦١ و ٢١٤٣٩.
[٢٦٢]- سنن ابن ماجه: ٤٣ و مسند احمد: ١٧١٤٢. حكم آلبانی: صحيح.