شاخههای ایمان:
قول مولف /: «وَهُوَ بِضْعٌ وَسَبْعُونَ شُعْبَةً، أعْلاَهَا قَوْلُ لاَ إِلهَ إِلا اللَّهُ، وَأَدْنَاهَا إِمَاطَةُ الأَذَى عَن الطَّرِيقِ، وَالْحَيَاءُ شُعْبَةٌ مِنَ الإِيمَانِ» «ایمان هفتادوچند شعبه دارد، بالاترین آن قول لاَ إِلهَ إِلا اللَّهُ و پایینترین آن برطرفنمودن اذیتکنندهای از مسیر راه مؤمنان است و حیا شعبهای از ایمان است».
* در زبان عربی کلمۀ "بضع" نظر به مشهورترین اقوال اهل لغت از سه تا نه را گویند، و در تلفظ حرف "ب" به فتح و کسر خواندن هردو جواز دارد. و به کسر خواندن آن مشهورتر است. الله متعال میفرماید: ﴿فَلَبِثَ فِي ٱلسِّجۡنِ بِضۡعَ سِنِينَ٤٢﴾[يوسف: ٤٢]. «پس (یوسف) چند سال در زندان باقی ماند».
و "الشُعْبَة" در لغت بر چندین معنا اطلاق میشود، از جمله "فرع" یعنی شاخه که از اصل جدا میشود درحالی که به آن وصل است طوری که الله متعال میفرماید: ﴿ٱنطَلِقُوٓاْ إِلَىٰ ظِلّٖ ذِي ثَلَٰثِ شُعَبٖ٣٠﴾[المرسلات: ٣٠]. «بروید به سوی سایۀ (دودهای آتش) سه شاخه!».
* گفته میشود: عصا دو شعبه دارد، اگر یک طرف آن مانند دو شاخه دو قسمت شود، و شاخههای جدا شده از شاخه بزرگ شاخه نامیده میشوند طوری که طَرَفه بن عَبد در این باره گفته است:
كَأَنَّ السِلَاحَ فَوْقَ شُعْبَةِ بَانَةٍ
تَرَى نَفَخاً وَرْدَ الأَسِرَّةِ أَسْحَمَا
- (بانه) نام درختی است که یکی از درختان البان (گز روغن) میباشد.
و مقصود این است که ایمان دارای اصول و اجزا است، و این اجزا شعبهها و شاخهها و خصلتهای ایمان میباشند، و هرچند این شاخهها افزایش یافت سهم و حصۀ مؤمن از ایمان بیشتر میشود.
* در صحیح بخاری روایتی است: «الإِيمَانُ بِضْعٌ وَسِتُّونَ شُعْبَةً وَالْحَيَاءُ شُعْبَةٌ مِنَ الإِيمَانِ»[١٣١]. «ایمان شصت و چند شاخه دارد و حیا شاخهای از ایمان است».
* و در صحیح مسلم: «الْإِيمَانُ بِضْعٌ وَسَبْعُونَ أَوْ بِضْعٌ وَسِتُّونَ شُعْبَةً فَأَفْضَلُهَا قَوْلُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَدْنَاهَا إِمَاطَةُ الْأَذَى عَنْ الطَّرِيقِ وَالْحَيَاءُ شُعْبَةٌ مِنْ الْإِيمَانِ»[١٣٢]. «ایمان هفتاد و چند شعبه دارد، بالاترین آن قول لا اله الا الله و پایینترین آن برطرفنمودن اذیتکننده از مسیر راه مؤمنان است و حیا شعبهای از ایمان است».
- و لفظ "أعلاها" در روایت دیگری آمده که نزد محمد بن نصر مروزی و ابن حبان و بغوی در شرح السنه و دیگر علما است.[١٣٣]
* وشاید هم در انسان بعضی از شاخههای ایمان و بعضی از شاخههای نفاق یکجا جمع شوند طوری که در صحیح بخاری و مسلم حدیثی از ابوموسی اشعری س روایت است که پیامبر ج فرمود: «أَرْبَعٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ كَانَ مُنَافِقًا، وَمَنْ كَانَتْ خَصْلَةٌ مِنْهُنَّ فِيهِ كَانَتْ فِيهِ خَصْلَةٌ مِنَ النِّفَاقِ حَتَّى يَدَعَهَا؛ إذا ائتُمِنَ خان، وَ إِذَا حَدَّثَ كَذَبَ، وَإِذَا عَاهَدَ غَدَرَ، وَإِذَا خَاصَمَ فَجَرَ»[١٣٤]. «چهار خصلت است که اگر در شخصى یکجا شود او منافق خالص است و اگر یکى از این خصلتها در وى موجود باشد در او صفتى از نفاق موجود است تا وقتی که آن را ترک نماید: اگر امانتى به وى سپرده شود خیانت میکند و چون سخن گوید دروغ میگوید و وقتى عهد و پیمان ببندد بىوفایى میکند و چون خصومت و جدال کند دشنام میدهد».
* و در مسند امام احمد و سنن نسایی و ... از ابوهریره س روایت است که پیامبر ج فرمود: «مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَغْزُ وَلَمْ يُحَدِّثْ بِهِ نَفْسَهُ مَاتَ عَلَى شُعْبَةٍ مِنْ نِفَاقٍ»[١٣٥] «کسی که جهاد نکرده یا آرزوی جهاد نداشته و بمیرد، به نوعی از انواع نفاق مرده است».
و قول او /: «و ارکان آن شش رکن است: اینکه به الله ایمان بیاورید، و به فرشتگان، و کتابهای او، و پیامبران او، و روز آخرت، و به تقدیر؛ خیر آن و شر آن، همهاش از سوی الله است».
* ارکان ایمان اصول آن است که بر آن بنا میشود.
* و این ارکان همان اصول ایمان است، و شاخههای ایمان به این اصول برمیگردند، زیرا شاخه میباید اصلی داشته باشد، پس شاخه از اصل منشعب میشود.
* مثال: ایمان مانند درختی دارای تنه و شاخهها است. شاخهها عبارت هستند از اجزای پراکنده و جدا شده از تنه یا اصل.
* البته شباهت ایمان به درخت در قرآن ذکر شده است طوری که الله متعال برای تشویق بندگانش میفرماید: ﴿أَلَمۡ تَرَ كَيۡفَ ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا كَلِمَةٗ طَيِّبَةٗ كَشَجَرَةٖ طَيِّبَةٍ أَصۡلُهَا ثَابِتٞ وَفَرۡعُهَا فِي ٱلسَّمَآءِ٢٤ تُؤۡتِيٓ أُكُلَهَا كُلَّ حِينِۢ بِإِذۡنِ رَبِّهَاۗ وَيَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ٢٥﴾[إبراهيم: ٢٤-٢٥]. «آیا ندیدی که الله چگونه مثل زده است؟ کلمۀ طیبه (توحید، و گفتار پاکیزه) همچون درخت طیبه و پاکی است که ریشۀ آن (در زمین) ثابت، و شاخهاش در آسمان است * هر زمان (و فصلی) میوۀ خود را به فرمان پروردگارش میدهد، و الله برای (هدایت) مردم مثلها میزند، باشد که متذکر شوند (و پند گیرند)».
- ابن جریر / میگوید: الله متعال مثالی زده است و تشبیهی نموده است (کلمۀ طیبة)، معنای طیبه ایمان به او تعالی است؛ پس کلمه در اینجا کلمه ایمان و کلمه توحید است که هردو اصل ایمان میباشند.
* پس اگر ایمان راسخ باشد بالاترین شاخۀ این شاخهها قول (لا إله إلا الله) است زیرا در این حال از آنچه در قلب ثابت شده و اعضای بدن، آن را تصدیق نموده تعبیر میکند که از معانی ایمان است.
* اما اگر غیر مؤمن این کلمه را بگوید گفتن آن تنها با زبان فایدهای برایش ندارد زیرا ایمان قلبی به آن نداشته و گفتنش بر اصل قائم نمیباشد.
* مقصود این است که این ارکان ششگانه اصول ایمان هستند و شاخهها از آن جدا شدهاند.
* و شاخههای ایمان، انواع و خصلتهای ایمان میباشند، که برخی از آنها قلبی، قولی و عملی هستند.
* پیامبر ج برای هر نوع مثالی زده است: مثلا قول (لا إله إلا الله) عمل زبانی است؛ و دورکردن چیزهای اذیتکننده از راه، عمل اعضا بوده؛ و حیا عمل قلبی میباشد.
قول مولف /: و دلیل بر این ارکان ششگانه، این فرمودۀ باریتعالی است: ﴿۞لَّيۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلۡكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّۧنَ﴾[البقرة: ١٧٧]. «نیکی این نیست که روی خود را به سوی مشرق و مغرب کنید، بلکه نیکی (و نیکوکار) کسی است که به الله و روز قیامت و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران، ایمان آورده باشد».
* در این آیه الله متعال پنج اصل از اصول ایمان را ذکر کرده است، و در حدیث جبرییل ÷ با این اصول پنجگانه، ایمان به تقدیر نیز ذکر شده است[١٣٦].
* ایمان به تقدیر از لوازم ایمان به الله متعال است، زیرا تقدیر از افعال الله أ بوده و اگر در برخی جاها به تنهایی ذکر شده به خاطر اهمیت آن است.
* در برخی از آیات، الله متعال دو اصل از اصول ایمان را ذکر میکند و آن دو ایمان به الله و به روز آخرت است طوری که الله متعال میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا٥٩﴾ [النساء: ٥٩] «ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید الله را، و اطاعت کنید پیامبر، و صاحبان امرتان را، و اگر در چیزی اختلاف کردید، آن را به الله و پیامبر بازگردانید؛ اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید، این بهتر و خوش فرجامتر است».
و میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ رِئَآءَ ٱلنَّاسِ وَلَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَلَا بِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۗ وَمَن يَكُنِ ٱلشَّيۡطَٰنُ لَهُۥ قَرِينٗا فَسَآءَ قَرِينٗا٣٨ وَمَاذَا عَلَيۡهِمۡ لَوۡ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقَهُمُ ٱللَّهُۚ وَكَانَ ٱللَّهُ بِهِمۡ عَلِيمًا٣٩﴾ [النساء: ٣٨-٣٩].
«و کسانی که اموالشان را برای نشان دادن به مردم انفاق میکنند، و به الله و روز آخرت ایمان ندارند، و کسی که شیطان همدم او باشد، چه بد همدمی است. و اگر آنها به الله و روز آخرت ایمان میآوردند، و از آنچه الله به آنان روزی داده، انفاق میکردند؛ چه زیانی برای آنان داشت؟! و الله به (حال و اعمال) آنها دانا است».
و از این قبیل در قرآن کریم زیاد آمده است.
* و در برخی جاها ایمان به الله و پیامبران را ذکر میکند طوری که میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَلَمۡ يُفَرِّقُواْ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ أُوْلَٰٓئِكَ سَوۡفَ يُؤۡتِيهِمۡ أُجُورَهُمۡۚ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا١٥٢﴾ [النساء: ١٥٢] «و کسانی که به الله و پیامبرانش ایمان آورده و میان هیچیک ازآنان جدايی نیفكندند؛ اینان به زودی پاداششان را (الله) خواهد داد، و الله آمرزندۀ مهربان است».
* و در برخی جاها لفظ ایمان به الله متعال به تنهایی ذکر شده است طوری که در این آیۀ کریمه آمده است: ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَٱعۡتَصَمُواْ بِهِۦ فَسَيُدۡخِلُهُمۡ فِي رَحۡمَةٖ مِّنۡهُ وَفَضۡلٖ وَيَهۡدِيهِمۡ إِلَيۡهِ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِيمٗا١٧٥﴾ [النساء: ١٧٥] «اما آنان که به الله ایمان آوردند و به او تمسک جستند، به زودی همه را در رحمت و فضل خود وارد خواهد کرد، و آنان را در راه راستی به سوی خود هدایتشان میکند».
و فرمودۀ او تعالی است: ﴿وَمَن يُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ وَيَعۡمَلۡ صَٰلِحٗا يُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ قَدۡ أَحۡسَنَ ٱللَّهُ لَهُۥ رِزۡقًا١١﴾ [الطلاق: ١١] «و هرکس به الله ایمان آورَد و کار شایسته انجام دهد (الله) او را به باغهایی (از بهشت) وارد میکند که از زیر (درختان و کاخهای) آن نهرها جاری است، جاودانه در آن بمانند، به راستی الله رزق و روزیش را برای او نیکو گردانیده است». و در برخی جاها لفظ ایمان به طور مطلق و بدون ذکر متعلق آن بیان میشود طوری که در این فرمودۀ باریتعالی آمده است: ﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١﴾[المؤمنون: ١]. «به راستی مؤمنان رستگار شدند».
* اگر گفته شود چرا ایمان به الله و روز آخرت یکجا ذکر شده است؟ میگوییم: ایمان به الله شامل ایمان به خود او تعالی و به فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش و قضا و قدر او میشود، و اضافۀ این اصول به الله متعال اضافۀ لغوی است. اما روز آخرت به الله اضافه نمیشود، یعنی گفته نمیشود: و روز آخرتش.
* و اگر ایمان به الله و به پیامبران ذکر شود باقی اصول ایمان که پیامبران از آنها خبر دادهاند نیز در آن داخل میگردند، و تمام آنچه پیامبران خبر دادهاند ایمان به آن و تصدیق آن واجب است. و این اصول بزرگ ایمان به فرشتگان، کتابها، روز آخرت و تقدیر از بزرگترین چیزهای هستند که پیامبران از آن خبر دادهاند.
* و اگر ایمان به الله تنها ذکر گردد تمام آنچه که الله متعال به ایمانآوردن آن دستور داده داخل آن میگردد.
* و اگر لفظ ایمان به طور مطلق و بدون متعلق ذکر شود پس مراد از آن ایمانآوردن به آنچه الله متعال امر نموده و دوستش دارد میباشد و از بزرگترین آن ایمان به این اصول عظیم است.
* و این برایت بیان میکند که برخی از این اصول بزرگ بر بعضی دیگر آن دلالت دارند، و بعضی از آنها مستلزم بعضی دیگر هستند، و اگر کسی میان اینها تفاوتی ایجاد کند طوری که به بعضی از آن ایمان بیاورد و به بعضی دیگر کفر بورزد، در این صورت به همۀ آنها کافر شده است.
* و کسی که به هریک از این اصول کفر بورزد پس او از دین اسلام خارج است.
* شاید شخصی در خطا واقع شده و در برخی از لوازم ایمان با این اصول مخالفت کند درحالی که اجمالا به این اصول ایمان دارد، پس در این صورت حکم او بر مبنای مخالفت وی در آن چیز است، به طوری که اگر مخالفت وی در یکی از شکنندههای اسلام باشد پس کافر میگردد، و شاید هم بدعتی شود و شاید هم گنهکار.
و قول مولف /: و دلیل تقدیر، این فرمودۀ باریتعالی است: ﴿إِنَّا كُلَّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ٤٩﴾[القمر: ٤٩]. «بیگمان ما همه چیز را بهاندازه آفریدیم».
* در این آیه تقدیر ذکر شده است، و اینکه الله متعال تمام چیزها را به تقدیر خلق نموده، پس کسی که به آن ایمان آورد به تحقیق به تقدیر ایمان آورده است.
* ایمان به تقدیر از اصول بزرگ ایمان است که در متن حدیث جبرییل ÷ نیز ذکر شده است[١٣٧].
[١٣١]- صحيح بخاری: ٩.
[١٣٢]- صحيح مسلم: ٣٥.
[١٣٣]- صحيح ابن حبان: ١٩١. حكم آلبانی: صحيح.
[١٣٤]- صحيح بخاری: ٣٤ و ٢٤٥٩ و ٣١٧٨ و صحيح مسلم: ٥٨ این حدیث در بخاری و مسلم از طریق «ابوموسی اشعری س» روایت نشده بلکه از طریق «عبد الله بنِ عَمْرو بن العاص ب» روایت شده است.
[١٣٥]- صحيح مسلم: ١٩١٠.
[١٣٦]- صحيح مسلم: ٨.
[١٣٧]- صحيح مسلم: ٨.