ارکان ایمان
ركن اول: ایمان به الله متعال:
* لازمه ایمان به الله متعال ایمان به وجود او، ایمان به ربوبیت او، ایمان به الوهیت او و ایمان به اسماء و صفات او تعالی میباشد، و اینکه برپایی این فریضه ایمانی در باور، قول و عمل باشد.
* اما در ایمانداشتن به وجود الله متعال مخالفت صورت نگرفته است جز از اندکی از مردم که همان ملحدین هستند و به چندین گروه تقسیم شدهاند؛ طوری که به برخی از آنها دَهْریه "عبادتكنندگانِ طبیعت" گفته میشود، کسانی که همه چیز را به طبیعت منسوب میکنند، و برخی از آنها کمونیستهای پیروان داروین هستند، و برخی از آنها از گروههای بهایی و بابی هستند. گفتنی است این دو گروه اخیر از جمله گروهها و فرق شیعه هستند.
* و از ملاحده کسانی هستند که به وجود الله متعال اقرار میکنند اما وجود او تعالی را تفسیر نادرست میکنند مانند گروه دهریه که به گروهی از فلاسفه گفته میشود که گمان میبرند وجود پروردگار مطلق بوده و صفتی ندارد.
* و آنانی که وجود الله متعال را انکار میکنند از بیشترین مردمانی هستند که در تناقض و اضطراب واقع شدهاند، چون یقینا ایمان به وجود الله متعال امری است که لازمۀ فطرت و سرشت بشر میباشد پس کسی که آن را انکار کند حتما در تناقض و اضطراب واقع شده است.
* الله متعال از فرعون حکایت نموده، و او از مشهورترین کسانی است که قول به انکار وجود الله را ارایه و اظهار کرد، و در دگرگونی و تناقض واقع شد. زیرا وی ابا ورزیده و از روی تکبر وجود الله متعال را انکار کرد درحالی که به وجود او تعالی در عمق و درون نفسش باور داشت، و هنگامی که عذابی از کیفر دردناک به او رسید از موسی ÷ خواست که به پروردگارش دعا کند تا این عذاب را از او دور کند!!
الله متعال میفرماید: ﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمَلَأُ مَا عَلِمۡتُ لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرِي فَأَوۡقِدۡ لِي يَٰهَٰمَٰنُ عَلَى ٱلطِّينِ فَٱجۡعَل لِّي صَرۡحٗا لَّعَلِّيٓ أَطَّلِعُ إِلَىٰٓ إِلَٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّي لَأَظُنُّهُۥ مِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ٣٨ وَٱسۡتَكۡبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُۥ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُمۡ إِلَيۡنَا لَا يُرۡجَعُونَ٣٩﴾ [القصص: ٣٨-٣٩] «و فرعون گفت: ای بزرگان! من معبودی جز خودم برای شما نمیشناسم، پس ای هامان! برایم آتشی بر گِل بیفروز (و خشت بپز) آنگاه برایم برج بلندی بساز، شاید که از اله موسی باخبر شوم، و هرچند من گمان میکنم که او از دروغگویان است * و او (فرعون) و لشکریانش به ناحق در زمین سرکشی کردند، و پنداشتند که آنها به سوی ما بازگردانده نمیشوند».
- و میفرماید: ﴿وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيۡهِمُ ٱلرِّجۡزُ قَالُواْ يَٰمُوسَى ٱدۡعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَۖ لَئِن كَشَفۡتَ عَنَّا ٱلرِّجۡزَ لَنُؤۡمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرۡسِلَنَّ مَعَكَ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ١٣٤ فَلَمَّا كَشَفۡنَا عَنۡهُمُ ٱلرِّجۡزَ إِلَىٰٓ أَجَلٍ هُم بَٰلِغُوهُ إِذَا هُمۡ يَنكُثُونَ١٣٥﴾ [الأعراف: ١٣٤-١٣٥] «و هنگامی که عذاب بر آنها واقع شد، گفتند: ای موسی! پروردگارت را برای ما بخوان، به آنچه به تو وحی (و عهد) کرده است، اگر این عذاب را از ما برطرف کنی، قطعاً به تو ایمان میآوریم، و بنی اسرائیل را با تو خواهیم فرستاد * پس هنگامی که عذاب را، تا مدت معینی که آنان به آن میرسیدند، از آنها برطرف کردیم، ناگهان پیمانشکنی کردند».
* بدون شک ملحدان ضعیفترین مردمان از نگاه حجت و دلیل هستند البته اگر مناظرهکنندهای ماهر با آنها مناظره کند. طوری که الله متعال از ابراهیم ÷ و مناظره مدلل او با پادشاه خبر داده و میفرماید: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِي حَآجَّ إِبۡرَٰهِۧمَ فِي رَبِّهِۦٓ أَنۡ ءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡكَ إِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِۧمُ رَبِّيَ ٱلَّذِي يُحۡيِۦ وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا۠ أُحۡيِۦ وَأُمِيتُۖ قَالَ إِبۡرَٰهِۧمُ فَإِنَّ ٱللَّهَ يَأۡتِي بِٱلشَّمۡسِ مِنَ ٱلۡمَشۡرِقِ فَأۡتِ بِهَا مِنَ ٱلۡمَغۡرِبِ فَبُهِتَ ٱلَّذِي كَفَرَۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ٢٥٨﴾ [البقرة: ٢٥٨] «آیا ندیدی و (آگاهی نداری از) کسی (نمرود پادشاه بابل) که با ابراهیم دربارۀ پروردگارش به مجادله و گفتگو پرداخت؟ به آن خاطر که الله به او پادشاهی داده بود. و (از کبر و غرور سرمست شده بود) هنگامی که ابراهیم گفت: پروردگار من کسی است که زنده میکند و میمیراند. (نمرود) گفت: من (نیز) زنده میکنم و میمیرانم. ابراهیم گفت: همانا الله، خورشید را از مشرق میآورد، پس تو آن را از مغرب بیاور!. (در اینجا) آن کسی که کفر ورزیده بود مبهوت شد. و الله قوم ستمگر را هدایت نمیکند».
* و اما ایمان به ربوبیت الله متعال عبارت از اقرارنمودن بر این است که او تعالی آفریدگار، روزیدهنده و مالک همه چیز است؛ زنده میکند و میمیراند.
* و این اقرار، بنده را داخل اسلام نمیکند بلکه برای داخلشدن وی به اسلام باید به توحید الوهیت باور داشته باشد؛ باور داشته باشد که الله یگانه است و در عبادت او تعالی شریکی قرار ندهد؛ چون مشرکان که پیامبر ج در میان آنها مبعوث شد به وجود الله متعال اقرار میکردند، و به ربوبیت او تعالی اقرار داشتند اما در عبادت، او تعالی را یکتا نمیدانستند از اینرو داخل دین اسلام نشدند.
* و اما ایمان به الوهیت الله متعال؛ عبارت است از اقرارنمودن به اینکه هیچکس جز الله متعال مستحق عبادت نیست؛ اقرار قاطعی که در عمل نیز پیاده شود. و هیچکس به الوهیت الله متعال مؤمن شمرده نمیشود مگر اینکه به هر چیزی که به غیر از الله عبادت میشود کفر بورزد، و الله متعال را به یگانگی و بدون شریک عبادت کند.
* و این مرتبۀ بزرگی است که در مورد آن میان پیامبران و اقوامشان خصومت واقع شد، و این همان چیزی است که به پیامبر ج دستور داده شد که به خاطر آن با مردم بجنگد تا آن که به آن ایمان بیاورند، و این همان مقتضای شهادت لا إله إلا الله میباشد.
* و اما ایمان به اسمای حسنای الله متعال و صفات علیا و والای او تعالی آن است که بنده با اقرار جازم به آنچه الله متعال برای خود ثابت نموده و آنچه که پیامبر ج برای او تعالی ثابت نموده یقین داشته باشد، البته بدون جستجو از کیفیت و چگونگی آن، و بدون تشبیهنمودن آن به مخلوق و بدون نفی و تعطیل آن، بلکه اقرار قاطع همراه با عملکردن بر حسب مقتضای آن اسما و صفات داشته باشد.
- پس به نامهای نیک الله متعال و صفات والای او تعالی و معانی جلیلی که این اسما و صفات دربر دارند ایمان میآوریم. همچنین ایمان داریم که هیچگونه شبیهی برای الله در آنها وجود ندارد، و الله متعال دارای کمال مطلق بوده و هیچگونه نقص و کمی در نامها و صفات و افعال او تعالی وجود ندارد، و او تعالی از هرگونه بدی و نقص و سایر عیبها که شایسته کمال مقدسش نیست خود را پاک و منزه داشته است.
- الله متعال را نظر به خواستههای نامها و صفات او تعالی عبادت میکنیم.
پس ایمان ما به نامهای الله تعالی مانند سمیع، بصیر، لطیف، خبیر، علیم، محیط، و امثال آن از نامهای نیک الله که بر علم و احاطۀ او دلالت میکنند از ما میخواهد که در تمامی امور خویش الله متعال را مراقب حال خود بدانیم، او تعالی را طوری عبادت کنیم که گویا او را میبینیم، به این ترتیب طاعات الهی را انجام داده و از معاصی او بپرهیزیم با این باور که الله متعال ما را میبیند و پنهان و آشکارِ ما را میداند، و هیچ چیز از امور ما بر او پوشیده نیست.
و ایمان ما به صفات رحمت، کرم و احسان ایجاب میکند که محبت الله أ را بزرگ بشماریم و از امید به فضل، رحمت و برکات او تعالی نیز بزرگداشت نماییم.
ایمان ما به صفات الله مانند قوّت، قدرت و قهر تقاضا میکند که خوف و بیم از الله متعال را بزرگ بشماریم، بنابر این به معصیتی اقدام نکرده و از طاعتی تخلف و ابا نمیورزیم، و از نصرت و یاری او تعالی نااُمید نمیشویم.
و هر نام از نامهای نیک الله تعالی و هر صفت از صفات والای او دارای آثار بزرگ و جلیلی هستند که هرکدام از آنها در انواع مختلف عبودیتِ الله متعال خواستهها و نیازمندیهای خود را دارند.
* و در این مرتبه از ایمان گروههایی از فرقههای گمراه مخالفت ورزیدهاند که بر دو دسته تقسیم میشوند: مُعَطِّله و مُشَبِّهه.
- مُعَطِّله: عبارت است از وصف جامع برای گروههای که اسمای حسنی و صفات والای الله متعال را نفی کردهاند، یا اینکه برخی از آنها را نفی نمودهاند و این همان معنای تعطیل است. و میتوان از مشهورترین این گروهها جَهْمیه[١٣٨]، مُعْتَزِله[١٣٩]، کُلّابیّه[١٤٠]، ماتُریدیه[١٤١]، اَشاعِره[١٤٢] را نام برد، البته این گروهها در زمینه تعطیل دارای درجات و مراتبی هستند.
- اما مُشَبِّهه، کسانی هستند که الله متعال را به مخلوقات او تشبیه کردهاند، و برخی از اشخاص در تشبیه واقع شدهاند که در مورد آنها سخنان زیادی گفته شده و تکفیر برخی از آنها توسط سلف صادر شده است مانند داود جَواربی و مُغیره بن سعید عِجلی و هِشام بن حَکَم رافضی و هشام جَوالیقی.
- و در برخی از گذشتگان رافضه تشبیه وجود داشت و میتوان از این گروههای مشبهۀ رافضی، "سَبَئیه، مُغیریه و سَحابیه"، و کسانی که گمان میبرند که علی س در ابرها است و رعد صدایش و برق شلاق وی است نام برد.
- و از جمله گروههای مشهوری که در تشبیه واقع شدهاند میتوان از این گروهها نام برد: کرامیه[١٤٣]، صوفیان غالی از حلولیها و اتحادیها، اینها از بیشترین گروههایی هستند که در تشبیه و کفر واقع هستند. پناه بر الله؛ و اقوال زشت در کفر و تشبیه دارند.
[١٣٨]- جهميه: گروهی منسوب به جهم بن صفوان، که از جبریهای خالص بودند، با معتزله در نفی صفات ازلی همنظر بودند، اما اعتقاداتی منحصر به خویش نیز داشتند.
[١٣٩]- معتزله: از گروهی در لشکر علی س تشکیل شدند که از سیاست عزلت گزیدند (گوشه گرفتند). و گفته شده: دلیل نامگذاریشان این است که از مجلس حسن بصری عزلت گزیدند و در رأسشان واصل بن عطاء بود، و بیشتر بدعت و گمراهیشان از کلام و فلسفه بود.
[١٤٠]- كلابيه: گروهی منسوب به عبد الله بن سعيد بن كلاب بصری، متكلم، و موسس طایفه كلابية است که بين او و معتزله مناظراتی واقع شد.
[١٤١]- ماتريديه: پیروان ابومنصور ماتريدی متوفاى سال (٣٣٣هـ) هستند که تا به امروز باقی ماندهاند. وی در جدل و كلام مهارت داشت اما در سنن و آثار درایت کافی نداشت، و منهجی كلامی در بحث عقيده که تشابه زیادی با منهج متأخرین اشاعره داشت را پایهریزی نمود، که در مساله صفات تا حد زیادی متکی به كلام میباشد. به طوری که از صفات چیزی را ثابت نمیدانند مگر اینکه عقل آن را ثابت بداند، اما در آنچه مجالی برای عقل نباشد به تأويل و تعطيل (نفی صفات) روی میآورَند. آنها اسماء را اثبات میکنند اما در مورد صفات تنها هفت صفت را اثبات میکنند که عبارت است از «حيات، علم، قدرت، سمع، بصر، اراده، كلام». البته برخی از آنها صفت هشتمی یعنی «تكوين» را نیز به آن میافزایند اما بقیه صفات را نفی مینمایند و نصوص وارده در مورد آنها را تاویل، و معانی آنها را تحریف میکنند.
[١٤٢]- اَشاعره: منتسب به ابوالحسن اَشعری متوفاى سال (٣٢٤هـ) میباشند و مانند ماتریدیه فرقهای کلامی هستند که در آنچه مجالی برای عقل نباشد به تأويل و تعطيل (نفی صفات) روی میآورَند. در مورد صفات تنها هفت صفت را اثبات میکنند. از جمله تحریف معانی صفات توسط اشاعره و ماتریدیه میتوان به موارد زیر اشاره نمود: تاویل و تحریف اِستواء به استيلاء، يد به قدرت، عين به بصر، وجه به وجود و....
[١٤٣]- كراميه: گروهی منسوب به ابوعبدالله محمد بن كرام، که در اثبات صفات دست به تجسيم و تشبيه میزدند.