چه وقت هجرت پایان مییابد؟
* هجرت تا روز برپایی قیامت باقی است؛ در مسند امام احمد و سنن ابوداود و نسایی و غیره از معاویه بن ابوسفیان ب روایتی است که گفت: پیامبر ج فرمود: «لَا تَنْقَطِعُ الْهِجْرَةُ حَتَّى تَنْقَطِعَ التَّوْبَةُ وَلَا تَنْقَطِعُ التَّوْبَةُ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا»[٢٣٢] «هجرت قطع نمیشود تا زمانی که توبه قطع شود و توبه قطع نمیشود تا اینکه خورشید از مغرب طلوع کند».
* و در مسند امام احمد و سنن نسایی از عبدالله بن واقد السعدی س روایت است که گفت: من با هیأت اعزامی به نزد پیامبر ج رفتم که هر فرد این گروهِ اعزامی درخواستی از پیامبر ج داشت و من آخرینِ آنها بودم که به محضر پیامبر ج شرفیاب شدم و گفتم: ای رسول الله! من کسانی را پشت سر گذاشته و آمدهام که آنها گمان میبرند هجرت قطع شده است، فرمود: «لَا تَنْقَطِعُ الْهِجْرَةُ مَا قُوتِلَ الْكُفَّارُ»[٢٣٣] «تا زمانی که با کفار جنگ ادامه دارد، هجرت قطع نمیشود». پیامبر ج بیان نمود که هجرت تازمانی خواهد بود که در میان مردم کافران باقی مانده و با ایشان جنگ صورت میگیرد و دارای سرزمین هستند؛ پس مسلمانی که در سرزمین آنها اقامت دارد هجرت بر وی قطع نشده در صورتی که نمیتواند شعایر دینی خود را برپا کند پس هجرت بر او واجب است، و کسی که در برپایی شعایر دینی خود قادر بود اما در آن مصلحت برتر وجود نداشت و از فتنه بر خویشتن در امان بود، پس در این صورت هجرت بر وی مستحب است.
* و اما روایتی که در صحیحین از ابن عباس ب نقل شده است که پیامبر ج فرمود: «لَا هِجْرَةَ بَعْدَ الْفَتْحِ وَلَكِنْ جِهَادٌ وَنِيَّةٌ»[٢٣٤] «بعد از فتح (مکه)، هجرتی نیست، اما جهاد و نیت باقی است». مراد از پایانیافتن هجرت در این حدیث، هجرت از مکه به مدینه، یا سرزمینهایی که در زمان پیامبر ج به دین اسلام مشرف شدند میباشد، چون وقتی قبایل عرب مسلمان شدند سرزمینهای آنها نیز اسلامی شد، پس هجرت از سرزمینهای آنها به سوی دیگر مناطق معنایی ندارد.
* شیخ الاسلام ابن تیمیه / فرموده است: و به یقین پیامبر ج فرمود: «لَا هِجْرَةَ بَعْدَ الْفَتْحِ وَلَكِنْ جِهَادٌ وَنِيَّةٌ؛ وَإِذَا اسْتُنْفِرْتُمْ فَانْفِرُوا» «بعد از فتح، هجرتی نیست، اما جهاد و نیت باقی است و هرگاه منادی جهاد، شما را به جهاد فراخواند (نفیر عام)، به سوی جهاد حرکت کنید» و فرمود: «لَا تَنْقَطِعُ الْهِجْرَةُ مَا قُوتِلَ الْعَدُوُّ» «مادامی که جنگ با دشمن ادامه دارد هجرت قطع نمیشود» هردو حق است؛ زیرا مراد از هجرت، هجرت معروف در آن زمان بود، یعنی هجرت از مکه و سایر سرزمینهای عرب به مدینه بود؛ و این هجرت هنگامی مشروع بود که مکه و سایر سرزمینها دار کفر یا دارحرب بودند و نور ایمان تنها در مدینه میدرخشید؛ و هجرت از دارکفر به دار اسلام برای کسانی که قادر بودند واجب بود؛ ولی هنگامی که مکه فتح شد و به دار اسلام مبدل گردید و عربها نیز به اسلام مشرف شدند، تمام این سرزمینها دار اسلام شد از اینرو فرمود: «لَا هِجْرَةَ بَعْدَ الْفَتْحِ».
* و در صحیحین از عطاء بن ابی رباح روایت است که گفت: من با عُبَیْد بن عُمَیْر لَیْثی به زیارت ام المؤمنین عایشه ل شرفیاب شدیم -و او در آن وقت در منطقه ثبیر مجاورت داشت- پس از او دربارۀ هجرت پرسیدم؛ گفت: «هجرت بعد از امروز نیست؛ مؤمنان به خاطر حفظ دین خود به سوی الله و رسولش فرار میکردند، از ترس اینکه در فتنه واقع نشوند، اما امروز الله متعال اسلام را پیروز و آشکار ساخته است، و هرمؤمن پروردگارش را در هرجا بخواهد عبادت میکند، و اما جهاد و نیت باقی است»[٢٣٥].
* و در صحیح مسلم از مُجاشِع بن مسعود سُلَمی س روایت شده است که فرمود: من به حضور پیامبر ج رسیدم تا با ایشان برای هجرتنمودن بیعت کنم. پیامبر ج فرمود: «إِنَّ الْهِجْرَةَ قَدْ مَضَتْ لِأَهْلِهَا وَلَكِنْ عَلَى الْإِسْلَامِ وَالْجِهَادِ وَالْخَيْرِ»[٢٣٦] «دوران هجرت به پایان رسید، لیکن بر اسلام و جهاد و خیر باقیست».
* و در صحیح بخاری از مجاهد بن جَبْر روایت است که گفت: به ابن عمر ب گفتم: «إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُهَاجِرَ إِلَى الشَّأْمِ» «من میخواهم به شام هجرت کنم»، گفت: «لَا هِجْرَةَ وَلَكِنْ جِهَادٌ فَانْطَلِقْ فَاعْرِضْ نَفْسَكَ فَإِنْ وَجَدْتَ شَيْئًا وَإِلَّا رَجَعْتَ»[٢٣٧] «اکنون هجرتی نیست و لکن جهاد باقی است؛ پس برو و خود را پیشنهاد کن اگر چیزی (از غنایم) دریافتی ورنه برخواهی گشت».
پس این هجرتی است که قطع شد، اما هجرت از سرزمین کفار به سرزمینهای مسلمانان باقی بوده و قطع نمیشود تا اینکه آفتاب از مغرب طلوع کند.
[٢٣٢]- سنن ابیداود: ٢٤٧٩ و سنن كبرى نسایی: ٨٦٥٨ و مسند احمد: ١٦٩٠٦. حكم آلبانی: صحيح.
[٢٣٣]- سنن نسایی: ٤١٧٢ و ٤١٧٣ و مسند احمد: ١٦٧١ و ٢٢٣٢٤. حكم آلبانی: صحيح.
[٢٣٤]- صحيح بخاری: ١٨٣٤ و ٢٧٨٣ و ٢٨٢٥ و ٣٠٧٧ و ٣١٨٩ و صحيح مسلم: ١٣٥٣.
[٢٣٥]- صحيح بخاری: ٣٩٠٠ و ٤٣١٢.
[٢٣٦]- صحيح بخاری: ٢٩٦٢ و ٤٣٠٥ و ٤٣٠٧ و صحيح مسلم: ١٨٦٣.
[٢٣٧]- صحيح بخاری:٤٣٠٩.