شرح اصول سه گانه اسلام شیخ محمد بن عبدالوهاب

فهرست کتاب

درجات ایمان

درجات ایمان

* ایمان دارای سه درجه است:

درجه اول: درجۀ اصلی ایمان است، و مطلق ایمان نامیده می‌شود، و آن چیزی است که به وسیلۀ آن اسلام بنده درست می‌شود، و با آن بنده مسلمان نامیده می‌شود، هرچند اصل ایمان با وی است، اما به او مؤمن گفته نمی‌شود زیرا در این قول تزکیه وجود دارد که او هنوز به آن نرسیده است؛ پس از یکسو از وی اصل ایمان نفی نمی‌شود و از سوی دیگر وصف حقیقت ایمان برایش ثابت نمی‌گردد.

ابن قیم  / می‌گوید: «طوری که مرد که با او قدری از علم و فقه باشد عالم و فقیه نامیده نمی‌شود».

و بیان آن این است که اسلام بنده تا شهادتین را نگوید درست نمی‌شود، و لازمه این شهادتین ایمان به الله و به رسول او  ج و به جاآوردن ارکان ظاهری اسلام است، و هیچ تصور نمی‌شود که بنده‌ای شهادت بدهد که هیچ معبودی به حق جز الله نیست، و به الله ایمان نداشته باشد.

و مسلمان نمی‌شود تا از نواقض و شکننده‌های اسلام اجتناب و دوری نکند، از جمله اینکه آنچه الله متعال و پیامبر او  ج خبر داده‌اند را تصدیق کند و این همان قدری از ایمان است که اسلام بنده جز با آن صحیح نیست.

و آن دسته از مسلمانان که مرتکب گناهان کبیره شده‌اند از این طبقه محسوب می‌شوند، که اصل ایمان در آن‌ها وجود دارد طوری که درجه اولی عبودیت پروردگار را با اجتناب از شرک اکبر و اجتناب از شکننده‌های اسلام محقق ساخته‌اند.

پس اصحاب این درجه را تکفیر نمی‌کنیم طوری که خوارج این دسته از مردم را تکفیر می‌کنند، همچنین نمی‌گوییم آن‌ها در میان دو جایگاه هستند یعنی میان اسلام و کفر قرار دارند طوری که معتزله معتقد هستند، بلکه این گروه مسلمان هستند و اصل ایمان در آن‌ها موجود است، اما حد واجب ایمان را محقق نکرده‌اند، پس در آن‌ها ایمان است و همزمان در آن‌ها فسق نیز به خاطر نافرمانی‌شان وجود دارد.

افراد این مرتبه در نزد برخی از اهل علم "الفاسق الملّی" نامیده می‌شوند که هنوز از ملت اسلام خارج نشده‌اند، یعنی فاسق هستند و بر ملت اسلام نیز می‌باشند.

و این‌ها را به خاطر اسلام‌شان دوست داریم و از آن‌ها به خاطر نافرمانی و گناهان‌شان نفرت داریم، پس در قبال آن‌ها محبت و نفرت یکجا صورت می‌گیرد، چنانکه آن‌ها میان ایمان و گناه جمع کرده‌اند.

و برخورد و معامله با آن‌ها براساس آنچه احکام شریعت وضع نموده است صورت می‌گیرد؛ طوری که برخی از آن‌ها در حالاتی قرار می‌گیرند که می‌باید رها و هجر شوند، و حالاتی است که برخی از آن‌ها مورد لطف قرار گرفته نصیحت می‌شوند و به خاطر هدایت یافتن برایشان دعا می‌شود، و برایشان خیر را خواهان هستیم و پایدارماندن‌شان را در نافرمانی و گناهان نمی‌خواهیم.

- درجه دوم: درجه کمالِ ایمانِ واجب است؛ پس کسی که ایمان واجب را با انجام واجبات دینی و اجتناب محرمات از روی ایمان و برای رضایت پروردگار محقق نمود، وی مؤمن است.

- درجه سوم: درجه کمالِ ایمانِ مستحب است، و شامل ایمان واجب و مستحب می‌شود، و افراد این درجه احسان‌کنندگان هستند؛ و به یقین آن‌ها با انجام فرایض و نوافل و اجتناب از محرمات و مکروهات به الله متعال تقرب جسته‌اند، و ایمان را با قلب‌ها، زبان‌ها، و اعضای بدن‌شان محقق کرده‌اند، پس سعی و تلاش‌شان برای الله متعال بوده، و این سعی و تلاش شامل محبت، نفرت، عطا، و منع است، و این همه خصلت‌های ایمان می‌باشند؛ طوری که در سنن ابوداود و ... از ابوامامه باهلی  س روایت است که پیامبر  ج فرمود: «مَنْ أَحَبَّ لِلَّهِ وَأَبْغَضَ للَّهِ وَأَعْطَى لِلَّهِ وَمَنَعَ لِلَّهِ فَقَدِ اسْتَكْمَلَ الإِيمَانَ»[١٢٨] «کسی که به خاطر الله دوست بدارد و به خاطر الله دشمنی کند و به خاطر الله بدهد و به خاطر الله منع کند، پس به یقین ایمانش را کامل کرده است».

- ابن قیم  / در کتاب اِغاثه اللَّهْفان در شرح این حدیث می‌گوید: یقینا ایمان علم و عمل است، و عمل ثمره علم بوده و بر دو نوع می‌باشد: عمل قلبی که شامل محبت و بغض است، و عمل جوارح نیز بر حسب آن دو انجام می‌شود؛ چه انجام یک کار باشد یا ترک آن. پس هرگاه این چهار چیز برای رضایت الله متعال انجام شود انجام‌دهنده آن، ایمان را کامل نموده و آنچه از این چهار چیز کم شود پس برای غیر الله بوده و به همان قدر از ایمانش نیز کاسته می‌شود.

- و دوستی‌ورزیدن به خاطر الله عامتر از دوست‌داشتن در راه الله است، دوستی‌ورزیدن به خاطر الله شامل محبتی است که به خاطر الله قابل دوست‌داشتن است از قبیل اشخاص، اعمال، اقوال، احوال، مقاصد، اخلاق، اماکن، اوقات و ... .

- و همچنین عطاکردن به خاطر الله متعال عامتر از آن است که مراد فقط عطای مال باشد، بلکه عطای به خاطر الله تعالی شامل تمامی آنچه که داده می‌شود است از قبیل مال، جاه، علم، تلاش و وقت، و همین‌طور منع‌کردن.

- پس کسی که محبت او به خاطر الله بود، و نفرتش از چیزی به خاطر الله بود، و عطایش به خاطر الله بود، و منع‌کردنش به خاطر الله بود پس او مؤمنی دارای ایمان کامل است؛ از فضل الهی این مقام را مسئلت داریم.

و مقصود این است که ایمان سه درجه دارد: درجۀ اصل ایمان، درجۀ ایمان واجب، درجۀ کمال ایمان؛ درجه اولی: مرتبۀ اسلام، و درجه دوم: مرتبۀ ایمان، و درجه سوم: مرتبۀ احسان است.

* پس هر مؤمن مسلمان است و هر مسلمان مؤمن نیست.

* و برخی از علمای سلف این امر را با رسم‌ها توضیح می‌دادند طوری که از ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب روایت شده که وی دایرۀ بزرگی رسم کرد و گفت: این اسلام است، سپس دایره‌ای کوچک‌تر از آن را در وسط آن رسم کرد و گفت: این ایمان است، سپس گفت: «پس اگر کسی مرتکب زنا و دزدی شد از ایمان خارج شده به اسلام می‌رود، و او را از اسلام خارج نمی‌کند جز کفر‌ورزیدن به الله  » [به روایت عبدالله بن امام احمد و ابن منده و آجری و لالکایی].

ابن منده گفته است: و این مذهب گروهی از پیشوایان حدیث است که به روایتی از عمر بن خطاب و سعد بن ابی‌وقاص و ابوهریره  ش استدلال کرده‌اند.

* ابن تیمیه  / در رسالۀ خود به نام قاعده‌ای در محبت «قاعدة في المحبة»: گفته است: «فرمودۀ پیامبر  ج است: «لَا يَزْنِي الزَّانِي حِينَ يَزْنِي وَهُوَ مُؤْمِنٌ، وَلَا يَسْرِقُ السَّارِقُ حِينَ يَسْرِقُ وَهُوَ مُؤْمِنٌ، وَلَا يَشْرَبُ الْخَمْرَ حِينَ يَشْرِبُهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ»[١٢٩] «زناکار درحالی که زنا می‌کند ایمان ندارد، و سارق هنگام سرقت، ایمان ندارد و شراب‌خوار درحالی که شراب می‌خورد ایمان ندارد». هرکدام در باب خود؛ اگر از اعمالی که الله آن را زشت شمرده به طور کامل متنفر می‌بود هرگز آن را انجام نمی‌داد؛ وقتی آن را انجام داد از دوحالت خالی نیست: یا باور او بر اینکه الله متعال آن عمل را دوست ندارد در او ضعیف است، یا اینکه نفرتش از چیزی که الله آن را دوست ندارد ضعیف است که در هردو صورت مانع کامل‌شدن ایمان واجب می‌شود».

* و در مورد فرق بین اسلام و ایمان به آیاتی از قرآن استدلال شده است.

* از جمله این فرمودۀ الله متعال: ﴿۞قَالَتِ ٱلۡأَعۡرَابُ ءَامَنَّاۖ قُل لَّمۡ تُؤۡمِنُواْ وَلَٰكِن قُولُوٓاْ أَسۡلَمۡنَا وَلَمَّا يَدۡخُلِ ٱلۡإِيمَٰنُ فِي قُلُوبِكُمۡۖ[الحجرات: ١٤]. «اعراب (بادیه‌نشین) گفتند: "ایمان آورده‌ایم" (ای پیامبر!) بگو: شما ایمان نیاورده‌اید، اما بگويید: اسلام آورده‌ایم، و هنوز ایمان در دل‌های‌تان وارد نشده است».

علمای سلف در تفسیر این آیه دو قول مشهور دارند.

قول اول: اسلام آن‌ها همان مرتبۀ اسلام است، و اینکه آن‌ها به مرتبۀ ایمان نرسیده‌اند، و این قول امام زهری و ابراهیم نخعی و احمد بن حنبل می‌باشد و این قول را ابن جریر و ابن تیمیه و ابن کثیر و ابن رجب برگزیده‌اند.

قول دوم: اسلام آن‌ها همان اسلام ظاهری است و ایجاب نمی‌کند که صاحب آن در باطن مسلمان حقیقی باشد، طوری که بر اهل نفاق؛ به اسلام ظاهری آن‌ها حکم می‌شود، هرچند در باطن کافر باشند؛ زیرا تعامل با مردم براساس ظاهر آن‌ها است؛ پس کسی که اسلام را اظهار کرد از وی می‌پذیریم و باطن او را به الله متعال می‌سپاریم، پس با چنین فردی مانند یک مسلمان برخورد صورت می‌گیرد تا وقتی که با دلیل قاطع ارتداد وی از اسلام برای ما ثابت شود.

* و این قول مجاهد، شافعی، بخاری، و محمد بن نصر مروزی، و ابومظفر سمعانی، بغوی، شنقیطی رحمهم الله می‌باشد و به این فرمودۀ الله متعال استدلال نموده‌اند: ﴿وَلَمَّا يَدۡخُلِ ٱلۡإِيمَٰنُ فِي قُلُوبِكُمۡ[الحجرات: ١٤]. «و ایمان هنوز به دل‌هایتان وارد نشده است» گفته‌اند: با نص قرآن در قلب‌های این‌ها ایمان داخل نشده است، و کسی که ایمان در قلبش داخل نشود در حقیقت مسلمان نیست، و اسلام او تنها بر زبان می‌باشد نه در قلب.

و اصحاب قول اول می‌گویند: ایمانی که از آن‌ها نفی شده است همان ایمانی است که مرتبه ایمان، آن را تقاضا دارد، پس آن‌ها حقیقت ایمان را نشناخته‌اند و بر جهلی که قرار دارند تنها اسلام آورده‌اند پس حکم اسلام برایشان ثابت می‌گردد؛ ﴿وَلَمَّا يَدۡخُلِ ٱلۡإِيمَٰنُ فِي قُلُوبِكُمۡۖ[الحجرات: ١٤]. یعنی قلب‌های‌تان حقیقت ایمان را در خود جا نداده است.

* ابن قیم  / در کتاب بدائع الفوائد قول اول، و در کتاب اعلام الموقعین قول دوم را گفته است.

* ولی با بررسی و تحقیق مشخص می‌شود که دلالت این آیه هردو قول را دربر می‌گیرد.

- پس اگر نفی ایمان از آن‌ها در این فرمودۀ الله تعالی: ﴿لَّمۡ تُؤۡمِنُواْ[الحجرات: ١٤]. «شما ایمان نیاورده‌اید» نفی اصل ایمان باشد که با آن حکم مسلمانی شخص ثابت می‌شود؛ پس آن‌ها در باطن کافر، و در ظاهر مسلمان هستند، و حکم منافقان را دارند، و شاید الله متعال به برخی از آن‌ها توبه را عنایت فرماید و به ایمان هدایت‌شان کند.

- و اگر مراد نفی همان قدر واجب از ایمان باشد که الله متعال مؤمنان را به آن توصیف نموده و آن‌ها را مؤمنان نامیده است؛ پس این مستلزم نفی اصل ایمان و خارج‌شدن از دین اسلام نیست، و برای آن‌ها حکم اسلام داده می‌شود، ولی وصف ایمانی که به کسانی داده می‌شود که قدر واجب ایمان را به جای می‌آورند از آن‌ها نفی می‌شود.

- طوری که درصحیح بخاری از ابوهریره  س روایت شده که پیامبر  ج فرمود: «وَاللَّهِ لا يُؤْمِنُ، وَاللَّهُ لا يُؤْمِنُ، وَاللَّهِ لا يُؤْمِنُ». قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَا ذَلِكَ؟ قَالَ: «الذي لا يَأْمَنُ جَارُهُ بَوَائِقَهُ»[١٣٠].«والله مؤمن شمرده نمی‌شود والله مؤمن شمرده نمی‌شود والله مؤمن شمرده نمی‌شود» گفته شد چه کسی یا رسول الله؟ فرمود: «کسی که همسایه‌اش از شر او در امان نمی‌باشد». پس این، حقیقتِ ایمان و مقدارِ واجب ایمان را که الله متعال مؤمنان را با آن مدح نموده و آن‌ها را مؤمن نامیده است از وی نفی کرد، و این امر ایجاب نمی‌کند که هرکس آن را انجام بدهد از دین اسلام خارج می‌شود.

- و آنچه این امر را واضحتر می‌سازد این است که شاید صادق و کاذب، قول ﴿أَسۡلَمۡنَا را بگوید؛ اگر انسان کاذب آن را گفت پس او منافق است که ادعای اسلام را دارد و کسانی را که ایمان آورده‌اند فریب می‌دهد، طوری که اسلام را برایشان ظاهر و کفر خود را مخفی نگه می‌دارد، و اگر شخص صادق آن را بگوید پس وی در ظاهر و باطن مسلمان است، و اصل ایمان در او وجود دارد.

- از این‌رو الله متعال می‌فرماید: ﴿بَلِ ٱللَّهُ يَمُنُّ عَلَيۡكُمۡ أَنۡ هَدَىٰكُمۡ لِلۡإِيمَٰنِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١٧ [الحجرات: ١٧] «بلکه الله بر شما منّت می‌گذارد که شما را به ‌سوی ایمان رهنمود کرده است اگر راستگو هستید». پس وصف ایمان را به صدق مرتبط ساخته است؛ از این‌رو کسی از آن‌ها که راستگو بود از اهل دستۀ اول می‌باشد، و کسی از آن‌ها که راستگو نبود از دستۀ دوم است.

- و این دلالت بر جواز این امر دارد که بگوییم این آیات در مورد کسانی نازل شده‌اند که اصحاب دستۀ اول هستند و برخی از آن‌ها از دسته دوم می‌باشند، بنابر این آیات، هردو صنف را دربر می‌گیرند.

- و این مثال شگفت‌انگیزی برای حسن بیان قرآن کریم، و دلالت آن بر معانی بزرگ با کلمات کوتاه است.

- و مقصود این است که آیۀ مذکور براساس قول اول در تفسیر آن دلالت بر فرق‌گذاشتن میان مرتبۀ اسلام و مرتبۀ ایمان است.

* محمد بن نصر مروزی گفته است: «می‌گوییم: بنده از دو نگاه مسلمان نامیده می‌شود:

- اول اینکه از روی ایمان‌داری الله تعالی را اطاعت کند و او را با خلوص نیت بخواهد.

- دوم اینکه به خاطر هراس از کشته‌شدن و اسارت، به رسول الله  ج و مؤمنان تسلیم شود و فروتنی کند؛ پس گفته می‌شود که متابعت و تابع‌شدن او از روی خوف و تقیه بوده است، و برای الله متعال تسلیم نشده، و این اسلامی نیست که الله متعال آن را برگزیده و مورد رضایت او تعالی است و بندگان را به سوی آن دعوت کرده است».

و همچنین فرمودۀ الله متعال: ﴿فَأَخۡرَجۡنَا مَن كَانَ فِيهَا مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٣٥ فَمَا وَجَدۡنَا فِيهَا غَيۡرَ بَيۡتٖ مِّنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ٣٦[الذاريات: ٣٥-٣٦]. «پس کسانی از مؤمنان را که در آن (شهرهای قوم لوط) بودند (پیش از نزول عذاب) بیرون آوردیم * و جز یک خانه از مسلمانان در آن (شهرها) نیافتیم».

- همسر لوط در ظاهر مسلمان بود، اما مؤمن نبود.

- و در این آیه کریمه لطیفه‌ای وجود دارد: مؤمنان به نجات‌یافتن از عذاب وعده داده شده‌اند، و برای مسلمانِ غیر مؤمن پیمانی بر نجات از عذاب داده نشده است؛ شاید او به خاطر گناهان خود در دنیا مورد عذاب قرار گیرد و شاید در قبر عذاب ببیند و شاید هم در دوزخ عذاب بچشد، اما در آتش جاویدان نمی‌ماند.

- و نظیر آن در قصۀ اصحاب سَبْت (شنبه) ذکر شده است طوری که الله متعال مؤمنان را که از بدی منع می‌کردند نجات داد و در مورد کسانی که در انکارِ منکر ساکت بودند ساکت ماند، و ظالمان را به عذاب سخت گرفتار کرد.

- برای مسلمانان که اصحاب کبایر (اهل گناهان کبیره) هستند عهد و پیمانی مبنی بر، ایمن‌ماندن‌شان از عذاب وجود ندارد طوری که الله متعال آن را برای اهل ایمان قرار داده است، از این‌رو آنها یا مورد عذاب قرار می‌گیرند، و یا هم الله متعال به فضل و کرمش آن‌ها را مورد عفو و بخشش قرار خواهد داد، و این امر فرق بزرگی میان مرتبۀ اسلام و مرتبۀ ایمان را برایت بیان می‌کند.

- پس برای مؤمن این عهد است که مورد عذاب الهی قرار نگرفته و الله متعال او را در ذلت رها نمی‌کند. و اینکه او نمی‌هراسد، غمگین نمی‌شود، گمراه و مجرم نمی‌شود، و الله متعال کفیل هدایت، نجات، نصرت و پیروزی، و جایگاه رفیع برای او است. و او از قهر و عذاب الله متعال در امان بوده و از عذاب روز آخرت نیز در امان خواهد بود طوری که الله متعال می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ٨٢ [الأنعام: ٨٢] «آنان که ایمان آورده‌اند، و ایمان خود را به شرک نیالودند، ایمنی از آنِ آن‌ها است؛ و آن‌ها هدایت شدگان هستند».

* گفتنی است که اگر لفظ اسلام و ایمان به تنهایی بیایند؛ پس مراد از اسلام، معنای اسلام و ایمان را دربرمی‌گیرد چنانکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ دِينٗا مِّمَّنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ [النساء: ١٢٥] «و چه کسی نیک‌آیین‌تر است از کسی که روی خود را به الله سپرد (و مخلصانه تسلیم شد) و نیکوکار (و فرمانبردار) بود». بدون شک اسلامِ وجه، در اینجا معنای ایمان را نیز دربردارد.

* و اگر لفظ ایمان به طور مطلق ذکر شود شامل معنای اسلام می‌شود طوری که در این فرموده الله متعال آمده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ الله متعال تمام مسلمانان را مخاطب قرار می‌دهد و در این مورد اختلافی میان علما وجود ندارد.

و اگر لفظ اسلام و لفظ ایمان هردو یکجا ذکر شود مراد از اسلام معانی ظاهری از قبیل تسلیم‌شدن، مُنقادبودن و ادای شعایر ظاهری می‌باشد که در مرتبۀ اسلام مطلوب است، و از لفظ ایمان، معانی باطنی از قبیل تصدیق، اخلاص و عبادت‌های قلبی مراد است که در مرتبۀ ایمان مطلوب است. طوری که الله متعال می‌فرماید: ﴿يَٰعِبَادِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡكُمُ ٱلۡيَوۡمَ وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ٦٨ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا وَكَانُواْ مُسۡلِمِينَ٦٩[الزخرف: ٦٨-٦٩]. «ای بندگان من! امروز نه ترسی بر شما است ، و نه شما اندوهگین می‌شوید * (همان) کسانی که به آیات ما ایمان آوردند و مسلمان بودند».

ابن جریر  / در مورد این آیۀ کریمه ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا می‌نگارد: «الله متعال می‌فرماید: ای بندگانم که ایمان آورده‌اید و این بندگان کسانی هستند که کتاب الله و پیامبرش را تصدیق کرده‌اند، و به آنچه که پیامبرانشان آورده‌اند عمل کرده‌اند، ﴿وَكَانُواْ مُسۡلِمِينَ الله متعال می‌فرماید: و آنان با قلب‌هایشان از اهل خضوع بودند، و وقتی پیامبران‌شان از جانب پروردگارشان آن را آورد قبول کردند و بر دین ابراهیم خلیل الله بودند، حنفا بودند نه یهودی و نه نصرانی، و نه از عبادت كنندگان نمادها (بت‌ها) ...».

* بنابر این در خلاصۀ جواب گفته می‌شود: ایمان و اسلام هرگاه با هم به کار روند دو معنا و مفهوم متفاوت را می‌رسانند و هرگاه جدا از هم به کار روند هریک معنای دیگر را نیز با خود دارا است.

* از عقیدۀ اهل سنت این است که آن‌ها هیچ مسلمانی را به خاطر گناه کبیره تکفیر نمی‌کنند جز در صورتی که آن کبیره از ناقضی از نواقض (شکننده‌های) اسلام باشد.

[١٢٨]- سنن ابی‌داود: ٤٦٨١. حكم آلبانی: صحيح.

[١٢٩]- صحيح بخاری: ٢٤٧٥ و ٥٥٧٨ و ٦٧٧٢ و ٦٧٨٢ و ٦٨٠٩ و ٦٨١٠ و صحيح مسلم: ٥٧.

[١٣٠]- صحيح بخاری: ٦٠١٦.