[رد بر کسی که در معنای "لا إله إلا الله" به خطا رفته است]
* شناخت تفسیرهای غلط از کلمۀ توحید و برملاساختن بطلان آن برای طالب علم مهم است.
* شاید طالب علم در نزد برخی از فرقهها در تفسیر کلمۀ توحید با پراکندگی روبرو شود؛ چون برخی از آنها آن را تفسیر درست میکنند و برخی از آنها در تفسیر آن به اشتباه میروند.
* از اشاعره درحدود چهار قول در تفسیر کلمه توحید نقل شده است:
- برخی از آنها إله را به معبود بهحق تفسیر کردهاند و اینکه معنای (لا إله إلا الله) این است که معبودی بهحق جز الله نیست، و این تفسیر صحیح و موافق با تفسیر اهل سنت و جماعت است.
- برخی از آنها إله را به اینکه او قادر بر اختراع است تفسیر کردهاند و اینکه لا إله إلا الله یعنی هیچ قادر و توانایی بر اختراع جز الله نیست، ولی این تفسیر فقط توحید ربوبیت را دربرمیگیرد.
- برخی از آنها إله را به معنای ذات بینیاز از هرچیز، و همه چیز به او محتاج تفسیر کردهاند.
- و برخی از آنها لا إله إلا الله را چنین تفسیر کردهاند که: «او یکتا در ذات خویش است و تقسیمکنندهای ندارد، یکتا در صفات خویش است و شبیه و مانندی ندارد، یکتا و یگانه در افعال خود است که شریکی با خود ندارد».
- و دو تفسیر اخیر نیز کاستی دارد و برخلاف دلایل صحیح بوده و مورد پذیرش لغت عربی هم نیست.
* و تفسیرنمودن کلمه توحید به بعضی از معانی ربوبیت اشتباه بزرگی است که در نزد برخی گروهها شایع شده و در میان عوام نیز رواج پیدا کرده و به سبب آن است که بدعتها و شرکیاتی انتشار یافته که الله متعال خودش میداند.
* بر طالب علم لازم است که دلایل را بداند و آن اینکه مشرکانی که پیامبر ج با آنها جنگیدند اقرار میکردند که الله تعالی آفریننده، روزیدهنده و مدبر امر است، اما این اقرار، آنان را داخل اسلام نکرد.
* اگر معنای (لا إله إلا الله) همان معنی ربوبیت باشد که مشرکان به آن شهادت دادهاند، پس مخالفتشان و امتناعورزیدنشان از قول لا إله إلا الله معنا و توجیهی نداشت.
* در این روایت بیندیشید که امام احمد و عبدالرزاق و ابن ابیشیبه و غیره از سعید بن جُبَیر و او از ابن عباس ب روایت کرده که گفت: هنگامی که ابوطالب مریض شد گروهی از قریش از جمله ابوجهل نزد او آمده و گفتند: همانا برادرزادهات معبودان ما را دشنام میدهد و چنین و چنان میکند و چنین و چنان میگوید؛ پس کاش به وی پیامی بفرستی تا او را از این کار مانع شوی؛ ابوطالب کسی را نزدش فرستاد. یا اینکه ابن عباس گفت: پیامبر ج خودش آمد و وارد خانه شد و میان آنها (مشرکین) و ابوطالب مجلس خاصی برگزار شد.
ابن عباس میگوید: ابوجهل ترسید که اگر پیامبر ج در پهلوی ابوطالب بنشیند شاید ابوطالب با او نرمی نشان دهد؛ پس برخاست و در آن جای خالی نشست، و پیامبر ج جایی در نزدیک عمویش نیافت پس پیش دروازه نشست.
ابوطالب گفت: ای برادرزادهام، چه شده که قوم از تو شکایت میکنند؟! ادعا دارند که تو معبودان آنها را دشنام داده و چنین و چنان میگویی و چنین و چنان کارهایی میکنی، آنها بر او ج اتهامات واهی را زیاد کردند؛ بالاخره پیامبر ج فرمود: «يَا عَمِّ إِنِّي أُرِيدُهُمْ عَلَى كَلِمَةٍ وَاحِدَةٍ يَقُولُونَهَا تَدِينُ لَهُمْ بِهَا الْعَرَبُ وَتُؤَدِّي إِلَيْهِمْ بِهَا الْعَجَمُ الْجِزْيَةَ» «ای عمو! من از اینها میخواهم که یک کلمه را بگویند که عربها مدیونشان میشوند و با این کلمه عجم برایشان جزیه میپردازند» حضار مجلس از این سخن پیامبر ج ترسیدند و گفتند: فقط یک کلمه؟!! یک کلمه که سهل است ما ده کلمه مىگوییم! و این کلمه چیست؟ ابوطالب گفت: و این چه کلمهای است ای برادرزاده؟ پیامبر ج فرمود: «لا إله إلا الله». ابن عباس ب میگوید: وحشتزده لباسهایشان را تکان دادند درحالی که میگفتند: ﴿أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ٥﴾[ص: ٥]. «آیا (همه) معبودان را یک معبود قرار داده است؟ بیگمان این چیزی عجیبی است». و ابن عباس تا این جا ﴿لَّمَّا يَذُوقُواْ عَذَابِ٨﴾[ص: ٨]، تلاوت کرد.[١٢٦]
این حدیث را امام ترمذی و همچنان امام نسایی رحمهم الله تعالی روایت کردهاند و حاکم / آن را صحیح دانسته و امام ذهبی / با او موافق است، و ابن حبان / آن را در صحیح خود آورده است.
- دقت نمایید که چگونه مشرکین مراد از (لا إله إلا الله) را میدانستند البته بهتر از برخی گروههای گمراه امروزی؛ آنها میدانستند که مقتضای این کلمه بطلان عبادت هرچه غیر از الله متعال مورد عبادت قرار میگیرد میباشد.
* و برخی از صوفیها میگویند: معنای (لا إله إلا الله) معبودی جز الله نیست، این برای عوام است. و محبوبی جز الله نیست، این برای خواص است. و موجودی جز الله نیست، این برای خاصترین خاصها است. درحالی که این تفسیر، کفر آشکار و گواه بر گویندۀ آن است که وی معتقد به حلول و اتحاد میباشد، عقیدهای که کفرترین کفرها است؛ پناه بر الله.
* مقصود از این توضیح گوشزدی است به طالب علم درباره تفسیرهای غلطی که از کلمه توحید شده است، و شاید هم این تفسیرها از مردمانی صادر شود که دارای جایگاه و منزلت علمی والایی در جامعه هستند، ولی طالب علم نباید به آن فریب بخورد.
قول مؤلف /: و تفسیری که آن را واضح میسازد این فرمودۀ باریتعالی است: ﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِي بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ٢٦ إِلَّا ٱلَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُۥ سَيَهۡدِينِ٢٧﴾[الزخرف: ٢٦-٢٧]. الآیة
«و (به یاد آور) آنگاه که ابراهیم به پدر و قومش گفت: بیگمان من از آنچه عبادت میکنید، بیزار هستم،* مگر آن کسی که مرا آفریده».
و این فرموده الله متعال: ﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡٔٗا وَلَا يَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِۚ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُولُواْ ٱشۡهَدُواْ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ٦٤﴾[آل عمران: ٦٤].
«بگو: ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است، که جز الله را عبادت نكنيم، و چیزی را شریک او نسازیم، بعضی از ما بعضی دیگر را به جای الله معبود نگیرد. پس اگر (از این دعوت) روی گرداندند، بگویید: گواه باشید که ما مسلمان هستیم».
* این دو آیه معنای کلمه توحید را تفسیر میکنند.
* آیه اول که این فرمودۀ او تعالی است: ﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِي بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ٢٦ إِلَّا ٱلَّذِي فَطَرَنِي﴾ [الزخرف: ٢٦-٢٧] برائت و بیزاری از هرچه که به غیر از الله أ عبادت میشود را دربر دارد، و عبادت را تنها برای الله متعال ثابت میکند، و این همان معنای توحید است.
- باید در توحید نفی و اثبات وجود داشته باشد، نفی مستحقبودن غیر الله برای عبادت، و بیزاری از آنچه که به غیر الله عبادت میشود، و ثابتکردن عبادت تنها برای الله یکتا، پس کسی موحد نمیشود جز اینکه میان نفی (معبودان باطل) و اثبات (اله واحد) جمع کند.
- و این امری است که معنای لغوی توحید بر آن دلالت دارد، پس باور به وحدانیت چیزی مستلزم اثبات و نفی است، یعنی ثابتکردن وحدانیت او، و نفی شریکقراردادن چیزی با او.
* و اما فرمودۀ باریتعالی: ﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡٔٗا وَلَا يَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِۚ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُولُواْ ٱشۡهَدُواْ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ٦٤﴾ [آل عمران: ٦٤] «بگو: ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است، که جز الله را عبادت نكنيم، و چیزی را شریک او نسازیم، و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای الله معبود نگیرد. پس اگر (از این دعوت) روی گرداندند، بگویید: گواه باشید که ما مسلمان هستیم».
- سَواء در زبان عرب: انصاف و عدل را گویند، و اصل آن این است که وقتی میان عربها، منازعه و کشمکش رخ میداد و منجر به قتل و جراحت میشد و سرانجام میخواستند صلح نمایند یکدیگر را به سَواء دعوت میکردند و بر امری صلح میکردند که در آن برای دو طرف درگیر، انصاف و عدل صورت میگرفت و در مورد خون و حقوق در میانشان مساوات درنظر گرفته میشد.
- زُهَیْر ابن ابیسَلْمی گفته است:
أَرُوْنَا سُنَّــةً لَا ضَيْـمَ فِيْهَا
يُسَوَّى بَيْنَنَا فِيْهَا السَّــوَاءُ
فَإِنْ تَدَعُوا السَّوَاءَ فَلَيْسَ بَيْنِي
وَبَيْــنَكُمُ بَنِــي حِصْنٍ بَقَاءُ
- برخی از عربها را خودپسندی و تکبر و اظهار قوت به گناه کشانده و از پذیرش سخن سَواء ابا میورزیدند، طوری که عَنْتَره گفته است:
أَبَيْنَا فَمَا نُعْطِي السَّوَاءَ عَدُوَّنَا
قِيَاماً بِأَعْضَادِ الـسَّـرَاءِ الْمـُعَطَّفِ
- سَواء میان عربها در امور مادی از قبیل جراحات و معاوضهها و نیز در امور معنوی از قبیل پروندههای حقوقی و قراردادها و ... صورت میگرفت.
- ابن جریر میگوید: «﴿إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ﴾[آل عمران: ٦٤]. یعنی به سوی کلمه و سخن عدل و انصاف میان ما و شما، و سخن عدل آن است که ما الله متعال را یکتا بدانیم و غیر او را عبادت نکنیم، و از هر معبودی به غیر او بیزاری بجوییم، و با او چیزی را شریک نسازیم».
- کلمه در لغت بر جمله مفید اطلاق میشود، اما در اصطلاح علمای نحو کلمه عبارت از اسم، فعل و حرف میباشد که برای معنایی آمده است. آنها اسم را کلمه، و فعل را کلمه، و حرف را که برای معنای کلمه آمده، کلمه میشمارند؛ و این اصطلاح جدیدی است، و در استعمال اصطلاحات اختلافی نیست، اما بدانید که معنای کلمه در زبان عربی همان معنای اصطلاحی در نزد علمای نحو نیست.
الله متعال میفرماید: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ٩٩ لَعَلِّيٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِيمَا تَرَكۡتُۚ كَلَّآۚ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَاۖ﴾[المؤمنون: ٩٩-١٠٠]. «(کافران پیوسته به راه و روش خود ادامه میدهند) تا زمانیکه مرگِ یکی از آنها فرا رسد، گوید: پروردگارا! مرا (به دنیا) بازگردان، * باشد که در آنچه (در دنیا) ترک (و کوتاهی) کردهام، کار شایستهای انجام دهم هرگز چنين نيست، بیگمان اين سخنی است که او به زبان میگويد».
پس این جملۀ مفید، کلمه نامیده شده، و دلایل و شواهد برای به کاربردن آن با این اسلوب بسیار زیاد است؛ طوری که کلمه توحید کلمه (لا إله إلا الله) است.
- ﴿والكَلِمَةٖ سَوَآءِۢ﴾ یعنی: سخن یکسان و عدل، که الله متعال به سوی آن دعوت نموده این است: ﴿أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡٔٗا وَلَا يَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِۚ﴾[آل عمران: ٦٤]. «که جز الله را عبادت نكنيم، و چیزی را شریک او نسازیم، بعضی از ما بعضی دیگر را به جای الله معبود نگیرد».
- و این آیه معنای توحید را بیان نموده است و تنها تفسیر درست این است که: عبادت الله متعال به یگانگی بدون شریک قرار دادن با او تعالی، و بیزاری از هرچه به غیر الله متعال عبادت میشود. ﴿أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡٔٗا﴾[آل عمران: ٦٤]. «که جز الله را عبادت نكنيم، و چیزی را شریک او نسازیم».
* فرموده الله متعال: ﴿وَلَا يَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِۚ﴾[آل عمران: ٦٤]. «بعضی از ما بعضی دیگر را به جای الله معبود نگیرد».
- ابن عطیه میگوید: معبود گرفتن بعضی از آنها بعضی دیگرشان را دارای درجات است: اعلیترین آن باورداشتنشان به الوهیت آنها و عبادت آنها بر این اساس میباشد، مانند عزیر و عیسی ابن مریم، و این تفسیر عکرمه است. و پایینترین درجه آن اطاعت آنها از کشیشها و اسقفها و سرانشان در تمامی امور کفری و گناهان که به آن امر میشوند و التزامشان در اطاعت آنها با دید شرعی میباشد، و این تفسیر ابن جریج است. و این آیه کریمه به ترک تمامی اینها دعوت میدهد.
* و فرمودۀ الله متعال: ﴿فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُولُواْ ٱشۡهَدُواْ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ٦٤﴾[آل عمران: ٦٤]. «پس اگر (از این دعوت) روی گرداندند، بگویید: گواه باشید که ما مسلمان هستیم». دلالت بر این امر دارد که اگر کسی آن را انجام داد از جمله مسلمانان است، و کسی که ابا ورزید و رویْ گردانْد پس از جمله مسلمانان نیست.
[١٢٦]- سنن ترمذی: ٣٢٣٢ و سنن كبرى نسایی: ٨٧١٦ و ١١٣٧٢ و صحيح ابن حبان: ٦٦٨٦ و مستدرك حاكم: ٣٦١٧ و مسند احمد: ٢٠٠٨ و ٣٤١٩ و مصنف ابن ابيشيبه: ٣٦٥٦٤ و مصنف عبد الرزاق صنعانی: ٩٩٢٤. ترمذی میگوید: حدیث صحیح، و حاکم و ذهبی آن را صحیح خواندهاند اما آلبانی میگوید: ضعیف الإسناد.