خورشید نبوت ترجمه فارسی الرحیق المختوم

فهرست کتاب

در پناه نیای مهربان

در پناه نیای مهربان

عبدالمطلب محمد را به مکه بازگردانید، در حالی که شفقت و عطوفت او نسبت به نوادۀ عزیزش هر لحظه افزایش می‌یافت. نوادۀ یتیم وی اینک به مصیبتی تازه گرفتار آمده بود که زخم‌های کهنۀ درون او را نو کرده بود. عبدالمطلب آنچنان محبت و مرحمتی نسبت به محمد ابراز می‌داشت که نسبت به هیج یک از فرزندان خویش نداشت. هرگز او را در این حالتی که برای او پیش آمده بود تنها نمی‌گذاشت، و او را از همه فرزندانش برتر می‌نشانید. ابن‌هشام گوید: در سایۀ خانۀ کعبه برای عبدالمطلب زیراندازی پهن می‌کردند، و پسرانش در اطراف آن زیرانداز می‌نشستند تا عبدالمطلب بیاید و آنجا بنشیند، و به پاس حرمت وی، هیچ‌یک از پسرانش روی آن زیرانداز نمی‌نشستند. اما، رسول خدا ج- که در آن اوان نوجوانی کم سن و سال بود- همین که از راه می‌رسید، سرجای جدش می‌نشست، عموهایش دستان وی را می‌گرفتند تا او را از روی زیرانداز کنار بکشند، عبدالمطلب هرگاه که می‌دید چنین می‌کنند، می‌گفت: این یک پسر من را به حال خود بگذارید، که بخدا او را شأن و مقام ویژه‌ای است! آنگاه، با محمد، باز هم روی زیرانداز مخصوص خویش می‌نشست، و بر گردۀ آن حضرت دست نوازش می‌کشید، و از این کاری که محمد می‌کرد بسیار شاد و خرسند می‌گردید [۱۱۲].

رسول خدا جهشت سال و دو ماه و ده روز از عمر شریفشان می‌گذشت که عبدالمطلب، نیای گرانقدرشان، در مکه از دنیا رفت، و پیش از وفات، مصلحت چنان دید که سرپرستی نواده‌اش را به عموی وی ابوطالب- که از هر جهت هم‌شأن پدرش بود- واگذار کند [۱۱۳].

[۱۱۲] سیرةابن‌هشام، ج ۱، ص ۱۶۸. [۱۱۳] همان، ج ۱، ص ۱۶۹؛ تلقیح فهوم اهل الاثر، ص ۷.