خورشید نبوت ترجمه فارسی الرحیق المختوم

فهرست کتاب

تعقیب بیعت‌کنندگان

تعقیب بیعت‌کنندگان

سران مکّه بازگشتند، در حالی که تقریباً یقین داشتند به اینکه خبر بیعت عَقَبه دروغ بوده است. با وجود این، همچنان پیگیر بررسی خبر و کسب اطلاع و تأمّل دربارۀ آن بودند، تا سرانجام برایشان یقین حاصل شد که خبر درست بوده است، و بیعت عقبه عملاً صورت پذیرفته است. امّا، دیگر کار از کار گذشته بود، و حاجیان راهی زادگاه‌هایشان شده بودند. سوارکاران مکه شتابان به تعقیب یثربیان تاختند، اما کاری از پیش نبردند، تنها به سعدبن عباده و منذربن عمرو برخوردند و آن دو را تحت تعقیب قرار دادند. منذر آنان را درمانده کرد و به گَردِ پای او نیز نرسیدند، اما، سعد را توانستند دستگیر کنند. دستان او را به گردنش آویختند و به باربند شترش بستند، و پیوسته او را می‌زدند و می‌کشانیدند، و موهای سرش را می‌کشیدند تا به مکّه واردش کردند. مُطعَم بن عدّی و حارث بن حرب بن امیه سر رسیدند و او را از چنگ مشرکان رهایی دادند، زیرا سعد همیشه سلامت رفت و آمد کاروان‌های آن دو را در مدینه تضمین می‌کرد. انصار وقتی فهمیدند که سعد را جا گذاشته‌اند، با یکدیگر مشورت کردند که اگر مصلحت باشد بازگردند و پی‌جوی او شوند، که ناگهان سعدبن عُباده به آنان رسید و همگی باهم به مدینه وارد شدند [۲۸۳].

این بیعت عقبه دوم بود که با عنوان بیعت عَقَبۀ کُبری شهرت یافته است. این پیمان در فضایی آکنده از محبت و مودّت و همبستگی منعقد گردید، و با همیاری مسلمانان از هر سوی و اعتماد و دلاوری و شجاعت مسلمانان در این راه حکایت داشت. فرد مسلمانی از اهل یثرب، نسبت به برادر کم توان خود که در مکّه تحت ستم قرار گرفته است، محبت می‌ورزد، و در برابر ستمگرانی که بر او ستم کرده‌اند، خشم می‌گیرد، و در اعماق قلب وی احساسات محبت‌آمیز نسبت به برادری که او را ندیده است اما به خاطر خدا دوستش دارد، تحریک می‌شود و می‌جوشد.

این احساسات و عواطف، بر اثر یک انگیزۀ گذرا پدید نیامده بود، تا با گذشت زمان بگذرد و برگزار شود. منشأ این عواطف واحساسات، ایمان به خدا و رسول او و به کتاب آسمانی او بوده است، ایمانی که وقتی نسیم آن می‌وزد، شگفتی‌ها در عقیده و عمل پدید می‌آورد. با همین ایمان بود که مسلمانان توانستند کارهایی را از خود به یادگار، و بر صفحات تاریخ ثبت کنند، و آثاری از خویشتن برجای گذارند که نظیر و همانند آن‌ها، نه در زمان‌های پیش از آنان و نه در دوران‌های پس از آنان، و نه در آینده، نیامد.

[۲۸۳] همان، ج ۱، ص ۴۴۸، ۴۵۰؛ زاد المعاد، ج ۲، ص ۵۱-۵۲.