آمادگی رومیان و غسّانیان برای کارزار با مسلمانان
به طور جسته و گریخته، پیاپی به مدینه خبر میرسید که رومیان برای اقدام به یک نبرد تعیین کننده بر علیه مسلمانان آماده شدهاند. مسلمانان هر زمان در بیم و هراس به سر میبردند، و هر صدای غیرعادی که به گوششان میرسید، میپنداشتند که رومیان حمله کردهاند. این حالت و وضعیت را از ماجرایی که برای عمربن خطاب روی داده است، به وضوح میتوان دریافت.
در همین سال نهم هجرت، رسول خدا جبه مدت یک ماه با سوگند از همسرانشان جدا شدند و از همگی آنان دوری گزیدند، و در نیم غرفهای که به ایشان اختصاص داشت، کُنج عزلت گزیدند. صحابه در آغاز کار از حقیقت امر باخبر نشدند، و گمان کردند که حضرت رسولاکرم جهمسرانشان را طلاق دادهاند، و از این بابت، نگرانی و اندوه و پریشانی بر اذهان یاران آنحضرت سایه افکند.
عمربن خطاب- که این ماجرا را گزارش میکند- گوید: دوستی از انصار داشتم که هرگاه در جایی حضور نمیداشتم، برای من خبر میآورد، و در هر موردی نیز که او حضور نمیداشت، من برای او خبر میبردم. عمر با آن دوست انصاریاش، هر دو در بالا دست مدینه ساکن بودند، و متناوباً نزد پیامبراکرم جمیآمدند. گوید: در آن ایام، ما از بابت یکی از پادشاهان آلغسّان که گفته بودند، قصد حمله به ما را دارد، در بیم و هراس به سر میبردیم، و تمامی فکر و ذکر ما را گرفته بود. ناگهان دیدم که دوست انصاری من سر رسیده و دقالباب میکند و میگوید: باز کن! باز کن! گفتم: غسّانیها حمله کردهاند؟! گفت: نه، از آن هم بدتر!؟ رسول خدا جاز همسرانشان جدایی اختیار کردهاند!... [۶۹۵].
به روایت دیگر، عمربن خطّاب گوید: مدتی بود گفتگو میکردیم دربارۀ اینکه غسّانیان برای نبرد با ما سازوبرگ جنگی تدارک میبینند!؟ دوست من روزی که نوبت او بود، پاسی از شب گذشته بازگشت، و درِ خانۀ مرا به شدت کوبید و گفت: خوابیده است؟! به وحشت افتادم، از خانه درآمدم و به نزد او رفتم. گفت: حادثهای بزرگ به وقوع پیوسته است! گفتم: آن حادثۀ بزرگ چیست؟ غسّانیها آمدهاند؟! گفت: نه، از آن هم بزرگتر و دامنهدارتر!؟ رسول خدا جهمسرانشان را طلاق دادهاند!... [۶۹۶].
این ماجرای گفتگوی عمربن خطاب با آن دوست انصاریاش، نمایانگر آن است که تا چه اندازه از سوی رومیان در مخاطره بودهاند، و از این نظر در چه موقعیت دشواری به سر میبردهاند!؟ عملکرد منافقان نیز به هنگام رسیدن خبر آمادگی رزمی رومیان به مدینه مزید بر علت میگردید. منافقان، به رغم آنکه میدیدند رسول خدا جدر همۀ میدانها پیروز شدهاند، و از هیچ قدرت و شوکتی در سراسر جهان بیم و هراس ندارند، و هر مانع و رادعی را نیز که بر سر ایشان قرار گیرد، از میان برمیدارند، به رغم همۀ اینها، منافقان آرزو داشتند که آنچه در سینههایشان پنهان میداشتند، و پیوسته چشم انتظار رسیدن مصبت و دردسری برای اسلام و مسلمین بودند، روزی تحقّق پیدا کند، و چون تحقّق یافتن آمال و آرزوهایشان را نزدیک میدیدند، یک آشیانۀ توطئه و نیرنگ در قالب مسجد- که همان مسجد ضِرار باشد- تأسیس کردند. منافقان این مسجد را به عنوان پایگاهی برای دین ستیزی و تفرقهانگیزی میان مسلمانان، و کمینگاهی برای آتشافروزان جنگ برعلیه خدا و رسول پدید آوردند، و به رسول خدا جپیشنهاد کردند که در مسجد ضِرار نماز بگزارند، و مقصودشان از این پشنهاد آن بود که مسلمانان را بفریبند، و مسلمانان درنیابند که در این مسجد چه توطئهها و دسیسههایی بر علیه آنان در جریان است، و نسبت به کسانی که به این مسجد آمد و شد دارند حسّاس نشوند، و درنتیجه این مسجد برای منافقان ساکن مدینه و رفقایشان در بیرون مدینه به صورت آشیانهای امن و امان دربیاید. امّا، رسول خدا جنمازگزاردن در آن مسجد را موکول به بازگشت از غزوۀ تبوک گردانیدند، و اشتغال به تهیۀ ساز و برگ جنگ را بهانه کردند. به این ترتیب، منافقان به مقصودشان نرسیدند، و خداوند رسوایشان گردانید، تا آنکه سرانجام، رسول خدا جپس از بازگشت از جنگ تبوک اقدام به ویرانسازی آن کردند، و هرگز در آن نماز نگزاردند.
[۶۹۵] صحیح البخاری، ج ۲، ص ۷۳۰. [۶۹۶] صحیح البخاری، ج ۱، ص ۳۳۴.