بیعت مردم مکه با پیامبر
خداوند منان شهر مرکزی مکه را برای پیامبر اسلام و مسلمانان فتح کرد. در پرتو این فتح بزرگ حق و حقیقت برای اهل مکه جلوهای تمام عیار کرد. و آنان دریافتند که بجز اسلام راهی برای پیروزی و موفقیت نخواهد بود. این بود که در مقام اِذعان و تسلیم برآمدند، و همگی برای بیعت با رسول خدا جگرد آمدند. رسول خدا جبرفراز دامنۀ کوه صفا نشستند، و بیعت با مردم مکه را آغاز کردند. عمربن خطاب پایین دست آنحضرت قرار گرفت و برای ایشان از مردم بیعت میگرفت. مردم همه با رسول خدا جبیعت کردند مبنی بر اینکه درحدّ طاقت و استطاعت، در برابر رسول خدا جدر مقام سمع و طاعت باشند.
در کتاب مدارکالتنزیل نَسفَی آمده است که روایت کردهاند، پیامبراکرم جوقتی از بیعت با مردان فراغت یافتند، در همان حال که همچنان برفراز کوه صفا جلوس فرموده بودند، و عمربن خطاب پایین دست ایشان نشسته بود، به بیعت با زنان نیز پرداختند. عمر به فرمان پیامبراکرم جبا زنان اعلام بیعت میکرد، و پاسخ زنان را به پیامبراکرم جمنتقل میکرد.
هند بنت عتبه، همسر ابوسفیان، به طور ناشناس درمیان زنان برای بیعت آمد، بخاطر کاری که با جنازۀ حمزه کرده بود، از اینکه رسول خدا جاو را بازشناسند، خوف داشت. رسول خدا جفرمودند:
«أُبَایِعُكُنَّ عَلَى أَنْ لا تُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَیْئًا». «با شما بیعت میکنم مبنی بر اینکه هیچکس و هیچچیز را شریک و همتای خدای یکتا قرار ندهید!».
عمربن خطاب نیز بر مبنای اینکه از آن پس دیگر هیچچیز و هیچکس را همتا و شریک برای خدای یکتا قرار ندهند، با زنان مکه بیعت کرد.
رسول خدا جفرمودند: «وَلا تَسْرِقْنَ»«و اینکه دزدی نکنید!».
هند گفت: ابوسفیان مردی بخیل است، اگر هر از گاهی به اموال وی دستبرد بزنم چه خواهد شد؟!.
ابوسفیان گفت: هرچه دستت رسید و دستبرد زدی حلالت باشد!.
رسول خدا جاو راشناختند. خندیدند و گفتند: «واِنَّك لَهِنْدٌ»«تو باید هند باشی؟!»
هند گفت: آری، شما نیز گذشتهها را گذشت کنید، ای پیامبرخدا، خداوند از شما درگذرد!.
رسول خدا جادامه دادند: «وَلا تَزنینَ» [۶۷۰]«و اینکه زنا نکنید!».
هند گفت: مگر زن آزاده هم زنا میکند؟!.
رسول خدا جفرمودند: «وَلا تَقْتُلنَ اَولادكنَّ»«و اینکه فرزندانتان را نکشید!».
هند گفت: فرزندانمان را در کودکی پرورش دادیم، وقتی بزرگ شدند شما آنان را کشتید! چنانکه خودتان و آنان بهتر از هرکس دیگر میدانید! آخر، حنظلهبن ابیسفیان در جنگ بدر کشته شده بود. عمر آنچنان خندید که بر پشت درافتاد. پیامبراکرم جنیز تبسم فرمودند.
رسول خدا جفرمودند: «وَلا تَأتینَ بِبُهتانٍ»«و اینکه بُهتان نزنید!».
هند گفت: بهتان زدن کاری زشت است، و شما ما را تنها به رشد و کمال و مکارم اخلاق وامیدارید!.
رسول خدا جفرمودند: «وَلا تَعصینَنی فی مَعروفٍ»«و اینکه در محدودۀ شرع و عُرف از فرمان من سرپیچی نکنید!».
هند گفت: بخدا، ما اینجا ننشستهایم در حالیکه در اندیشۀ نافرمانی شما باشیم! [۶۷۱].
وقتی از پای کوه صفا بازگشت، در حالیکه بت شخصیاش را خرد میکرد، خطاب به آن میگفت: ما فریب تو را خورده بودیم!؟.
* در صحیح بخاری آمده است: هند بنت عُتبه آمد و گفت: ای رسول خدا، در سراسر جهان هیچ خانواده و خاندانی وجود نداشت که خوار و ذلیل شدنشان به اندازۀ خانواده و خاندان شما برای من مطلوب و محبوب باشد!؟ عمربن خطاب گفت: من هم همینطور، سوگند به آنکه جانم در دست اوست [۶۷۲]! هند گفت: ای رسول خدا، ابوسفیان مردی بخیل است، آیا مرا باکی خواهد بود که از اموال او فرزندانمان را برگ و نوا برسانم؟! رسول خدا جفرمودند: «لا اَراهُ اِلاّ بِالمَعروف»«موافق نیستم، مگر در محدودۀ عُرف و عادت بوده باشد!» [۶۷۳].
[۶۷۰] از اینجا به بعد، تا آخر روایت در متن کتاب، قیود بیعت که مطابق سیاق میبایست به صیغه مخاطب بیاید، همه با صیغه غایب، و با عبارات برگرفته از آیه شریفه (۱۲، تحریم) آمده است- م. [۶۷۱] مدارک التنزیل، نَسَفی، تفسیر آیه بیعت. [۶۷۲] در متن کتاب، این عبارت از روایت صحیح بخاری، فرمایش رسول خدا جتلقی شده است؛ چنانکه از ظاهر روایت برمیآید-م. [۶۷۳] صحیح البخاری، ح ۳۸۲۵، ۷۱۶۱؛ فتح الباری، ج ۷، ص ۱۷۵، ج ۱۳، ص ۱۴۸.