خورشید نبوت ترجمه فارسی الرحیق المختوم

فهرست کتاب

عثمان بن عفّان سفیر پیامبر

عثمان بن عفّان سفیر پیامبر

وقتی که به اینجا رسید، رسول خدا جاراده فرمودند که سفیری نزد قریشیان بفرستند تا موضع آن حضرت و هدف ایشان را از این سفر برای آنان روشن گرداند. عمربن خطاب را فراخواندند تا وی را نزد آنان بفرستند. پوزش خواست و گفت: ای رسول خدا، اگر مرا آزار دهند، من از بنی‌عدّی بن‌کعب در مکه کسی را ندارم که از من حمایت کند، عثمان بن عفان را بفرستید، که تیره و طایفۀ او در مکه هستند، و او منظور شما راحاصل می‌گرداند! او را فرا خواندند، و نزد قریشیان فرستادند، و گفتند: به آنان بازگوی که ما برای پیکار نیامده‌ایم، ما آمده‌ایم عُمره بگزاریم! و آنان را به اسلام دعوت کن! هم‌چنین، او را امر فرمودند که نزد بعضی مردان و زنان مسلمان در مکه برود، و به آنان مژدۀ فتح و پیروزی بدهد، و به آنان بازگوید که خداونددین خود را در مکه غلبه خواهد بخشید، تا دیگر کسی به خاطر ایمان و اسلام نخواهد متواری باشد!.

عثمان به راه افتاد، و در بلدح با قریشیان برخورد کرد. گفتند: کجا می‌خواهی بروی؟! گفت: رسول خدا جمرا فرستاده‌اند تا چنین و چنان به شما بازگویم. گفتند: سخنانت را شنیدیم، حال، به دنبال کارهای دیگرت برو! ابان‌بن سعیدبن‌عاص پیشباز او آمد و به او خوش‌آمد گفت و اسبش را زین کرد، و عثمان را بر اسب سوار کرد، و او را امان داد و پشت سر خود سوار کرد تا به مکه رسید. در مکه پیام نبی‌اکرم جرا به زعمای قریش رسانید، و چون از کارهایش فراغت یافت به او پیشنهاد کردند که طواف خانۀ خدا کند، این پیشنهاد را رد کرد و حاضر نشد پیش از آنکه رسول خدا جطواف کنند، طواف کند.