جارچی خطر در مکّه
اما در مورد کاروان، ابوسفیان- که مسئول کاروان بود- نهایت دقت و مراقبت را داشت، و به هیچ روی احتیاط را از دست نمیگذاشت، زیرا، نیک میدانست که راه مکه آکنده از خطر است. اخبار جاده و منطقه را هشیارانه دنبال میکرد. طولی نکشید که خبرچینان وی به او خبر رسانیدند که محمد یارانش را کوچ داده است تا بر کاروان بتازد! ابوسفیان بیدرنگ ضمضم بن عمرو غفاری را اجیر کرد تا به مکه برود، و بر سر قیشیان فریاد بزند که بسوی کاروانشان بتازند، و آن را از دسترس محمد و همراهانش دور سازند. ضمضم شتابان به سوی مکه حرکت کرد. همین که به وادی مکه پای نهاد، بر پشت شترش ایستاد، و در حالیکه بینی شترش را شکافته و جهاز شتر را واژگون کرده، و پیراهن خود را چاک داده بود، فریاد برآورد و گفت: ای جماعت قریش! اللطیمه! اللطیمه! [۳۷۶]اموالتان در کاروان ابوسفیان! محمد به اتفاق یارانش متعرض کاروان شدهاند! نمیبینم دیگر دستتان به آن برد! الغوث!... الغوث!...
[۳۷۶] «لطیمة»: شتران با بار عطریات؛ [منظورش این بود که: کالاهای تجارتی خود را دریابید!].