رویارویی دو لشکر
زمانی که مشرکان از راه رسیدند، و طرفین رودرروی یکدیگر قرار گرفتند، رسول خدا جفرمودند:
«اللهم هذه قریش، قد أقبلت بخُیلائها وفخرها تُحادُّك وتكذِّب رسولك، اللهم فنصرك الذی وعدتنی، اللهم اَحِنهم الغداة». «خداوندا، این طوایف قریشاند که با دنیایی از غرور و کبر و ناز آمدهاند تا با تو بستیزند و فرستاده تو را تکذیب کنند، خداوندا، دیگر آن پیروزی را که نویدش را به من دادهای برسان! خداوندا، همین امروز صبح کارشان را یکسره فرما!».
همچنین، وقتی رسولاکرم جعتبه بن ربیعه را دیدند که درمیان قریشیان بر شتر سرخمویی سوار است، فرمودند:
«إن یكن فی أحد من القوم خیر فعند صاحب الجمل الاحمر، أن یطیعوه یرشدوا». «اگر درمیان این قوم، تنها نزد یک تن از آنان خیری باشد، آن خیر نزد صاحب آن شتر سرخموی است، اگر همه از او فرمان برند، به راه رشد و صلاح خواهند رفت!».
رسول خدا جصفوف مسلمانان را سان دیدند. در آن اثنا که مشغول سان دیدن سپاهان اسلام بودند رویدادی شگفت روی داد. چوبۀ تیری در دست آنحضرت بود که با اشارۀ آن صفوف را مرتب میکردند. سوادبن غزیه قدری از صف جلوتر ایستاده بود. حضرت رسولاکرم جبا آن چوبۀ تیر به شکم او زدند و گفتند: «اِستَو یا سواد» ای سواد، درست بایست! سواد گفت: ای رسول خدا جشکم مرا به درد آوردید، به من قصاص پس بدهید! رسول خدا جشکمشان را برهنه کردند و گفتند: «اِستَقِد»«قصاص کن!» سواد آنحضرت را در آغوش گرفت و بر شکم ایشان بوسه زد. فرمودند: «ما حملَك على هذه یا سواد؟» «چرا چنین کردی، ای سواد؟!» گفت: ای رسول خدا چنین پیش آمده است که میبینید، خواستم آخرین خاطرهام از شما این بوده باشد که پوست بدن من با پوست بدن شما تماس پیدا کند! .
رسول خدا جبرای او دعای خیر کردند.
وقتی از آراستن صفوف لشکر اسلام پرداختند، فرمانی خطاب به لشکر صادر کردند که به نبرد آغاز نکنند تا فرمان بعدی آنحضرت برسد! آنگاه لشکریان را در امر جنگ راهنمایی ویژهای فرمودند مبنی بر اینکه:
«إِذَا أَكْثَبُوكُمْ فَارْمُوهُمْ وَاسْتَبْقُوا نَبْلَكُمْ [۳۷۹]، وَلاَ تَسُلُّوا السُّیُوفَ حَتَّى یَغْشُوكُمْ» [۳۸۰]. «وقتی به شما نزدیک شدند، به آنان تیراندازی کنید، و تیرهایتان را صرفهجویی کنید، شمشیر نیز نکشید تا وقتی که با شما گلاویز شوند!».
آنگاه به اتفاق ابوبکر- دو به دو- به مقر خود بازگشتند، و سعدبن معاذ با فوج پاسداران مخصوص بر در ستاد فرماندهی به گشتزنی و نگهبانی مشغول شدند.
از آن سوی دیگر، در اردوگاه مشرکان، ابوجهل نیز بامداد همان روز در مقام استفتاح، دست به دعا برداشت و گفت: خداوندا، او با ما قطع رحم کرد، و چیزهایی برای ما آورد که برایمان ناشناس بود، همین امروز صبح کار او را یکسره کن! خداوندا، هریک از ما دو نفر را که نزد تو محبوبتر و پسندیدهتریم امروز پیروز گردان! و خداوند در اینباره این آیه را نازل فرمود:
﴿ إِن تَسۡتَفۡتِحُواْ فَقَدۡ جَآءَكُمُ ٱلۡفَتۡحُۖ وَإِن تَنتَهُواْ فَهُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۖ وَإِن تَعُودُواْ نَعُدۡ وَلَن تُغۡنِيَ عَنكُمۡ فِئَتُكُمۡ شَيۡٔٗا وَلَوۡ كَثُرَتۡ وَأَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١٩ ﴾[الأنفال: ۱۹].
«اگر استفتاح کنید، اینک فتح در چند قدمی شما است، و اگر دست بازپس بکشید برای شما بهتر است، و اگر بازگردید، بازگردیم، و دار و دسته شما نیز هرچند بسیار باشند، برای شما کارساز نخواهند گردید، و سرانجام، خدای با خداباوران است!».
[۳۷۹] صحیح البخاری، ج ۲، ص ۵۶۸. [۳۸۰] سسن ابن داود، «باب فی سل السیوف عنداللقائ» ، ج ۲، ص ۱۳.