پرهیز پیامبر از نبرد خونین
رسول خدا جراهی پرپیچ و خم را درمیان کوهها و درهها در پیش گرفتند، و همراهانشان را به سمت راست از میان وادی حًمض در مسیری بردند که ایشان را به ثنیة المُرار در نزدیکی حدیبیه در سمت پایین مکه میرسانید، و راه اصلی مکه را که از تنعیم میگذشت و مستقیماً به حرم امن الهی منتهی میشد، در سمت چپ خویش وانهادند. وقتی خالد مشاهده کرد که گرد و غبار لشکر اسلام از مسیری که به طرف او میآمد منحرف گردید، شتابان به سوی قریش تاخت تا به آنان هشدار دهد.
از آن سوی، رسول خدا جبه مسیر خود ادامه دادند. وقتی به ثنیة المرار رسیدند، شتر آن حضرت خود را بر زمین افکند. مردم گفتند: حَلْ حَلْ! امّا اشتر آن حضرت از جای برنخاست. گفتند: خلأت القصواء! قصواء از پای درآمد! پیامبر اکرم جفرمودند:
«مَا خَلأَتِ الْقَصْوَاءُ، وَمَا ذَاكَ لَهَا بِخُلُقٍ، وَلَكِنَّهَا حَبَسَهَا حَابِسُ الْفِیلِ». «قصواء از راه نماند! و چنین عادتی هم ندارد، بلکه همانکس که فیل ابرهه را از رفتن بازداشت، این شتر را نیز بازداشته است!».
آنگاه فرمودند:
«وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، لا یَسْأَلُونِی خُطَّةً یُعَظِّمُونَ فِیهَا حُرُمَاتِ اللَّهِ إِلا أَعْطَیْتُهُمْ إِیَّاهَا». «سوگند به آنکه جانم در دست اوست، هر شیوهای را که به من پیشنهاد کنند و در آن حرمت حریم الهی را رعایت کرده باشند، از آنان خواهم پذیرفت!».
آنگاه شتر خویش را از جای حرکت دادند و راه خود را تغییر دادند و رفتند تا به انتهای حدیبیه رسیدند و در کنار چشمۀ کمآبی فرود آمدند که مردم به زحمت از آن آب برمیداشتند، و دیری نپایید که آن هم خشک شد. از تشنگی به رسول خدا جشکایت بردند، آن حضرت تیری از تیردان خویش درآوردند و به آنان دستور فرمودند که آن تیر را در چشمه قرار دهند، به خدا، پیوسته از آن چشمه آب میجوشید تا همه سیراب شدند و از آب بینیاز گردیدند.