خورشید نبوت ترجمه فارسی الرحیق المختوم

فهرست کتاب

نیرنگ قریشیان به مهاجران

نیرنگ قریشیان به مهاجران

بر مشرکان مکّه گران آمده بود که مهاجران مسلمان برای جان و مال و دینشان مأمن مناسبی پیدا کرده باشند. دو مرد هشیار و آگاه را که عبارت بودند از عمرو بن عاص و عبدالله بن ابی‌ربیعه- و هنوز اسلام نیاورده بودند- برگزیدند، و هدایای گرانبهایی برای نجاشی و اسقف‌های دربار حبشه همراه آن دو گسیل داشتند. عمروعاص و عبدالله بن ابی‌ربیعه آن هدایا را به اسقف‌ها رسانیدند، و دلایل و براهینی را که برای اثبات ضرورت بازگردانیدن مهاجران مسلمان داشتند در اختیار آنان گذاشتند، و اسقفان با همدیگر یک سخن شدند بر اینکه نجاشی را وادار کنند مهاجران مسلمان را بازگرداند. همین که مقدمات کار فراهم شد، عمروعاص و عبدالله بن ابی‌ربیعه نزد نجاشی بار یافتند، و هدایای خود را تقدیم کردند، و باب مذاکره را با او گشودند، و به او گفتند: پادشاها، تنی چند از بردگان نابخرد ما به کشور شما پناهنده شده‌اند. اینان از دین قوم و قبیلۀ خودشان خارج شده‌اند و به دین شما داخل شده‌اند. اینان برای خودشان دینی من درآوردی ابداع کرده‌اند که نه ما آن را می‌شناسیم و نه شما! هم‌اینک، اشراف قوم، پدران و عموها و خویشاوندان این مهاجران، ما را به نمایندگی نزد شما فرستاده‌اند تا ازشما درخواست کنیم که اینان را به نزد قوم و قبیلۀ ایشان بازگردانید، آنان بهتر می‌دانند که چگونه باید از این جماعت مواظبت کنند، و با گفتار و کردار این جماعت آشناترند، و نیک می‌دانند که باید با آنان چه بکنند!.

اُسقفان گفتند: این دو تن راست می‌گویند. مهاجران را به ایشان واگذار، تا آنان را به نزد قوم و قبیله خودشان و سرزمین خودشان بازگردانند!.

امّا، نجاشی دریافت که بایددر این قضیه تحقیق کند، و اطراف و جوانب کار را به دقت بسنجد، و سخنان طرفین را بشنود. به دنبال مسلمانان مهاجر فرستاد و آنان را به دربار فراخواند. آنان نیز حاضر شدند، و بنا را بر آن نهاده بودند که جز سخن راست چیزی نگویند، هرچه بخواهد بشود!.

نجاشی گفت: این دین جدید که به شما به خاطر آن با قوم و قبیلۀ خودتان از درِ تفرقه درآمده‌اید چیست؟ و چرا شمابه دین من یا به دین یکی از این دیگر ملت‌های شناخته شده در نیامده‌اید؟.

جعفربن ابی‌طالب- که سخنگوی مسلمان بود- گفت: پادشاها، ما قومی جاهلیت مآب بودیم، بت‌ها را می‌پرستیدیم و گوشت مردار می‌خوردیم، و به انواع فحشا آلوده بودیم، و به قطع رحم عادت داشتیم، پیمان‌های حمایت و پناهندگی را به راحتی می‌شکستیم: و نیرومندان ما ناتوان ما را می‌بلعیدند. اوضاع و احوال ما بدین منوال بود، تا آنکه خداوند فرستاده‌ای را از میان ما بسوی ما مبعوث گردانید که اصل و نَسَب و صدق و وفاداری و امانت و نجابت او را نیک می‌شناسیم. وی ما را به سوی خدا فراخواند تا به توحید و بندگی او درآییم، و هر آنچه را که ما و پدران و نیاکان ما از قبیل سنگ و چوب و انواع بُتان می‌پرستیده‌ایم، رها سازیم. به ما دستور داد که راستگو باشیم، امانتدار باشیم، صلۀ رِحَم کنیم، حقّ همسایگی را رعایت کنیم، حریم‌ها را نشکنیم، خون‌ریزی نکنیم، از فحشا و دروغ و تهمت و افترا، خوردن مال یتیم، و نسبت ناروا به زنان شوهردار دادن، نهی فرمود، و ما را امر فرمود که خدای یکتا را بپرستیم، و شریکی برای او قائل نشویم، و ما را به نماز و زکات و روزه فرمان داده است، .... و عبادات و آیین‌های اسلامی را برشمرد... ما او را تصدیق کردیم، و به او ایمان آوردیم، و او و دین خدا را که برای ما آورده بود پیروی کردیم. به عبادت خدای یکتا روی آوردیم، و برای او شریکی قائل نشدیم، و حرام‌های خدا را بر خویشتن حرام گردانیدیم، و حلال‌های خدا را برای خویشتن حلال دانستیم. قوم و قبیلۀ ما دست تجاوز به سوی ما دراز کردند، و ما را زیر شکنجه قرار دادند، ودر صدد بر آمدند که ما را از دینمان برگردانند و به پرستش بتان باز گردانند، و از پرستش خدای متعال بازدارند، تا دوباره پلیدی‌ها را برای خودمان حلال گردانیم! وقتی به ما جفا کردند، و بر ما ستم روا داشتند، و بر ما سخت گرفتند، و مانع از انجام وظایف دینی ما شدند، به سوی سرزمین شما فراز آمدیم، و شما را بر دیگران ترجیح دادیم، و به پناهندگی نزد شما راغب شدیم، و امید بدان بستیم که در قلمرو فرمانروایی شما مورد ستم قرار نگیریم، پادشاها!.

نجاشی خطاب به جعفربن ابی‌طالب گفت: از آن مطالبی که او از جانب خدا آورده است چیزی نزد تو هست؟ جعفر گفت: آری. نجاشی گفت: برای من بخوان! جعفر آیاتی را از آغاز سورۀ مریم برای او خواند. بخدا، نجاشی آنقدر گریست که ریش‌هایش خیس شد. اسقفان دربار نجاشی نیز وقتی آیاتی را که جعفر تلاوت می‌کرد شنیدند، آنقدر گریستند که مصحف‌هایی که در دست داشتند خیس شد. آنگاه نجاشی به عمروعاص و عبدالله بن ابی‌ربیعه روی کرد و گفت: این، با آنچه عیسی آورده، از یک کانون نور آمده است! به راه خویش بازگردید که بخدا این جماعت را تحویل شما نمی‌دهم، هرگز!.

آن دو از نزد نجاشی بیرون شدند. عمروبن‌العاص به عبدالله بن ابی‌ربیعه گفت: به خدا، فردا صبح مطلبی را نزد نجاشی پیش می‌کشم که زراعتشان را از ریشه بخشکاند! عبدالله بن ابی‌ربیعه به او گفت: مکن، که آنان خویشاوندان ما هستند، هرچند با ما مخالفت کرده‌اند! اما، عمروعاص بر رأی خویش پافشاری می‌کرد. فردا صبح، عمروعاص به نجاشی گفت: پادشاها، اینان درباره عیسی‌بن‌مریم سخنان هولناک می‌گویند! نجاشی نزد مسلمانان فرستاد، و از آنان پرسید که دربارۀ عیسی مسیح چه می‌گویند. به وحشت افتادند، ولی بنا را بر آن گذاشتند که جز راستی و درستی پیش نگیرند، هرچه می‌خواهد بشود! وقتی بر نجاشی وارد شدند و نجاشی سؤال خودرا مطرح کرد، جعفر گفت: دربارۀ عیسی مسیح، ما همان را می‌گوییم که پیامبر ما گفته است: او بندۀ خدا و فرستادۀ خدا و روح خدا و کلمة الله است که خداوند آن روح خود را در وجود مریم عَذرای بتول القا کرده است.

نجاشی پر گیاهی خشکیده را از روی زمین برداشت وگفت: به خدا عیسی بن مریم، با آنده تو گفتی به اندازۀ این پر گیاه نیز متفاوت نبوده است! اسقفان دربار نجاشی فریادشان بلند شد. نجاشی گفت هرچند شما فریاد برآورید!.

آنگاه، نجاشی خطاب به مسلمانان گفت: بروید که شما در مملکت من در امانید! هرکس شما را دشنام بدهد باید غرامت بپردازد، هرکس شما را دشنام بدهد باید غرامت بپردازد، هرکس شما را دشنام بدهد باید غرامت بپردازد، هیچ دوست ندارم که به من یک کوه طلا بدهند و در برابر آن من یکی از شماها را آزار دهم.

آنگاه به درباریان گفت: هدایای این دو نفر را به آن دو برگردانید، که من نیازی به آن هدایا ندارم. به خدا سوگند، خداوند هنگامی که پادشاهی مرا به من بازگردانید از من رشوه نگرفت، تا من در برابر انجام کارهایی که لازمۀ پادشاهی من است رشوه بگیرم! هم‌چنین، خداوند در ارتباط با من از مردم پیروی نکرد، تا من در ارتباط با او از مردم پیروی کنم!.

امّ‌سَلَمه که این داستان را روایت می‌کند، گوید: عمروعاص و عبدالله بن ابی ربیعه شرمگین و سرافکنده از دربار نجاشی بیرون شدند، و هدایای آن دو را به آنان بازگردانیدند، و ما در آنجا ماندیم، اقامت خوشی داشتیم، و از ما به بهترین وجه پذیرایی می‌شد [۱۹۳].

• این بود روایت ابن اسحاق، دیگران آورده‌اند که دیدار عمروعاص با نجاشی بعد از جنگ بدر بوده است، بعضی از محققان نیز بین دو روایت به این صورت جمع کرده‌اند که دیدار وی را با نجاشی دو بار درنظر گرفته‌‌اند، اما سؤال و جواب‌هایی را که فیمابین نجاشی و جعفربن ابی‌طالب در دیدار دوم آورده‌اند، همان سؤال و جواب‌هایی است که ابن اسحاق در اینجا آورده است. از سوی دیگر، فحوای این سؤال و جواب‌‌‌ها نشانگر آن است که قاعدتاً باید در نخستین مراجعه به نجاشی صورت پذیرفته باشد.

[۱۹۳] سیرةابن‌هشام، ج ۱، ص ۳۳۴، ۳۳۸؛ با تخلیص.