دستاوردهای مفاد صلح حدیبیه
این بود صلح حدیبیه، و هرکس در ژرفای مواد این قرارداد صلح تأمل کند، بیشک درمییابد که این صلح و سازش در واقع فتح عظیمی برای مسلمانان بود. پیش از آن، قریشیان برای مسلمانان هیچگونه رسمیتی قائل نبودند، بلکه ریشهکن کردن آنان را هدف گرفته بودند، و انتظار روزی را میکشیدند که پایان کار مسلمانان را مشاهده کنند، و با نهایت تاب وتوانشان میکوشیدند تا میان مردم و دعوت اسلام حائل گردند، همچنان خودشان زعامت امور دینی و صدارت امور دنیوی مردم را در جزیرة العرب در انحصار داشته باشند. همین که قریشیان حاضر شدند با مسلمانان صلحنامه تنظیم کنند، به معنای آن بود که به نیرومندی مسلمانان اذعان و اعتراف کردهاند، و قریش دیگر قادر نیست در برابر آنان مقاومت کند. وانگهی، بند سوم دلالت فحوایی و محتوایی داشت بر اینکه قریش دیگر صدارت خود را در امور دنیوی و زعامت و پیشوایی خود را در امور دینی مردم فراموش کرده است، و اینک جز کیان خودش به هیچ چیز نمیاندیشد، دیگر مردم، و بقیۀ مردم جزیرة العرب، اگر تماماً اسلام بیاورند برای قریش اهمیتی ندارد، و به هیچ روی هیچگونه دخالتی در این مسئله نخواهد کرد. آیا این یک شکست فاحش برای قریش نبود؟! و آیا این یک فتح مبین برای اسلام و مسلمین نبود؟! جنگهای خونینی که تاکنون میان مسلمانان و دشمنانشان اتفاق افتاده بود. هدف از آنها، از دیدگاه مسلمانان، مصادرۀ اموال و گرفتن جانها، و تباه کردن نسل و دودمان نبود، حتی هدف از آن جنگها اجبار کردن دشمن نیز بر اینکه اسلام را گردن نهد، نبود، تنها هدفی که مسلمانان از این جنگها داشتند، آزادی همه جانبۀ مردم در عقیده و دین بود:
﴿ فَمَن شَآءَ فَلۡيُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡيَكۡفُرۡ ﴾[الکهف: ۲۹].
«هرکه میخواهد ایمان بیاورد و هرکه میخواهد کفر پیشه کند!».
و هیچ نیرو و سلطهای مانع رسیدن مردم به آنچه که میخواهند، نباشد. اینک، این هدف با تمام جزئیات و لوازم آن به گونهای حاصل شده است که حتی چه بسا در جنگهای متعدد به فرض پیروزی همه جانبۀ مسلمین حاصل نمیشد. مسلمانان در پرتو این آزادی که به موجب مفاد صلح حدیبیه برای مردم فراهم گردید، موفقیت بزرگی در راستای دعوت اسلام کسب کردند، زیرا در شرایطی که شمار مسلمانان پیش از این صلح و سازش بیش از سه هزار نبود، شمار لشکریان اسلام پس از دو سال به هنگام فتح مکه به ده هزار بالغ گردید.
دومین ماده صلحنامه نیز بخش دیگری از این فتح مبین بود. مسلمانان آغازگر جنگها نبودند، تمامی آن جنگها را قریشیان آغاز کردند، چنانکه خداوند متعال میفرماید:
﴿ وَهُم بَدَءُوكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٍ ﴾[التوبه: ۱۳].
«و نخستین بار، آنان بودند که جنگ را آغاز کردند».
مسلمانان از جنگهایی که رویاروی قریشیان تدارک میکردند، تنها مقصودشان این بود که قریش به خود بیایند، و از این غرور خودبینی بازآیند، و سر راه خدا مانع به وجود نیاورند، و بامردم به مساوات رفتار کنند، تا خداباوران و کفرپیشگان هریک همانگونه که شاکلهاش اقتضا میکند، عمل کند. قرارداد آتش بس ده ساله این یکّه تازی قریشیان را محدود میکرد، و از کارشکنیهایشان در راستای دعوت اسلام میکاست، و خود دلیلی بود بر شکست خوردن آغازگران جنگ و سستی و از هم پاشیدگی آنان.
ماده اول صلحنامه هم تنها قریشیان را محدود میکرد که نتوانند مانع ورود مسلمانان به مسجدالحرام بشوند، و این، شکست دیگری برای قریشیان بود، و بالاخره، در این قرارداد صلح هیچ مایۀ دلخوشی برای قریشیان وجود نداشت مگر آنکه توفیق یافته بودند فقط این یک سال را مانع ورود مسلمین بشوند.
در واقع، سه ماده نخستین، سه امتیاز اساسی بود که قریشیان به مسلمانان داده بودند، و در عوض آن فقط مفاد ماده چهارم را به دست آورده بودند که آن هم بسیار بیمحتوا و توخالی بود، و چیزی نبود که به مسلمانان زیانی برساند. زیرا، پرواضح بود که مسلمان- تا وقتی که مسلمان است- از خدا و رسول خدا نمیگریزد، و از مدینۀ اسلام پای بیرون نمینهد، و تنها وقتی گریزپای میشود که مرتدّ شده باشد و از اسلام ظاهری یا واقعی برگشته باشد، و در آن صورت نیز مسلمانان نیازی به نگهداری چنین فردی نخواهند داشت، و جداسازی وی از جامعه اسلامی به مراتب بهتر از باقی ماندن او درمیان مسلمانان خواهد بود، و این همان نکتهای بود که رسول خدا جبه آن اشاره کرده و فرموده بودند:
«إنه من ذهب منا إلیهم فابعده الله» [۵۶۰]. «در واقع، آن کسی که از میان ما به نزد آنان میرود، خداوند او را دور گردانیده و محروم ساخته است!».
از آن طرف، افرادی که از اهل مکه مسلمان میشدند، اگر راهی برای پناهندگی به مدینه نمیبود، میتوانستند به جاهای دیگر بروند: زمین خدا گسترده است. مگر آن زمان که هنوز اهل مدینه چیزی از اسلام نمیدانستند، دروازۀ حبشه به روی مسلمانان باز نبود؟ رسول خدا جنیز به همین نکته اشاره میفرمایند و میگویند:
«ومن جاءنا منهم سیجعل الله فرجاً ومخرجاً» [۵۶۱]. «آن کس نیز که از میان آنان به نزد ما میآید، خداوند برای او گشایش و آسایشی مقرر خواهد نمود».
پیش گرفتن چنین احتیاطی در صلحنامه، هرچند که در ظاهر مایۀ سربلندی قریش به حساب میآمد، اما، در حقیقت، بازگو گنندۀ شدّت ترس و وحشت و دستپاچگی و انحطاط قدرت آنان بود، و نشان میداد که تا چه انداره کیان بتپرستی خودشان را متزلزل میبینند، چنانکه گویی احساس کردهاند که موجودیت آیین بتپرستی دیگر بر لبۀ پرتگاه قرار دارد، و باید اینگونه احتیاطها را در ارتباط با آیینشان رعایت کنند. اما اینکه پیامبراکرم جاجازه دادند که هرکس از مسلمانان به سوی قریشیان گریخت برگردانیده نشود، این خود دلیل بر آن بود که به تثبیت کیان دین و آیین خودشان از هرجهت اعتماد دارند، و از بابت این گونه شروط بر سر دین و آیینشان نمیترسند.
[۵۶۰] صحیح مسلم، «باب صلح الحدیبیه» ج ۲، ص ۱۰۵. [۵۶۱] همان.