خورشید نبوت ترجمه فارسی الرحیق المختوم

فهرست کتاب

شش مرد یثربی پاک سیرت

شش مرد یثربی پاک سیرت

در موسم حج سال یازدهم بعثت (جولای ۶۲۰ میلادی) دعوت اسلام به بذرهای قبایلى دست یافت که خیلی زود به درختان سربرکشیده تبدیل شدند، و مسلمانان زیر سایه‌های گستردۀ آن درختان از آسیب انواع ظلم و ستم آسودند، و توانستند جهت ‌گیری حوادث و وقایع و مسیر تاریخ را تغییر دهند.

از جمله رفتارهای حکیمانۀ پیامبراکرم جدر برابر کارشکنی‌‌‌ها و تکذیب‌های اهل مکه، آن بود که در تاریکی شب به سراغ قبائل مختلف می‌‌رفتند، تا مشرکان مکه مانع کار آن حضرت نشوند.

در یکی از این شب ‌ها، رسول‌ اکرم جبه اتفاق ابوبکر و علی از خانه بیرون شدند، و به منطقۀ مسکونی ذُهل و شیبان ثعلبه رفتند و در باره اسلام با آنان سخن گفتند. در این نشست، فیمابین ابوبکر و مردی از بنی‌ذهل سؤال و جواب‌های جالبی مطرح گردید، بین ‌شیبان امیدوار کننده ترین پاسخ‌‌ها را دادند، امّا عملاً از پذیرفتن اسلام خودداری کردند [۲۵۶].

آنگاه رسول ‌خدا جبر عقبۀ منی گذر کردند، صدای چند تن را شنیدند که با یکدیگر سخن می‌‌گفتند: آهنگ آنان کردند، و رفتند تا به آنان رسیدند. آنان شش تن از جوانان مدینه، همه از طایفۀ خزرج، و عبارت بودند از:

۱) اسعدبن زُراره (از بنی نجّار)،

۲) عوف بن حارث بن رفاعه بن عَفراء(از بنی نجّار)،

۳) رافع بن مالک بن عجلان (از بنی زُرَیق).

۴) قُطبَه بن عامربن حدیده (از بنی سَلمه)،

۵) عُقبه بن عامربن نابی (از بنی حرام بن کعب)،

۶) جابربن عبدالله بن رئاب (از بنی عبیدبن غَنم).

از سعادت اهل یثرب آن بود که از هم‌ پیمانان خود بسیار می‌‌شنیدند که هرگاه بین شان نزاعی رخ می‌‌داد، میگفتند: پیامبری از پیامبران که در زمان ما مبعوث خواهد شد، خروج خواهد کرد، و ما پیرو او خواهیم شد، و در رکاب او شما را همانند عاد و اِرَم از دم شمشیر خواهیم گذرانید! [۲۵۷].

وقتی رسول خدا جبه نزد آنان رسیدند، به آنان گفتند: «مَن اَنتم؟» شما چه کسانی هستید؟ گفتند: عده‌ ای از مردم خزرج! گفتند: «من موالی الیهود؟» از هم پیمانان یهود؟! گفتند: آری. حضرت رسول ‌اکرم جگفتند: قدری نمی‌نشینید تا من با شما سخن بگویم؟! گفتند: چرا! در کنار آن حضرت نشستند. پیامبراکرم جحقیقت و دعوت اسلام را برای آنان تشریح فرمودند، و آنان را به سوی خداونددعوت کردند، و برایشان قرآن تلاوت کردند. آن شش تن به یکدیگر نگریستند و گفتند: ای برادران، می‌دانید؟ به خدا این همان پیامبری است که یهودیان به واسطۀ او شما را تهدید می‌کردند! مبادا آنان بر شما در این امر سبقت بگیرند! در اجابت دعوت وی شتاب کنید، و اسلام بیاورید!.

این جوانان از خردمندان و اندیشمندان یثرب بودند. جنگ خانمانسوز داخلی که تازه پایان پذیرفته بود و همچنان شعله‌اش بالا می‌کشید، ایشان را به ستوه آورده بود. اینان امید بستند به اینکه دعوت پیامبراکرم جموجبات دست کشیدن طرفین را از جنگ فراهم گرداند. گفتند: ما قوم و قبیلۀ خود را بدورد گفته‌‌ایم- چه قوم و قبیله‌ای!- در حالیکه دشمنی و بدخواهی درمیان ایشان بیداد می‌کند! امید است که خداوند به واسطۀ شما آنان را با یکدیگر متحد گرداند. بر آنان وارد خواهیم شد، و آنان را به آئین شما دعوت خواهیم کرد، اگر خداوند آنان را در پرتو شما به یکدیگر بپیوندد، از آن پس عزت هیچ مردی درمیان قوم و قبیلۀ ما فراتر از عزّت شما نباشد!.

وقتی این شش مرد جوان یثربی به مدینه (یثرب) بازگشتند، پایگاه رسالت اسلام را به آن شهر منتقل گردانیدند، به گونه‌ای که هیچ‌یک از خانه‌های انصار نماند، مگر آنکه در آن وصف و یاد رسول خدا جبرقرار بود.

[۲۵۶] نکـ: مختصر السیرة، ص ۱۵۰-۱۵۲. [۲۵۷] زاد المعاد، ج ۲، ص ۵۰؛ سیرةابن‌هشام، ج۱، ص ۴۲۹-۵۴۱.