رسیدگی به شُهدا و مجروحین
پس از بازگشت قریشیان، مسلمانان فراغت یافتند تا به وضع شهیدان و مجروحان جنگ احد رسیدگی کنند. زیدبن ثابت گوید: رسول خدا جمرا در روز احد فرستادند تا از سعدبن ربیع خبر بگیرم. به من فرمودند:
«إن رأیته فأقرئه منی السلام وقل له یقول لك رسول الله: كیف تَجدُك؟». «اگر او را دیدی سلام مرا به او برسان و به او بگو: رسول خدا به تو میگوید: در چه حالی؟».
گشت زدن میان کشته شدگان را آغاز کردم، وقتی به او رسیدم، هنوز رمقی به تن داشت، هفتاد ضربت خورده بود، از شمشیر و از نیزه و از تیر. گفتم: ای سعد، رسول خدا جبه تو سلام میرسانند و میگویند: برای من بازگو که در چه حالی؟.
گفت: سلام بر رسول خدا! به ایشان بگو: ای رسول خدا، بوی بهشت را میشنوم! به قوم و قبیلۀ من، انصار، نیز بگو: اگر بر رسول خدا جدست یابند و درمیان شما یک چشم مانده باشد که پلک بزند، در پیشگاه خدا عُذری نخواهید داشت! و همان لحظه جان دا [۴۶۸].
درمیان مجروحان، اُصیرم، عمرو بن ثابت را یافتند. اندکی رمق به تن داشت. سابقا اسلام را بر او عرضه میکردند و او نمیپذیرفت. گفتند: این اُصیرم برای چه آمده است؟! آخرین بار که او را دیدیم اسلام را نمیپذیرفت! آنگاه، از خودش سؤال کردند: برای چه آمدهای؟ برای پشتیبانی قوم و قبیلهات؟ یا به خاطر تمایل به اسلام؟ گفت: البته به خاطر تمایل به اسلام! و در همان لحظه از دنیا رفت. به رسول خدا جگزارش دادند، فرمودند:
«هُوَ من أهل الجنة». «او از اهل بهشت است!».
ابوهریره گوید: در حالیکه هرگز یک رکعت نماز هم به درگاه خدا نگزارده بود! [۴۶۹].
نیز درمیان مجروحین، قُزمان را یافتند، که قهرمانانه جنگیده بود، و یک تنه هفت یا هشت نفر از جنگجویان سپاه مشرکین را به قتل رسانیده بود، او را در حالی یافتند که از شدت جراحت از پای درافتاده بود. او را به دار بنی ظفر بردند، و مسلمانان برای تهنیتگویی نزد وی آمدند. گفت: بخدا، اگر جنگیدم، فقط برای دفاع از حریم شرافت و کرامت قوم و قبیلهام جنگیدم، و اگر جز برای این بود هرگز نمیجنگیدم! و هنگامی که از شدت جراحت بیتاب گردید، ضربتی زیر گلوی خودش زد و خودش را کُشت. رسول خدا جهرگاه نزد ایشان از قُزمان سخن به میان میآمد میگفتند:
«اِنّهُ من اَهل النار». «او از اهل آتش دوزخ است!» [۴۷۰].
آری، چنین است شرنوشت کسانی که در راه میهن، یا در هر راهی جز اعتلای کلمة الله کارزار کنند، هرچند که زیر لوای اسلام، بلکه حتی در لشکر رسول خدا جو در زمرۀ اصحاب آنحضرت بجنگند!.
برعکس این مورد، درمیان کشتهشدگان مردی از یهودیان بنیثعلبه بود. وی خطاب به قوم و قبیلهاش گفته بود: ای جماعت یهود، بخدا شما میدانید که یاری کردن محمد وظیفۀ شما است! گفتند: امروز روز شنبه است! گفت: امیدوارم هرگز شنبۀ دیگری نداشته باشید! شمشیر و وسائلش را برداشت و به راه افتاد و گفت: اگر من کشته شوم، اموالم از آن محمد است، هرگونه که میخواهد در آن تصرف کند! آنگاه رهسپار احد گردید و جنگید تا کشته شد. رسول خدا جفرمودند:
«مُخَیریق خَیرُ یهود». «مخیریق نیکمردی یهودی بود!» [۴۷۱].
[۴۶۸] زادالمعاد، ج ۲، ص ۹۶. [۴۶۹] همان، ج ۲، ص ۹۴؛ نیز: سیرة ابن هشام، ج ۲، ص ۹۰. [۴۷۰] زادالمعاد، ج ۲، ص ۹۷-۹۸؛ نیز: سیرة ابنهشام، ج ۲، ص ۸۸. [۴۷۱] سیرةابنهشام، ج ۲، ص ۸۸-۸۹.