آماده باش لشکر
آنگاه، در همان دلشب، رسول خدا جلشکر خویش را آماده ساختند [۳۷۷]، و در وسط میدان قدم میزدند، و با دستشان اشاره میکردند:
«هَذَا مَصْرَعُ فُلاَنٍ غَدًا إِنْ شَاءَ اللَّهُ، وهَذَا مَصْرَعُ فُلاَنٍ غَدًا إِنْ شَاءَ اللَّهُ» [۳۷۸]. «فلان کس فردا اینجا به روی زمین خواهد افتاد، انشاءالله، و فلان کس فردا اینجا به روی زمین خواهد افتاد، انشاءالله!».
مابقی شب را حضرت رسولاکرم جکنار تنۀ درختی در آن منطقه نماز میگزاردند، و مسلمانان با خیال راحت و دلخوش خوابیدند. دلهایشان سرشار از اطمینان شده بود، و حسابی استراحت کردند. آرزو میکردند که صبح شود و بشارتهای خدای خودشان را با چشمان خویش ببینند:
﴿ إِذۡ يُغَشِّيكُمُ ٱلنُّعَاسَ أَمَنَةٗ مِّنۡهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيۡكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ لِّيُطَهِّرَكُم بِهِۦ وَيُذۡهِبَ عَنكُمۡ رِجۡزَ ٱلشَّيۡطَٰنِ وَلِيَرۡبِطَ عَلَىٰ قُلُوبِكُمۡ وَيُثَبِّتَ بِهِ ٱلۡأَقۡدَامَ١١ ﴾[الأنفال: ۱۱].
«آنگاه که خداوند خوابی کوتاه و لذتبخش را برای آرامش شما بر شما درافکند، و همزمان برای شما از آسمان آب باران میفرستاد تا بواسطه آن شما را پاکیزه گرداند، و آلودگی شیطان را از شما بزداید، و دلهایتان را پرتوان، و قدمهایتان را ثابت گرداند».
این شب تاریخی، شب جمعه هفدهم ماه رمضان سال دوم هجرت بود، چنانکه در روز هشتم یا دوازدهم همین ماه، رسول خدا جاز مدینه بیرون شده بودند.
[۳۷۷] نکـ: جامعالترمذی، ابواب الجهاد، «باب ما جاء فی الصّف والتعبئة»، ج ۱، ص ۲۰۱. [۳۷۸] این مطلب را مسلم از انس روایت کرده است؛ نکـ: مشکاة المصابیح، ج ۲، ص ۵۴۳.