عملکردهای منافقان پیش از این غزوه
بارها آوردهایم که عبدالله بن اُبّی نسبت به اسلام و مسلمین کینۀ دیرینه داشت، و به خصوص با رسول خدا جبه شدت کینهتوزی میکرد، زیرا، اوس و خزرج در ارتباط با ریاست و پادشاهی وی یک سخن شده بودند، و برای او تاجی درست کرده بودند، همزمان اسلام در مدینه ظهور کرد و آنان را از ابن اُبّی منصرف گردانید، و او همواره چنین میاندیشید که رسول خدا جفرمانروایی و پادشاهی را از او باز گرفته است.
کینهتوزی عبدالله بنابّی و آتش گرفتن او از ظهور اسلام، از آغاز هجرت، پیش از تظاهر او به اسلام و پس از تظاهر او به اسلام، همواره آشکار بود.
* روزی رسول خدا جبر الاغی سوار بودند و برای عیادت سعدبن عباده میرفتند. وقتی از کنار عبدالله بن اُبّی و همراهانش گذشتند، عبداللهبن ابی بیناش را محکم در دست گرفت و گفت: «لاتُغَبِّروا علینا!» «برسر ما گرد و خاک نکنید!» و هنگامی که آن حضرت برای آن جماعت قرآن تلاوت کردند، گفت:
«اجلس فی بیتك، ولا تؤذنا فی مجلسنا» [۵۴۶]. «در خانهات بنشین، و در مجالس ما آزارمان مده!».
اینها مربوط به پیش از تظاهر او به اسلام بود. هنگامی نیز که پس از جنگ بدر تظاهر به اسلام کرد، همچنان دشمن خدا و رسول خدا و مسلمانان بود، و تمامی همّ و غمّ او تفرقهافکنی در جامعۀ اسلامی و تضعیف کیان اسلام بود، و با دشمنان اسلام همراهی میکرد. چنانکه آوردیم، در ماجرای بنیقینُفاع دخالت داشت. همچنین، در جنگ احد دردسرها فراهم کرد و نیرنگها زد، و به انحاء مختلف به تفرقهانگیزی و پریشانسازی و ایجاد هرج و مرج در صفوف سپاهیان اسلام میپرداخت.
شدت مکر این منافق و نیرنگبازی او را در ارتباط با مسلمانان از اینجا میتوان فهمید که پس از تظاهر به اسلام، هر روز جمعه، هنگامی که رسول خدا جبر منبر مینشستند تا برخیزند و خطبه بخوانند، از جای برمیخاست و میگفت: «هذا رسول الله بین اظهركم، اكرمكم الله واعزكم به، فانصروه وعزروه، واسمعواله واطیعوا!»«این رسول خدا است که درمیان شما است، خداوند در پرتو وجود او شما را کرامت و عزت بخشیده است. شما نیز او را یاری کنید و از او پشتیبانی کنید، و در برابر او در مقام سمع و طاعت باشید!» آنگاه مینشست، و رسول خدا جبرمیخاستند و خطبه میخواندند.
نمونهای از بیشرمی این منافق آنکه در نخستین جمعه پس از جنگ اُحُد با آن همه دردسر آفرینی و با آن نیرنگهای زشتی که به مسلمانان زده بود از جای برخاست تا همان سخنان را که همیشه میگفت بگوید. مسلمانان اطراف جامۀ او را گرفتند و میکشیدند، و به او میگفتند: بنشین، ای دشمن خدا! تو شایستگی این سخنان را نداری، با آن کارهایی که کردهای؟! او نیز پای روی گردن مردم نهاد و از میان جمعیت نمازگزاران خارج شد، و میگفت: به خدا، انگار که گویی بد و بیراه گفتهام که برپای خاستهام تا او را تقویت و تأیید کنم!؟ مردی از انصار بر در مسجد او را ملاقات کرد. به او گفت: وای بر تو، بازگرد تا رسول خدا جبرای تو از خداوند طلب مغفرت کند! گفت: به خدا نمیخواهم برایم طلب مغفرت کند! [۵۴۷].
با یهودیان بنینضیر نیز عبدالله بنابّی ارتباط داشت و با آنان برعلیه مسلمانان توطئه میکرد، تا آنجا که به ایشان قول داد: اگر شما را اخراج کردند، ما هم با شما از مدینه خارج میشویم، و اگر با شما کارزار کردند، ما شما را یاری میکنیم!؟ [۵۴۸].
همچنین، در گیرو دار جنگ احزاب، از هر بهانهای برای ایجاد پریشانی و نگرانی و افکندن ترس و وحشت در دلهای مسلمانان سوء استفاده میکردند، چنانکه خداوند متعال در سورۀ احزاب داستانشان را گزارش فرموده است:
﴿ وَإِذۡ يَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ مَّا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ إِلَّا غُرُورٗا١٢﴾[الأحزاب: ۱۲].
«و آن هنگام که منافقان و آن کسانی که بیمار دل بودند، میگفتند: خدا و رسول خدا جز فریب به ما وعد و وعید ندادهاند!؟».
تا آنجا که میفرماید:
﴿ يَحۡسَبُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ لَمۡ يَذۡهَبُواْۖ وَإِن يَأۡتِ ٱلۡأَحۡزَابُ يَوَدُّواْ لَوۡ أَنَّهُم بَادُونَ فِي ٱلۡأَعۡرَابِ يَسَۡٔلُونَ عَنۡ أَنۢبَآئِكُمۡۖ وَلَوۡ كَانُواْ فِيكُم مَّا قَٰتَلُوٓاْ إِلَّا قَلِيلٗا٢٠ ﴾[الأحزاب: ۲۰].
«میپندارند که احزاب هنوز نرفتهاند!؟ و اگر احزاب بیایند، اینان دوست دارند که ای کاش میتوانستند درمیان اعراب بادیهنشین باشند و از اخبارتان جویا شوند، هرچند که اگر درمیان شما نیز میماندند، جز اندکی در کارزار شرکت نمیجستند!؟».
از سوی دیگر، دشمنان اسلام، یهودیان، منافقان، و مشرکان، همگی به خوبی میدانستند که عامل پیروزی اسلام برتری مادّی و کثرت اسلحه و عدّه و عُدّه و ارتش و لشکر نیست، بلکه فضائل انسانی و ارزشهای اخلاقی و الگوهای برازندهای است که جامعۀ اسلامی و همۀ کسانی که به نحوی با این دین سروکار دارند، از آن برخوردارند، و نیز نیک میدانستند که منبع این همه برازندگی شخص رسول خدا جهستند که مَثَل اعلای همۀ فضائل اخلاقی و انسانی در حد اعجاز هستند همچنین به دنبال گردش گردونۀ جنگهای پیاپی در طول پنج سال، دریافته بودند که یکسره کردن کار این دین و پایبندان و هوادارانش از طریق به کار گرفتن اسلحه ممکن نیست، بنابراین، تصمیم گرفتند که یک جنگ تبلیغاتی وسیع را از ستاد اخلاق و فضیلت و آداب و رسوم اجتماعی رهبری کنند، و شخصیت رسول اعظم جرا نخستین هدف این تبلیغات دروغین و گمراه کننده قرار دهند، و طبعاً، از آنجا که منافقان همواره درمیان صفوف مسلمین نقش ستون پنجم را ایفا میکردند، و ساکن مدینه نیز بودند، و در هر زمان میتوانستند با مسلمانان در ارتباط باشند، و افکار و احساسات آنان را تحتتأثیر قرار دهند، مأموریت این تبلیغات را منافقان، و در رأس همۀ آنان ابنابّی، بر عهده گرفتند.
این نقشۀ منافقان انگاه آشکارا بازشناخته شد که رسول خدا جبا اُمّالمؤمنین زینب بنت جحش، پس از آنکه زیدبن حارثه وی را طلاق داد، ازدواج کردند. از جمله آداب و رسوم ریشهدار درمیان قوم عرب این بود که فرزند خوانده را همانند فرزند صُلبی میدانستند، و معتقد بودند که همسر فرزند خوانده برای همیشه برای مردی که آن فرزند را به پسرخواندگی گرفته است، حرام خواهد بود. وقتی که نبیاکرم جبا زینب ازدواج کردند، منافقان دو روزنۀ مناسب بنا به پندار خودشان برای ایجاد جوّ نامناسب بر ضدّ پیغمبر اسلام پیدا کردند: یکی اینکه زینب بنت جحش همسر پنجم ایشان بود، و قرآن ازدواج با بیش از چهار زن را مجاز ندانسته بود، بنابراین، چگونه میتوانست این ازدواج برای آن حضرت درست بوده باشد؟! دوم اینکه زینب همسر فرزند ایشان- پسرخوانده ایشان بود، بنابراین، ازدواج با همسر پسرخوانده بزرگترین گناه کبیره- به موجب آداب و رسوم قوم عرب- محسوب میگردید. این بود که در این زمینه تبلیغات منفی گستردهای را به راه انداختند، و داستانها و افسانهها در این باره ساختند و پرداختند. گفتند: محمد به طور ناگهانی چشمانش به زینب افتاده و تحت تأثیر زیبایی او قرار گرفته، و به عشق او گرفتار آمده، و به او دل بسته است، پسر او زید نیز از این مطلب باخبر شده، و راه رسیدن به زینب را برای او هموار کرده است. این تبلیغات ساختگی را آن چنان انتشار دادندکه حتی در زمان ما آثار این تبلیغات در کتابهای تفسیر و حدیث برجای مانده است.
این تبلیغات سوء، در صفوف عوام و ضعفای مسلمین بسیار اثر گذار بود، تنها نازل شدن آیات بینات قرآن بود که میتوانست این بیماریهای پدید آمده در دلها و سینهها را بهبود بخشد. از جمله شواهد انتشار وسیع این تبلیغات، آنست که خداوند سورۀ احزاب را با این سخن خویش آغاز فرموده است:
﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ ٱتَّقِ ٱللَّهَ وَلَا تُطِعِ ٱلۡكَٰفِرِينَ وَٱلۡمُنَٰفِقِينَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا١ ﴾[الأحزاب: ۱].
«هان ای پیامبر، تقوای الهی پیشه کن و مطابق میل کافران و منافقان کار مکن، که خداوند علیم و حکیم است».
اینها اشاراتی گذرا، و تصویرهای کوچک شدهای از عملکردهای منافقان پیش از غزوۀ بنیالمصطلق است، و پیامبر بزرگ اسلام، تمامی این آزارها را با صبر و شکیبایی و نرمش و مدارا تحمّل میکردند. عموم مسلمین نیز از دردسرآفرینیهای منافقان همواره برحذر بودند، و صبورانه رفتارهای ناخوشایند آنان را در خورد میکردند، زیرا، بر اثر آن رسواییهای پیاپی، دیگر منافقان را به خوبی شناخته بودند، چنانکه خداوند متعال میفرماید:
﴿ أَوَلَا يَرَوۡنَ أَنَّهُمۡ يُفۡتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٖ مَّرَّةً أَوۡ مَرَّتَيۡنِ ثُمَّ لَا يَتُوبُونَ وَلَا هُمۡ يَذَّكَّرُونَ١٢٦ ﴾[التوبة: ۱۲۶].
«و آیا نمیبینند که اینان در هر سال یک بار یا دو بار آزمون میشوند، اما نه توبه میکنند و نه اینان به خود میآیند؟!».
[۵۴۶] سیرةابن هشام، ج ۱، ص ۵۸۴؛ ۵۸۷؛ صحیح البخاری، ج ۲، ص ۹۲۴؛ صحیح مسلم، ج ۲، ص ۱۰۹. [۵۴۷] سیرةابنهشام، ج ۲، ص ۱۰۵. [۵۴۸] مضمون آیه ۱۱، سوره حشر.